علل پیدایش فرقه شیطان پرستی

علل پیدایش فرقه شیطان پرستی

علل و عوامل پیدایش شیطان پرستی عبارتند از:

۱٫ باور به تأثیر گذاری شیطان و نیروهای شر در حوادث عالم:

درباره عامل گرایش قبایل بدوی به چندخدایی و پرستش خدایان شیطانی، باید گفت: ادیانی که پیامبران الهی برای بشر می‌آوردند، در راستای پیوند میان ساحت مادی و معنوی زندگی انسان بود. پیامبران می‌کوشیدند تا دست خلّاق و روزی بخش خداوند را در چرخه این زندگی طبیعی آشکار سازند و از این رهگذر مسیر رشد و تعالی انسان را بگشایند. به دنبال تعالیم انبیا؛ مردم، کشت و زرع، باران، آفتاب و سایر نمودها و پدیده‌های طبیعی را نشانه‌ای از پروردگار و لطف و رحمت او می‌دانستند و همواره می‌کوشیدند تا با ایمان و نیایش و آیین‌های معنوی، رحمت و برکت او را در زندگی خود جاری سازند، اما گاهی خشکسالی می‌شد، یا آفتی، تمام تلاش آنها را از بین می‌برد. در این مواقع، تعدادی به جهت انحراف از تعالیم پیامبران، کم‌کم معتقد شدند که همیشه تدبیر جهان به دست خداوند بخشنده و مهربان نیست، بلکه گاهی اوقات، نیروهای شر و شیطانی هم، در امور جهان دست دراز می‌کنند و بر سود و زیان انسان مسلط هستند.

باور به این که شر و شیطان، مستقلاً منشأ قدرت و اثر در عالم است، به باورهای ثنوی و دوگانه‌گرایی در الوهیت و ربوبیت انجامید و مردم گمان کردند که با نیایش خدای خیر و رحمت به تنهایی منافعشان تأمین نمی‌شود و لازم است که نیروهای شر را هم ستایش کنند و برای تعظیم و تجلیل شیطان نیز برنامه‌هایی داشته باشند.[۱]

۲٫ نقش یهود در شیطان پرستی:

شیطانیسم قدیمی و مدرن، هم از نظر تاریخی و تبارشناسی، ریشه در دین یهود دارد و هم از نظر سیاسی و اجتماعی، سران یهودی، به ویژه صهیونیسم، نقش برجسته ای در گسترش و ترویج آیین شیطان پرستی، داشته و دارند که در ذیل به طور خلاصه بیان می شود:

الف. بر اساس آموزه های یهودی و عبرانی، شیطان یک فرشته است که در داستان آدم و حوا (علیهما السلام) به نوعی نقش یک منجی را برای نوع بشر بازی می کند و با راهنمایی آن دو به سمت میوه درخت معرفت، آنها را از باطن امور آگاه و از یوغ بندگی استثمارگونه خداوند رها می نماید!.

به روایت تورات، شیطان در قالب یک مار وارد بهشت شد تا آدم و همسرش را فریب دهد. در اولین کتاب از ۵ کتاب تورات که به سفر پیدایش شهرت دارد، این گونه می خوانیم که «مار از همه حیواناتی که خداوند به وجود آورده بود، زیرک تر بود. روزی مار نزد زن (حوا) آمده، به او گفت: آیا حقیقت دارد که خدا شما را از خوردن میوه تمام درختان باغ منع کرده است؟. زن در جواب گفت: ما اجازه داریم از میوه همه درختان بخوریم، به جز میوه درختی که در وسط باغ است. خدا امر فرموده است که از میوه آن درخت نخوریم و حتی آن را لمس نکنیم و گرنه می میریم. مار گفت: مطمئن باش نخواهید مُرد! بلکه خدا خوب می داند زمانی که از میوه آن درخت بخورید، چشمان شما باز می شود و مانند خدا می شوید و می توانید خوب را از بد تشخیص دهید…».[۲]

نکته قابل تأمل در ادامه این روایتگری تورات نهفته است، آن جا که خداوند پس از آن که از سرپیچی آدم و همسرش مطلع می شود و مجازات هایی را برای آنها تعیین می کند، به نوعی کلام شیطان را تأیید نموده و رو به ملائکه خود می گوید: «حال که آدم مانند ما شده است و خوب و بد را می شناسد، نباید گذاشت از میوه درخت حیات نیز بخورد و تا ابد زنده بماند».[۳]

ب. تصوف یهودی یا کابالا (قبالا)،[۴] آیینی است که به نوع خاصی از ریاضت های یهودیت دلالت دارد. کابالا عمیقاً بر برخی باورهای خرافی؛ همچون جادوگری استوار است و رسماً برای آن تقدس قائل است و این عمده ترین نقطه اشتراک شیطان پرستی در گذشته و حال با مفاهیم کابالایی است. کابالا، بخش رمز آلود و بسیار سرّی دین یهود طی پانصد سال اخیر، محسوب شده و ادعا می شود که عمده تحولات جهان، توسط کابالیست ها دنبال می شود. هم اکنون اصطلاح کابالا، وصف کننده تمرین آیین و دانش محرمانه یهود است. یکی از مسائلی که توانسته از کابالا به شیطان پرستی راه یابد، نماد «پنتاگرام یا ستاره پنج پر» است. این نماد به مثابه ابزاری برای جادوگران کابالیست مورد استفاده قرار می گرفت. نقطه اشتراک دیگر کابالا با شیطان پرستی، دیدگاه جنسی این دو است که در هر دو نحله فاسد، لذت جنسی در اولویت قرار دارد.[۵]

ج. رهبری یهودیان به ویژه صهیونیسم، امروزه با ابزار و امکانات گسترده به ویژه از طریق دنیای کتاب و سینما و اینترنت، تلاش در ترویج همه جانبه این فرقه دارد. امروزه صهیونیست ها با بهره جویی از خلأ معنوی جهان غرب و مبانی مدرنیته، به ترویج عرفان یهودی و به تبع آن شیطان پرستی پرداخته اند.[۶] صهیونیست، اتاق فکر ترویج شیطان پرستی است. صهیونیست، قصد جدی از بین بردن ادیان الهی و تحریف نشده را دارد و شیطان پرستی یکی از بهترین این راه ها می باشد.[۷] نحله های مختلف شیطانی از سوی دو سازمان مهم جاسوسی؛ یعنی سازمان سیا و موساد، سازماندهی، هدایت و تغذیه می شوند. رژیم صهیونیستی از اعضای این گروه ها برای مقاصد شوم سیاسی و جاسوسی بهره می برد، به گونه ای که انجام خشونت بارترین اعمال، به این گروه ها واگذار می شود.[۸]

۳٫ جادوگری:

در سده‏های پایانی قرون وسطی به جهت رشد جادوگری و نفوذ فوق العاده جادوگران در دربارهای اروپایی، پایه‏های گرایش به شیطان پرستی مدرن ریخته شد. جادوگران در آن مقطع زمانی با تشکیل گروه‏هایی به نام «سابات»، علناً مبارزه با مسیحیت و تعالیم مسیحیت را آغاز کرده و اعتراف به ارتباط با شیطان و شیاطین نمودند. [۹]با افزایش نفوذ جادوگران در سطوح بالای حکومتی دولت های اروپایی، کلیسا به شدت با جادوگران به مبارزه پرداخت، ولی افراط کاری های اصحاب کلیسا در برخورد با متهمان به جادوگری، به ترویج و گسترش آن انجامید به نحوی که بعدها جادوگران، آشکارا به ترویج عقاید خود از جمله شیطان پرستی پرداختند. شیطان پرستی جدید، پیروی از مراسمی است که در قرون پیش، آن را به جادوگران و ساحران نسبت می دادند و حیات آن از دیدگاه بعضی نویسندگان غربی، تا حدی وام دار محکومیت های گهگاه کلیسایی و نیز ادبیات و سینمای عامیانه غربی است که توجه به شیطان پرستی را برانگیخته است.[۱۰]

۴٫ تلاش برای جایگزینی اومانیسم:

تلاش برای جایگزینی اومانیسم[۱۱] و نگرش های تجربه گرایانه به جای خدا محوری و نگرش های غیبی، یکی از عوامل پیدایش شیطان پرستی است؛ زیرا محوریت دادن به انسان و امیال و لذات او تنها از راه دین های ساخته و پرداخته دست بشری ممکن خواهد بود و شیطان گرایی یکی از بهترین مسیرها برای رسیدن به این هدف است.[۱۲]

۵٫ افول معنویت حقیقی:

آن گاه که چراغ عالم افروز معنویت حقیقی رو به افول نماید، انواع و اقسام منحرف ترین سراب ها رخ نموده و انسان را به دام خود می کشاند. تعویض جای معنویت و نقش خدا با آموزه های مستعمل و فرسوده امروزی، یکی از علل اصلی شکل گیری گروه های شیطان پرستی بوده است. بنیانگذاران فرقه شیطان پرستی و به خصوص «لاوی»، به صورت جدی تحت تأثیر فلاسفه پوچ گرا و بدون معنویتی؛ همچون «نیچه»[۱۳] بوده‌اند. نیچه در کتاب فراسوی نیک و بد، چنین می نویسد: «شیطان، بیشترین بینش را راجع به خدا دارد؛ زیرا او از خدا دور می گردد. در حقیقت شیطان، قدیمی ترین دوستدار دانش است». با بررسی این جمله و جملات مشابه، می توان نقاط مشترکی بین او و عقاید لاوی پیدا کرد.[۱۴]


[۱]. ر.ک: پایگاه فرق و ادیان، کلیسای شیطان؛  نگارش، حمید، کژراهه شیطان پرستی، تهیه کننده: پژوهشکده تحقیقات اسلامی، ص ۴۱ و ۴۲٫

[۲]. کتاب مقدس، سفر پیدایش؛ ۳: ۱- ۵٫

[۳]. همان، ۲۲٫

[۴]. کابالا تلفظ لاتین «کباله» عبری است؛ به معنای قدیمی و کهن.

[۵]. شناخت و بررسی شیطان پرستی، ص ۵۸، ۵۹ و ۶۲؛ ر.ک: شیطانیسم چیست؟ حوزه نت.

[۶]. کژراهه شیطان پرستی، تهیه کننده: پژوهشکده تحقیقات اسلامی، ص ۶۴٫

[۷]. ر.ک: سایت اطلاع رسانی پیرامون فرقه شیطان پرستی my savior.ir.

[۸]. شناخت و بررسی شیطان پرستی، ص ۶۳٫

[۹]. ر.ک: نگارش، حمید، فرقه های نو ظهور (۱) شیطان پرستی، نشریه مربیان، شماره ۳۸، ص ۷۱٫

[۱۰]. کژراهه شیطان پرستی، تهیه کننده: پژوهشکده تحقیقات اسلامی، ص ۴۴٫

[۱۱]. اومانیسم که در فارسی به انسان گرایی، انسان مداری و مانند آن ترجمه شده، نگرش یا فلسفه ای است که با نهادن انسان در کانون هستی، اصالت را به رشد و شکوفایی او می دهد.

[۱۳]. فردریش ویلهلم نیچه، فیلسوف بزرگ و مشهور آلمانی، که از مشهورترین عقاید وی، نقد فرهنگ، دین و فلسفه امروزی بر مبنای سؤالات بنیادینی درباره ارزش ها و اخلاق بوده است.

[۱۴]. ر.ک: شناخت و بررسی شیطان پرستی، ص ۵۵٫

تاریخ پیدایش اهل سنت و تشیع ؟

تاریخ پیدایش اهل سنت و تشیع ؟




نام اهل سنت از چه زمانی وضع شده و چند اصطلاح دارد؟
1. کاربرد های اصطلاح اهل سنت: این اصطلاح در یکی از معانی زیر به کار می رود:
الف) در مقابل اصطلاح شیعه، یعنی اعتقاد به این که درباره امامت و خلافت نصی از کتاب و سنت وارد نشده و تعیین خلیفه ی پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و پیشوای مسلمانان پس از رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ به انتخاب مسلمانان واگذار شده است، این معنا بر همه ی فرقه های اسلامی غیر از شیعه منطبق است(1)
ب) در مقابل اهل بدعت، که غالباً با کلمه ای (جماعه) ذکر شده، گفته می شود (اهل سنت و جماعت). این معنا نزد متکلمان اشاعره و ماتریدیه رایج است، آنان خود را اهل سنت و فرقه های دیگر از قبیل قدریه، معتزله، خوارج و حتی شیعه را اهل بدعت نامیده اند(2)چنان که ابو منصور بغدادی آن را به فقهای مذاهب چهار گانه فقهی: حنفیه، مالکیه، شافعیه و حنبلیه و متکلمان صفاتیه تفسیر نموده، و معتزله، امامیه و فرقه های دیگر اسلامی را به (اهل بدعت و هوا) وصف کرده است(3) بغدادی سپس ملاک سنی بودن را ایمان به امور زیر دانسته است:
1- حدوث عالم.
2-یگانگی آفریدگار جهان و صفات کمال و جلال او
3 -نبوت پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و عمومیت و خاتمیت نبوت و شریعت او.
4- قرآن اساس و سرچشمه ی شریعت اسلامی است.
5-کعبه قبله مسلمانان است، پس هر کس به امور یاد شده ایمان داشته و بدعتی در دین ایجاد نکند که به کفر بینجامد، سنی یکتاپرست خواهد بود(4)
روشن است که همه ی فرقه های اسلامی به اصول یاد شده، ایمان دارند، بنابر این تنها کسانی از اصطلاح اهل سنت بیرون خواهند بود که عقایدی داشته باشند که به کفر بینجامد، مانند قائلان به تشبیه و تجسیم.
ج) گرفتن ظواهر آیات و روایات و به کار نگرفتن تأویل و توجیه، حتی درباره ای متشابهات قرآن و سنت، در این باره باید از هر گونه اظهار نظر و بیان معنای آیه یا حدیث خود داری کرد، و به اصطلاح قایل به تفویض شد، بنابر این کسانی که درباره ای متشابهات دست به توجیه می زنند، اهل سنت نخواهند بود، این معنا تنها بر عده ای از اهل حدیث و حنبلی ها در قدیم و سلفیه در عصر حاضر منطبق می گردد، چنان چه ابن رجب حنبلی گفته است: طریقه صواب همان است که سلف صالح پیموده اند و آن این که از تفسیر آیات و روایات و بیان چگونگی و ذکر مثال خود داری کرده و در معانی آن ها فرو نرفته اند و در کلمات آنان مطالبی از آن چه در کلمات متکلمان آمده است، یافت نمی شود(5)
د: اعتقاد به افضلیت ابابکر و عمر ومحبت عثمان و علی بن ابی طالب،گفته شده است،سلف چنین طریقه ای داشته اند(6)
تاریخ پیدایش اصطلاح اهل سنت :
در این باره اقوالی ذکر شده است:
1- از کلمات برخی از اهل حدیث و اشاعره استفاده می شود که به نظر آنان این اصطلاح در عصر صحابه معروف بوده است، ولی هیچ گونه شاهدی از حدیث یا تاریخ آن را تأیید نمی کند(7)
2- سهل بن محمد سجستانی رازی در کتاب (الزینه) چنان که در کشف الظنون جزء سوم آمده،تاریخ پیدایش این اصطلاح را عهد و زمان خلفای عباسی دانسته و گفته است: در عصر معاویه گروهی از مسلمانان که هوا خواه عثمان بودند (عثمانیه) نامیده می شدند، و دوستداران علی ـ علیه السلام ـ (علویه) خوانده می شدند و آنان پیش از آن به شیعه معروف بودند، آن گاه در زمان حکومت عباسیان نام علویه و عثمانیه، نسخ گردید، علویه به نام پیشین خود، یعنی شیعه و دیگران اهل سنت نامیده شدند، و این دو نام پس از آن ادامه یافت(8)
3-قول دیگر این است که تاریخ این اصطلاح، به اواخر قرن اول یا اوایل قرن دوم هجری باز می گردد(9)چنان که در رساله ای که عمر بن عبدالعزیز (متوفای 101 هـ) در ابطال نظریه قدر نوشته است، اصطلاح (اهل سنت) به کار رفته است، آن چه از ظاهر کلام عمر بن عبدالعزیز استفاده می شود، اهل سنت به معنای اصطلاحی آن نیست، بلکه مقصود محدثان و ناقلان و عاملان به سنت نبوی است، چنان که گفته است: (تحقیقا شما دانستید که اهل سنت می گفتند: چنگ زدن به سنت راه نجات است(10)
نتیجه و پاسخ: با در نظر داشت این مطلب که قول اول را هیچ گونه شاهدی از حدیث و تاریخ تأیید نمی کند، و در قول سوم این احتمال وجود دارد که، مراد از اهل سنت، اهل سنت به معنای اصطلاحی نبوده، بلکه مقصود محدثان و ناقلان و عاملان به سنت نبوی بوده است، به نظر می رسد قول دوم به واقعیت نزدیک تر است،
بنابر این تاریخ پیدایش اصطلاح اهل سنت درزمان خلفای عباسی بوده، و سه اصطلاح دارد:
1- اهل سنت در مقابل اصطلاح شیعه.
2- اهل سنت در مقابل اهل بدعت.
3- گرفتن ظواهر آیات و روایات و اجتناب از توجیه حتی در متشابهات قرآن و سنت (سلفیه).
پی نوشت:
1- فرق و مذاهب کلامی، قم، 1383، ص171. ربانی گلپایگانی، علی،
2 -ابن منظور، لسان العرب، قم، نشر ادب حوزه، 1405ق، ج14، ص 658.
3 -بغدادی عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، بیروت، دار الآفاق الجدیده، ص6ـ7 و 13.
4-. همان، ص 209.
5- فرق و مذاهب کلامی، همان، ص172 به نقل از اصول السنه، ص 42.
6 -النسفی محمد عمر، شرح العقائد النسفیه، کویته پاکستان، مکتبه رشیدیه، ص108.
7 -فرق و مذاهب کلامی، همان، ص173.
8 -الامین سید محسن، اعیان الشیعه، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، ج1، ص 19.
9 -بحوث فی الملل و النحل، قم، لجته اداره الحوزه العلمیه، سبحانی 1413ق، ج1، ص 343
10- اصفهانی ابو نعیم احمد بن عبدالله، حلیه الاولیاء، مصر، ج5، ص 346.

ادادمه دارد...........


اهل سنت چه پاسخی دارند ؟




اهل سنت و پیدایش مذاهب .
شکى نیست که در زمان پیامبر(ص ) و پس از ارتحال آن حضرت مذاهبى که اکنون در بین اهل سنت وجود دارد نـبـوده اسـت بلکه از قرن سوم و چهارم به بعد مذاهب گوناگون اعتقادى و فقهى پدید آمد و در اثر عوامل گوناگون سیاسى و مذهبى برخى از مذاهب به رسمیت شناخته شد و برخى دیگر حذف گردید.
چرا های بی پاسخ اهل سنت؟
1ـ چرا بعضى از مذاهب رسمیت یافته و برخى رسمیت نیافت ؟ به چه دلیل باید از مذهب ابوحنیفه یا مالک تبعیت نمود, ایاقرآن فرموده یا سنت ؟ مگر آنان مجتهد نبودند؟ آیا نظر یک مجتهد براى مجتهد دیگر ارزش دارد؟.
2ـ آیا در عصر صحابه مذاهب اربعه وجود داشته یا صحابه هریک به نظر خود عمل کرده و مردم هر منطقه نیز به آنان مراجعه نموده و مسایل دینى خویش را فراگرفته اند؟.تـفـاوت بسیار روشنى بین اهل سنت قرن دوم و سوم یعنى دوران بنى امیه , بنى عباس و در عصر عثمانیه مـیـان اهـل سـنت و عصرحاضر دیده مى شود خواه از دیدگاههاى فقهى یا اعتقادى که با مطالعه تاریخ به خوبى روشن مى شود.
3ـ آیا آنچه در اثر فشار خلفاى ستمگر بنى امیه و بنى عباس و عثمانیه افزوده شده مى توان به عنوان سنت نبوى معرفى نمود؟.
4ـ آیـا آنـچـه گروههایى مانند سپاه صحابه و متعصبین از اهل سنت و وهابیت تبلیغ مى نمایند و به خورد مـردم مـى دهـنـد مى توان اسلام ناب دانست ؟ آیا اهل سنت از سنت نبوى تبلیغ مى کنند یا از سنت اموى و عثمانى ؟.
5ـ آیـا نـامى از مذاهب اهل سنت در زمان پیامبر اکرم (ص ) وجود داشته است ؟ تاریخ و روایات خلاف آن را ثابت مى کند زیرانام اهل سنت از عصر معاویه به بعد پیدایش یافته است ؟.

6ـ آیـا عـقاید اهل سنت نظیر اطاعت از هر سلطان و خلیفه , عقیده به جبر, عدالت همه صحابه , افضلیت بر اساس خلافت ودهها مورد دیگر نتیجه حکومت معاویه و بنى امیه نیست ؟.
7ـ آیا تقلید از فردى که چندین قرن پیش زندگى مى کرده صحیح است ؟.
8ـ چـرا هـر گـروه از مـذهـب خـاصى تقلید کنند که 13 قرن پیش زندگى مى کردند و آنان هیچ گونه امـتـیـازى بـر فـقـها و بزرگان امروزنداشته اند؟ آیا در هر عصرى یک دانشمندان در میان اهل سنت پیدا نمى شود که با اجتهاد صحیح , اسلام را معرفى نموده ومردم را از تعصبات بیجا نجات بخشد و مسایل جدید و نو پدید را بر اساس قرآن و سنت اجتهاد نماید, چنانکه فقهاى شیعه در هر عصرى از این ویژگى برخوردار هـسـتـند؟ آیا صحیح است که در مسایل اعتقادى از عالمى که در قرن سوم و چهارم دیدگاهایى را عرضه کـرده تـقـلـید نمود و در مسایل فقهى از عالم دیگر, در صورتى که از دیدگاه علماى اهل سنت در اصول دین اجتهاد و یقین شرط است ؟ آیا علوم و افکار امروز مانند 13 قرن پیش است ؟ آیا نیازها و احتیاجات جامعه اسلامى امروزمانند قرنهاى پیشین است ؟
وچرا وچرا؟؟؟؟

ادامه دارد............


اهل سنت چه پاسخی دارند ؟




چـرا فـتواى شیخ محمود شلتوت از علماى بزرگ اهل سنت مصر و رییس دانشگاه الازهر مبنى بر جواز تـقلید و پیروى ازمذهب شیعه که بر اساس قواعد علمى و فقهى نظر داده مورد بى توجهى قرار مى گیرد؟ آیا دلیلى جز تعصبات مذهبى دارد؟مگر مذهب شیعه غیر از مکتب اهل بیت است ؟ آیا براى تبعیت از مذهب شـیـعه دلیلى غیر از حدیث ثقلین ـ ((انى تارک فیکم الثقلین کتاب اللّه و عترتى )) ـ لازم است ؟ اگر براى تبعیت از مذاهب اربعه اهل سنت دلیلى نیست , حدیث ثقلین بهترین دلیل برپیروى و رسمیت یافتن مذاهب شـیـعـه مى باشد اگر کتابهاى بزرگان شیعه مورد مطالعه قرار گیرد هرگز دروغها و افترائات به وجود نـمى آید متاسفانه برخى از اهل سنت براى شناخت عقاید یک مذهب به گفته هاى ملاهاى خودشان بسنده مى نمایندآیا مى توان یک مکتب را از این طریق شناخت و درباره اش قضاوت نمود؟.
10ـ اهل سنت و حادثه عاشوراى سال 61ه ق .
بـا تـوجـه به اینکه حسین بن على (ع ) فرزند عزیز فاطمه زهرا و نوه پیامبر اکرم (ص ) بوده و آن حضرت در روایـات فراوانى به دوستى و محبت ایشان تاکید فرموده و با توجه به اینکه حسین بن على (ع ) پس از پدر و بـرادرشـان حـسـن بن على (ع ) افضل زمان خود به شمار مى آمده و همه مسلمانان آن عصر ایشان را قبول داشته اند و به خاطر عمل به دستورات قرآن و جدبزرگوارش که توسط بنى امیه از بین رفته و ستم و فساد سـراسر جامعه اسلامى را فراگرفته بود قیام و انقلاب نمود تا از 23سال زحمت پیامبر بزرگ (ع ) نگهدارى نماید از این رو از تمام مسلمانان استمداد طلبید و آنان را به وظیفه خود هشدار داد وفرمود: ((جدم رسول خدا فرمود: هرکس سلطان ستمگر را ببیند که حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام نماید و عهد وپیمان الـهـى را نـقـض نماید و بر علیه او قیام نکرده و سخن نگوید جایگاه او در قیامت با آن سلطان ستمگر یکى خواهد بود )) اما در این میان گروه خاصى از مسلمانان و مؤمنان کوفه به آن حضرت لبیک گفته و از آن حضرت دعوت نموده و گفتند: ماحاضر نیستیم خلافت ستمگران بنى امیه را بپذیریم با توجه به آنکه اهل سنت جمعیت فراوانى را داشتند:
1ـ چرا آنان به نداى امام حسین (ع ) لبیک نگفتند؟.
2ـ چـرا افـرادى مانند عبداللّه عمر و عبداللّه زبیر و عبدالرحمن ابوبکر و دهها تن دیگر که امام حسین را بر حـق و افـضل مى دانستند لبیک نگفتند و هر کدام در گوشه اى پنهان شدند؟ بلکه برخى از این افراد مانند عـبـداللّه عمر مردم را به بیعت بایزید دعوت مى کردند چنانکه در صحیح بخارى , ج 9, کتاب الفتن باب اذا قال عند قوم شیئا, روایت کرده که عبداللّه بن عمرمردم را از گرویدن به امام منع نموده ودعوت به بیعت با یزید مى کرده است در مسند احمد بن حنبل , ج 2, ص 48 از نافع نیزاین روایت آمده است
3ـ تاریخ نشان مى دهد که اهل سنت در جبهه امام نبودند اگر مى بودند نامى از آنان در زمره شهدا بود!!

11- اگر اهل سنت ادعا مى کنند که باید از سنت نبوى پیروى شود چرا از امامان اهل بیت بویژه امام صادق (ع ) در کـتـابهاى روایى خود روایت نکرده اند؟, در صورتى که از خوارج و نواصب و امویها روایت کرده اند؟ مانند روایت بخارى در کتاب صحیح خود از یکى از خوارج به نام عمران بن خطان .
12- چرا بیشترین روایات خود را از ابوهریره گرفته اند؟ تعداد روایاتى که از ابوهریره نقل کرده اند 5374 عدد است درصورتى که ابوهریره در دو سال آخر حیات پیامبر(ص ) مسلمان شد و پیش از مدتى اندک همراه آن حـضـرت نـبود اما ازحضرت على (ع ) که از کودکى تا لحظه وفات پیامبر(ص ) همراه آن حضرت بوده است تنها تعداد 537 حدیث نقل شده است ؟.
حـضـرت على (ع ) در پنج سال حکومت خودش بهترین خطبه ها و سخنرانیها را داشته و به تبیین و تفسیر اسلام و سنت نبوى پرداخته اما در صحیح بخارى و مسلم اثرى از آنها دیده نمى شود!.
13- مـگـر پـیامبر(ص ) نفرمود: ((انا مدینة العلم و على بابها)) و یا ((انا دارالحکمة و على بابها)) و در جاى دیگر فرمودند: ((على مع الحق و الحق مع على )), آیا باز هم على (ع ) مظلوم نیست ؟.
14- آیـا عـلـى از مصادیق آیه تطهیر و مباهله نیست ؟ آیا امام حسن و امام حسین و حضرت فاطمه زهرا(س ) مصداق آیات مذکور نیستند؟ .
15- آیا معناى دوست داشتن اهل بیت پیامبر(ص ) این است ؟ دوست داشتن از دو راه ثابت مى شود یکى اظهار آن در مـجامع علمى و اعتقاد به آنها و دیگر پیروى و تمسک به آنان در گفتار و کردار, ((ان تمسکتم بهما لـن تضلوا ابدا)), آیا مودت عترت واهل بیت تنها زبانى است و قلبى نیست ؟ یا معناى آن , همان چیزى است که در حدیث ثقلین آمده است یعنى در همه چیز به خاطر گمراه نشدن به آنها تمسک کردن یعنى به نظر آنها معتقد بودن و عمل کردن ؟.
16- آیـا صـحـیـح است مسلمانان به سوى کسانى سوق داده شوند که عداوت و دشمنى اهل بیت را داشتند مانند معاویه ؟ آیااین روش به معناى جنگ با اهل بیت نیست ؟

ادامه دارد............


.. و مهمترین سوال تاریخی بی پاسخ اهل سنت؟؟؟




17- اگر علی ومعاویه هر دو به حق بودند ؟ چرا با هم جنگیدند ؟ واگر علی به حق بود چرا اهل سنت معاویه را خال المومنین و از صحابه میدانند؟
واگرمعاویه به حق بود چرااهل سنت علی را خلیفه چهارم میدانند ؟
وچرا اگر هر دو به حق بودند چرا فرزند معاویه فرزند علی را کشت ؟ وچرا وچرا؟


مناظره امام حسین(ع) با عمر بن خطاب




روزی عمربن خطاب روی منبر پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ نشسته، و برای مردم سخنرانی می‌کرد؛ در ضمن سخنان خود، یاد‌آور شد که من بر جان و مال مؤمنان ولایت دارم.
امام حسین ـ علیه‌السّلام ـ از گوشه مسجد، خطاب به عمر فرمود:
«اِنْزِل أیُّها الْکَذّابُ عن مِنْبَرِ أبی رَسولِ اللهِ ـ صلی الله علیه و آله ـ لامِنْبَرِ أبیکَ
«مرد دروغگو از منبر‌یکه تعلق به پدرم رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ دارد، و ربطی به پدرت ندارد پایین بیا»
عمر گفت:«حسین! آری بجان خودم سو‌گند که این منبر از آن پدر توست نه پدر من، اما چه کسی این سخن را به تو آموخته؟ حتماً پدرت علی این کلمات را به تو یاد داده است؟!.»
حضرت فرمودند: «اگر بفرمان پدرم سخن بگویم و فرمان پدرم را اطاعت کنم. بجان خودم سوگند که او هدایتگری راستین است و بوسیله او هدایت خواهم شد؛ پدرم علی ـ علیه‌السّلام ـ طبق پیمانی که پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ بوسیله جبرئیل و از جانب خداوند آورده است، بر گردن مردم بیعت دارد، و جز افرادیکه منکر کتاب خدا هستند کسی نمی‌تواند این بیعت را انکار نماید، مردم ازاین بیعت و پیمان الهی قلباً آگاهند؛ امابا ز ً آنرا انکار می‌کنند. وای بر آنان که حق ما اهلبیت را انکار می‌نمایند، اینان چگونه با پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ روبرو خواهند شد با آنکه پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ بر آنان غضبناک خواهد بود، و برای خو‌یشتن عذابی سخت در پیش دارند؟»
عمر به آن حضرت گفت:«ای حسین! هر کس حق پدرت را انکار کند لعنت خدا بر او باد، لکن بدان که مردم، ما را به حکومت گماشتند و ما نیز این حکومت را پذیرفتیم، اگر مردم پدرت را امیر خود می‌ساختند، ما نیز فرمان می‌بردیم.» حضرت به او گفت:
:یَا بْنَ الخَطّاب! فاَیُّ النّاسِ اَمَّرَک عَلی نفْسِهِ قَبْلَ اَنْ تُؤمَّرِ اَبابَکْرِ عَلی نَفْسِکَ لِیُؤَمِّرَکَ علَی النّاسِ بلاحُجَّهٍ مِنْ نبیٍّ وَ لا رِضیً مِنْ آلِ مُحَمَدٍ ـ صلی الله علیه و آله .
ای پسر خطاب! پیش از آنکه تو ابوبکر را بر خویشتن امیر سازی، تا او هم در مقابل، بدون هیچ‌گونه مدر‌کی از طرف پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ ، و بدون رضایت اهل بیتش، تو را بر مردم امیر سازد، کدام مردم ترا بر خود امیر کرده بودند؟
فَرِضاکُمْ کانَ لُمِحَمَّدٍ ـ صلی الله علیه و آله ـ رِضیً وَ رِضیَ اَهْلِهِ کان سَخَطاً!
اای عمر!آیاتو چنین می‌پنداری که رضایت تو موجب خوشنودی حضرت محمّد ـ صلی الله علیه و آله ـ است، اما خشنودی اهل بینش موجب غضب او خواهد بود؟!
أما وَالله لَوْ اَنَّ لِلّسانِ مَقالاً یَطولُ تَصْدیقُهُ وَ فِعْلاً یُعنیهِ المُؤمِنونَ لَما تَخَطََّبْتَ رِقابَ آلِ مُحَمَدٍ ـ صلی الله علیه و آله ـ وَ صِرْتَ الحاکِمُ عَلَیْهُمْ بِکِتابٍ نُزِّل فیهِم لا تَعْرِفُ مُعْجَمَهُ وَ لا تَدْری تَأویلَهُ، اِلاّ‌سَماعُ الاذانِ.»
به خدا سوگند اگر زبانم باز بود که حقایق را بگویم، و مردم نیز حقایق را تصدیق می‌نمودند، و افراد با ایمانی بودند که وارد عمل شوند تو نمی‌توانستی روی منبری که مربوط به خاندان پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ است قرار‌گیری، و روی سر آنان به سخنرانی پردازی، و با قرآنی که در این خاندان نازل گشته است بر آنان حکومت کنی، با اینکه کلمات و حروف قرآن را از یکدیگر نمی‌‌شناسی و جز مسمو‌عاتی اندک از تفسیر و تأویل آن سر در نمی‌آوری.
الُمخْطِیءُ وَ المُصیبُ عِنْدَکَ سَواءٌ، فَجَزاکَ الله جزاءَکَ، وَ سَألَکَ، عَمّا أحْدَثْتَ سؤالاً خفیّاً»[1] در بی کفایتی تو همین بس که بین خطا‌کاران و پاکان فرق نمی‌گذاری، خداوند ترا بسزای کرده‌هایت برساند، و درباره این همه بدعت‌ها که بنیان گذاشتی، سخت مورد بازپرسی‌ات قرار خواهد داد.
پی نوشت:

1- تاریخ ابن عساکر


تاریخچه‌ شیعه




شیعه‌‌ امامیه
شیعه در لغت و اصطلاح
شیعه در لغت بر دو معنا اطلاق می‌شود،
یکی توافق و هماهنگی دو یا چند نفر بر مطلبی،
و دیگری، پیروی کردن فردی یا گروهی، از فرد یا گروهی دیگر(1)
و در اصطلاح به آن عده از مسلمانان گفته می‌شود که به خلافت و امامت بلافصل علی ـ علیه السلام ـ معتقدند، و بر این عقیده‌اند که امام و جانشین پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ از طریق نصّ شرعی تعیین می‌شود، و امامت حضرت علی ـ علیه السلام ـ و دیگر امامان شیعه نیز از طریق نص شرعی ثابت شده است(2)
اطلاق شیعه بر دوستان و پیروان علی ـ علیه السلام ـ،
نخست، از طرف پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ صورت گرفته است. این مطلب، در احادیث متعددی که از آن حضرت روایت شده، مطرح شده است. چنان که سیوطی از جابر بن عبدالله انصاری و ابن عباس و علی ـ علیه السلام ـ روایت کرده که پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در تفسیر آیه‌ :ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریّه» (بیّنه / 7) اشاره به علی ـ علیه السلام ـ کرده و فرموده‌اند: «تو و شیعیانت» روز قیامت، رستگار خواهید بود.(3)
فرقه های شیعه :
فرقه‌های اصلی شیعه که هم اکنون نیز موجودند عبارتند از: شیعه‌ اثنا عشریه، شیعه‌ی زیدیّه، و شیعه‌ی اسماعیلیه، درباره‌ی ‌هر یک از آن‌ها در فصلی جداگانه، به اختصار بحث خواهیم کرد. موضوع بحث در این فصل، شیعه‌ اثنا عشریه است.
وجه تسمیه
اکثریت شیعه، را شیعه‌‌ امامیه یا اثنا عشریه تشکیل می‌دهد،‌از آنجا که آنان جانشینان پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ را دوازده نفر می‌دانند، اثنا عشریه (دوازده امامی) نامیده شده‌اند. نام و خصوصیات امامان دوازدهگانه در احادیثی که از پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ روایت شده، بیان گردیده است آنان عبارتند از:
1ـ علی بن ابی طالب ـ علیه السلام ـ 2ـ حسن بن علی ـ علیه السلام ـ 3ـ حسین بن علی ـ علیه السلام ـ 4ـ علی بن الحسین ـ علیه السلام ـ (امام سجّاد) 5ـ محمد بن علی (امام باقر ـ علیه السلام ـ ) 6ـ جعفر بن محمد (امام صادق ـ علیه السلام ـ ) 7ـ موسی بن جعفر (امام کاظم ـ علیه السلام ـ ) 8ـ علی بن موسی (امام رضا ـ علیه السلام ـ )9ـ محمد بن علی (امام جواد ـ علیه السلام ـ ) 10ـ علی بن محمد (امام هادی ـ علیه السلام ـ ) 11ـ حسن بن علی (امام عسکری ـ علیه السلام ـ ) 12ـ ‌حجه بن الحسن (مهدی موعود ـ عج ـ).
شیعه‌ی اثنا عشریه بر مسئله‌ی‌ امامت تأکید خاصّی داشته و عصمت امام و افضیلت او را بر دیگر افراد امت اسلامی بسیار مهم و اساسی می‌داند. و از طرفی، امامت را، پس از سه امام نخست، منحصر در فرزندان امام حسین می‌داند. با توجه به این عقاید ویژه درباره‌ی امامت، به «امامیه» شهرت یافته است.
شیخ مفید، پس از تعریف شیعه به کسانی که به امامت بلافصل علی ـ علیه السلام ـ عقیده دارند درباره‌ی شیعه‌ی گفته است: «این عنوان، مخصوص آن دسته از شیعه است که به وجود امام در هر زمان، و وجوب نصّ جلّی، و عصمت و کمال برای هر امامی معتقد است، و امامت را (غیر از سه امام نخست) منحصر در فرزندان امام حسین ـ علیه السلام ـ می‌داند..(4)
پی نوشت :
1- الشیعه القوم الذین تجتمعوا علی امر، و کل قوم اجتمعوا علی أمر فهم شیعه، و کل قوم أمرهم واحد یتبع بعضهم رأی بعض هم شیع. لسان العرب، کلمه‌ی شیع، المیزان، ج17، ص147.
2- اوائل المقالات، ص35، الملل و النحل، ج1، ص146.
3- الدر المنثور، ج8، ص589، ط دارالفکر. نیز به الغدیر، ج2، ص57ـ58 رجوع شود.
4- اوائل المقالات، ص38

ادامه دارد.........


تاریخ پیدایش تشیّع




..گرچه، در عصر پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ درباره‌ی‌ پاره‌ای از مسایل، اختلاف نظرهایی میان مسلمانان پدید آمد،(1)ولی فرقه‌ها و دسته‌بندی‌هایی که بعدها پیدا شد، در آن زمان وجود نداشت. ولی پس از رحلت پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ اختلافاتی پدید آمد که سبب پیدایش فرقه‌های مختلف در میان مسلمانان گردید. مهمترین اختلافی که در نخستین روزهای پس از رحلت پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ پدید آمد، مربوط به مسئله‌ی خلافت و امامت بود که مسلمانان را به دو دسته تقسیم کرد.
یک دسته معتقد بودند که امامت، همانند نبوت، منصب و مقامی الهی است و از شرایط امام این است که معصوم از خطا و گناه باشد، و این صفت را جز خداوند کسی نمی‌داند، بنابراین راه تعیین امام نصّ الهی است که در قرآن یا احادیث نبوی بیان شده است، و طبق این نصوص، علی بن ابی طالب ـ علیه السلام ـ جانشین پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و امام مسلمین است. حضرت علی ـ علیه السلام ـ و بنی هاشم و گروهی از بزرگان صحابه،‌ اعم از مهاجرین و انصار، طرفدار این نظریه بودند. و این همان عقیده‌ی شیعه ـ خصوصاً شیعه‌ی امامیه ـ در مسئله‌ی امامت است.
دسته‌ی دیگر ـ که در رأس آن‌ها ابوبکر و عمر قرار داشتند ـ بر این عقیده بودند که پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ برای خود جانشین تعیین نکرده است،‌ و این کار را به مسلمانان واگذار کرده است. بر این اساس، و با توجه به اهمیت مسئله‌ی خلافت و امامت و نقش حیاتی آن در سرنوشت امت اسلامی، در یک اقدام شتابزده - در شرایطی که حضرت علی ـ علیه السلام ـ و عده‌ای از بزرگان صحابه به تجهیز بدن پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ مشغول بودند ـ عده‌ای از مهاجران و انصار در سقیفه‌ی بنی ساعده گرد آمده، و پس از گفتگوهایی که در مورد خلیفه‌ی پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ میان آن‌ها مطرح شد، سر انجام با ابوبکر به عنوان خلیفه‌ی پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ بیعت کردند، و چون شرایط سیاسی و اجتماعی دنیای اسلام و جهان به گونه‌ای بود که امام علی ـ علیه السلام ـ و هواداران او، برای اثبات عقیده خود و عملی ساختن آن، به اقدامات عملی و خصمانه دست می‌زدند، موجودیت اسلام از ناحیه دشمنان خارجی (امپراطوری ایران و روم) و دشمنان داخلی (منافقین) آسیب جدّی می دید، امام علی ـ علیه السلام ـ مصلحت اسلام و مسلمین را پیروی از روش صبر و مدارا دید، و گرچه در مواقع مناسب، دیدگاه خود را درباره نادرستی عمل آنان بیان می‌کرد، ولی از درگیریهای خصومت آمیز خودداری کرد، و در هدایت و پیشبرد جامعه اسلامی، از هیچ گونه کوشش و تلاشی خودداری نمی‌کرد.
و در حل مشکلات، دستگاه خلافت را یاری می‌نمود. تا آنجا که از خلیفه دوم نقل شده که هفتاد بار گفته است :اگر علی نبود عمر هلاک می‌شد» و نیز گفته است: «خدایا مرا برای برخورد با مسئله‌ی دشواری که علی بن ابی طالب حضور ندارند، باقی مگذار(2)
در هر حال، شیعه به عنوان پیروان علی بن ابی طالب و معتقدان به امامت بلافصل او در نخستین روزهای پس از رحلت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ پدید آمد. البته روایاتی نیز یافت می‌شود که لفظ شیعه در زمان حیات پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ بر چهار تن از صحابه اطلاق می‌شد که عبارت بودند از: سلمان، مقداد، ابوذر و عمار یاسر(3)این افراد از جمله کسانی هستند که در مسئله‌ی خلافت و امامت، علی ـ علیه السلام ـ را خلیفه‌ی بلافصل پیامبر می‌دانستند با این وصف، و با توجه به این که نظریه‌ی ‌شیعه در مسئله‌ی امامت به نصوص کتاب و سنّت مستند گردیده است، می‌توان گفت: تشیع، در حقیقت، با اسلام همراه بوده است، هر چند به عنوان یک مذهب، پس از رحلت پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ موجودیت یافت.
پی نوشت:
1-ر.ک. النص و الاجتهاد، تألیف امام شرف الدین
2- ر.ک. الغدیر، ج1

3- فرق الشیعه، ص17ـ18، اعیان الشیعه، ج1، ص18ـ19.


شیعه در عصر خلفای راشدین!!




نخستین مرحله از تاریخ سیاسی و اجتماعی شیعه با رحلت پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ آغاز می‌شود و تا شهادت امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ ادامه می‌یابد. در آغاز این دوره مسأله‌ خلافت و امامت به عنوان مهم‌ترین مسأله‌ سیاسی و دینی در دنیای اسلام مطرح گردید و در پی اختلافاتی که در این باره پدید آمد شیعه به عنوان گروهی از مسلمانان که در مسأله‌ی امامت به نصب و نصّ نبوی قایل بودند نمایان شدند. و از سوی دیگر جمعی از مهاجران و انصار که در سقیفه‌ی بنی‌ساعده گرد آمده بودند تا در مورد خلیفه‌ی پیامبر و پیشوای مسلمانان تصمیم‌گیری کنند،
پس از مجادلات و بحث‌هایی که میان آنان درگرفت، اکثریت آنها با ابوبکر به عنوان خلیفه‌ی پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و رهبر جامعه‌ی اسلامی بیعت کرند. بدین ترتیب ابوبکر زمام امور را در دست گرفت و دو سال و هفت ماه عهده‌دار این امر بود.
در ابتدای این دوره امیر المؤمنین علی ـ علیه السلام ـ و معتقدان به امامت آن حضرت از بیعت با ابوبکر امتناع ورزیدند و در موارد و مناسبت‌های مختلف به تبیین دیدگاه خود پرداختند. به نقل ابن قتیبه، به دستور ابوبکر امام علی ـ علیه السلام ـ را احضار کردند و از او خواستند تا با ابوبکر بیعت کند.
امام علی ـ علیه السلام ـ به آنان فرمود: انا احقّ بهذا الامر منکم، لا ابایعکم و انتم اولی بالبیعه لى (1) من از شما به امر خلافت و رهبری سزاوارترم، من با شما بیعت نمی‌کنم، شایسته‌تر این است که شما با من بیعت کنید.
در این هنگام عمر و ابو عبیده بن جرّاح خطاب به امام علی ـ علیه السلام ـ سخنانی گفته و از او خواستند تا با ابوبکر بیعت کند، ولی امام ـ علیه السلام ـ بار دیگر این مطلب را که خلافت و امامت حق او و اهل‌بیت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ است را به آنان یادآور شد و فرمود: فو الله یا معشر المهاجرین، لنحن احقّ الناس به، لأنّا اهل البیت و نحن أحقّ بهذا الأمر منکم ما کان فینا القاریء لکتاب الله، الفقیه فی دین الله، العالم بسنن رسول الله، المضطلع بامر الرعیه، المدافع عنهم الامور السیّئه، القاسم بینهم بالسویّه، و الله، انه لفینا، فلا تتبعوا الهوی فتضلّوا عن سبیل الله، فتزدادوا من الحق بعداً(2) ای گروه مهاجران، به خدا سوگند، ما خاندان سزاوارترین مردم به امر خلافت و رهبری امت اسلامی هستیم. تا وقتی که در میان ما قاری قرآن کریم فقیه در دین خدا، عالم به سنت‌های رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ ، توانمند در امر رهبری مردم، و مدافع آنان در ناملایمات، تقسیم کننده‌ی بیت المال در بین آنان به طول یکسان وجود داشته باشد؛ سوگند به خدا که چنین فردی در میان ما خاندان رسالت وجود دارد. پس از هوای نفس پیروی مکنید که گمراه شده و از حق دور خواهید شد.
پیروان و هواداران امام علی ـ علیه السلام ـ نیز در گفتگویی آشکار و روشنگر با ابوبکر اعتقاد خود را در مورد خلافت و امامت بلافصل علی ـ علیه السلام ـ بیان نمودند.
شیخ صدوق نام دوازده تن از مهاجران و انصار که در مورد امامت علی ـ علیه السلام ـ ، با ابوبکر به احتجاج پرداختند را نقل کرده است(3)البته از عبارت وی به دست می‌آید که احتجاج کنندگان منحصر در دوازده نفر نبودند، زیرا پس از ذکر نام آنها گفته است: «و غیرهم» در پایان نیز پس از اشاره به سخنرانی زید بن وهب گفته است: «فقام جماعه بعده فتکلّموا بنحو هذا». این گروه نخست با یکدیگر به مشورت پرداختند. نظر برخی از آنان این بود که هرگاه ابوبکر بر فراز منبر بالا رفت، او را از منبر فرود آورند، ولی عدّه‌ای دیگر این روش را نپسندیدند، و سرانجام تصمیم گرفتند با امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ در این باره مشورت کنند. امام ـ علیه السلام ـ آنان را از برخورد عملی و خشونت‌آمیز با ابوبکر بر حذر داشت. و یادآور شد که چنین برخوردی در آن شرایط مصلحت نیست.
پی نوشت:
1- الامامه و السیاسه: ج1 ص 18
2-همان، ص19
3- شیخ صدوق، الخصال، ابواب اثنی عشر، حدیث 4

ادامه دارد........


گسترش تشیع در عصر امویان




با وجود همه اختناق ها و ظلم و ستم هایی که در عصر امویان بر شیعیان وارد شد، گسترش تشیع متوقف نشد، زیرا مظلومیت خاندان پیامبر، موجب تمایل قلوب مردم به سوی آنان می شد و همواره افراد جدیدی به سلک شیعیان در می آمدند. این مطلب در اواخر دولت اموی کاملاً مشهود است. توسعه تشیع در عصر اموی مقاطعی داشته است که هر مقطع مشخصه ویژه خود را دارد که به سه عصر و مرحله کلی می توان تقسیم کرد:
الف: از سال 40 هـ تا 61 هـ ، عصر امام حسن و امام حسین ـ علیه السّلام ب: از سال 61 هـ تا حدود 110 هـ ، عصر امام سجاد و امام باقر ـ علیه السّلام ـ .
ج: از سال 110 هـ تا 132 هـ ، تا پایان حکومت امویان، عصر امام صادق ـ علیه السّلام
الف ـ عصر امام حسن و امام حسین ـ علیهم السلام ـ
از زمان امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ ، به تدریج شیعه شکل حزبی و گروهی به خود می گیرد و صف شیعیان کاملاً مشخص می شود.
بدین جهت امام حسن ـ علیه السّلام ـ در صلح نامه، یکی از موارد صلح را تأمین امنیت شیعیان پدرش قرار می دهد و این که نباید متعرض آنان شوند(1) شیعه به تدریج تمرین می کند که اطاعت از امام، منوط به حاکمیت بالفعل امام نیست، لذا هنگام بیعت با امام حسن ـ علیه السّلام ـ ، آن جناب شرط می کند که باید در جنگ و صلح از ایشان اطاعت کنند.
همچنین مشخص می شود لزوماً مساوی با حاکمیت نیست و حاکم جوری چون معاویه نمی نواند امام و واجب الاطاعه باشد چنان که امام در خطبه ای که بعد از صلح در مسجد کوفه، به اصرار معاویه و در حضور او ایراد کرد، فرمود:
«خلیفه کسی که به کتاب خدا و سنت پیامبر عمل کند و کسی که کارش ظلم است، نمی نواند خلیفه باشد بلکه پادشاهی است که ملکی به دست آورده، مدت کمی بهره مند می شود بعد لذتش قطع می گردد، ولی باید حساب پس دهد(2)
از دیگر خصوصیات جامعه تشیع در این مقطع، اتحاد و یک پارچگی شیعه است که از موقعیت رهبران شیعه ناشی می شود. تا شهادت امام حسین ـ علیه السّلام ـ هیچ انشعابی در شیعه نمی بینیم. حسنین ـ علیهما السّلام ـ در میان مسلمانان دارای موقعیتی بودند که هیچ یک از ائمه طاهرین بعد از آنها، جایگاه آن دو بزرگوار را نداشتند. اینان تنها ذریه پیامبر بودند. امیرالمؤمنین در جنگ صفین هنگامی که دید امام حسن ـ علیه السّلام ـ با سرعت پیش می رود، فرمود:
«به جای من شما این جوان را نگه دارید(از پیکار او جلوگیری کنید) تا مرا در هم نریزد، که من حریص هستم این دو جوان (حسن و حسین ـ علیهم السّلام ـ )کشته نشوند؛ زیرا با مرگ آن دو نسل پیامبر قطع می شود(3)
حسنین ـ علیهما السّلام ـ در میان صحابه پیامبر نیز احترام خاصی داشتند. این مطلب در بیعت مردم با امام حسن ـ علیه السّلام ـ روشن می شود که صحابه پیامبر خلافت آن حضرت را پذیرفتند و هیچ اعتراضی نکردند؛ لذا در خلافت امام حسن ـ علیه السّلام ـ جز از طرف شام مشکلی نمی بینیم. آنگاه که حضرت صلح کرد و خواست از کوفه خارج شود و به مدینه برگردد، مردم به شدت می گریستند، در مدینه نیز از گزارشی که یکی از قریشیان به معاویه می دهد جایگاه آن حضرت روشن می شود؛ مرد قریشی در گزارش خود به معاویه چنین نوشته بود: یا امیرالمؤمنین! حسن نماز صبح را در مسجد کوفه می خواند و بر سجاده اش می نشیند، تا این که خورشید طلوع کند. آنگاه به ستونی تکیه می دهد، هر کس در مسجد باشد، به خدمتش می رسد و با او گفت و گو می کند تا آفتاب بالا آید، و دو رکعت نماز می گزارد و بر می خیزد و می رود و از حال همسران پیامبر جویا می شود و بعد به منزلش می رود..(4)
امام حسین ـ علیه السّلام ـ نیز مانند برادر بزرگوارش از احترام بالایی برخوردار بود. به طوری که حتی عبدالله بن زبیر، دشمن یر سخت اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ، نمی توانست اما حسین ـ علیه السّلام ـ را انکار کند. تا آن جناب در مکه بود، مردم توجهی به ابن زبیر نداشتند و کار او بالا نمی گرفت، لذا دوست داشت که امام هر چه زودتر از مکه برود. از این رو به امام حسین ـ علیه السّلام ـ عرض می کرد:
«اگر من نیز مثل تو جایگاهی در عراق داشتم، به سرعت به آن جا می رفتم».
موقعیت آن حضرت طوری بود که با بیعت نکردنش، حکومت یزید زیر سؤال می رفت؛ بدین سبب آنان این قدر در بیعت ایشان اصرار داشتند.
این دو بزرگوار در میان بنی هاشم احترام و جایگاه ویژه ای داشتند، طوری که هیچ یک از بنی هاشم در زمان آنان نه تنها داعیه رهبری نداشت، که حتی سروری بنی هاشم را نیز هیچ وقت ادعا نمی کرد. هنگامی که امام حسن ـ علیه السّلام ـ بر اثر سم معاویه از دنیا رفت، ابن عباس در شام بود. معاویه به او گفت:
«ابن عباس، حسن وفات کرد و تو سرور بنی هاشم شدی». ابن عباس گفت:«تا زمانی که حسین هست نه.(5)
حتی ابن عباس با آن موقعیت علمی و سیاسی که داشت و حبرالام؟؟؟ه و مفسر قرآن بود و از لحاظ سنی هم از اما حسن و امام حسین ـ علیهما السّلام ـ بزرگ تر بود، به آنان خدمت می کرد. مدرک بن ابی زیاد نقل می کند:
«ابن عباس مرکب حسن و حسین ـ علیهما السّلام ـ را آماده کرد و رکاب آنان را گرفت تا سوار شدند. گفتم: تو چرا رکاب آنان را می گیری، در حالی که از آنان مسن تر هستی. گفت: احمق! نمی دانی اینها چه کسانی اند؟ اینان فرزندان رسول خدا یند. آیا نعمت بزرگی نیست که خدا به من توفیق داده تا رکاب آنان را بگیرم.(6)
پی نوشت:
1-ابن آشوب شهر آشوب. مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 33.
2- ابوالفرج اصفهانی. مقاتل الطالبیین، ص 82،
3- نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه 168، ص 660.
4- انساب الاشراف، ، ج 3، ص21.
5-مسعودی، علی بن الحسین. مروج الذهب، ، ج 3، ص 9.

6- ابن آشوب . مناقب آل ابیطالب، ج 3، ص 400.


پاورپوینت کامل فراماسونری و آخرالزمان




پاورپوینت کامل فراماسونری و آخرالزمان 
(قسمت اول: دشمن شناسی و آخرالزمان از نظر احادیث)



نماد های شیطان پرستی در بازی کلش آف کلنز


اول از همه بگم که این تاپیک فقط واسه نشان دادن نماد های شیطان پرستی در این بازیست و به هیچ وجه نه به کسی میگیم این بازی رو انجام بده یا نده فقط تنها خواهشی که می تونم ازتون کنم به این بازی فقط به چشم یک بازی نگاه کنیم و جیب دشمنان خودمون را با خرید جم یا همون الماس پر نکنیم .  تمام چیزهایی که در ادامه گفته میشه با عکس قرار گرفته و خودتون هم می تونید اون ها را در محیط بازی ببینید و قضاوت کنید .


می توان بازی کلش آف کلنز رو هم مثل خیلی از بازی های دیگه ولی با خلاقیت بیشتری که سازندگان اون توی طراحی اون انجام دادن هم جز بازی های فراماسونری و شیطان پرستی دانست . هرچی بیشتر به محیط بازی بیشتر دقت کنید نمادهای مختلفی از شیطان پرستی رو میشه در اون دید که دور از چشم ما در محیط بازی جای داده شده اند .  قرار دادن این نماد ها و دیدن اون شاید برای ما موضوع ساده ای باشد ولی این سوال رو از خودتون بپرسید اگر این نماد ها بی ارزش هستند چرا در محیط بازی و اون هم دور از چشم مخاطبینشون قرار دارند ؟؟؟  

 

سطح شطرنجی بازی :

تا حالا به محیط نقشه بازیتون دقت کردید آیتم های بازی کجا قرار دارند !!! درسته روی یک سطح شطرنجی

یک سطح شطرنجی خیلی مرتب و جذاب که همه ما فکر میکنیم واسه راحت قرار دادن و مرتب کردن نقشه بازی به این شکل طراحی شده ولی واقعیت چیز دیگریست سطح شطرنجی ٬ از زمان مصر باستان در معابد مورد استفاده قرار می گرفته و بیش از آنکه جنبه ی تزئینی داشته باشد٬ دارای مفهومی رمزآلود است.امروزه٬  این نوع کفپوش یکی از نمادهای مهم فراماسونری و مکانی برای اجرای مراسم فرقه ای در کلیه ی لژهای ماسونی به شمار می رود.تشریفات ویژه ی ورود به این سازمان می بایست بر روی این سطو ح٬  که کنایه از آمیختگی زندگی انسان با خیر و شر است ٬ انجام گیرد.


تصویری از سطح شطرنجی بازی : 



تصویری نزدیکتر از سطح شطرنجی بازی :

 


نماد خرگوش 

شاید بگید که این موضوع ربطی به شیطان پرستی نداره ، بهتون حق میدم ولی به این سادگیا هم نمیشه ازش گذشت اگه عمیقتر به تصویر نگاه کنید متوجه تفاوت رنگهایی در سطح شطرنجی بازی میشید به تصویر زیر دقت کنید البته رنگها خیلی نزدیک به هم هست ولی با یکم دقت میشه تفاوت رو حس کرد .



 حالا به تصویر کلی این تفاوت ها دقت کنید البته یکم با رنگ عکس بازی کردم شاید بهتر دیده بشه 



فکر کنم متوجه تصویر خرگوش در پس زمینه شطرنجی بازی شدید باید بگم که خرگوش یکی دیگر از نماد های شیطانپرستی محسوب میشه که خرگوش در فراماسونری نشان رابطه ی نزدیک با یک دیگر است و برای خرگوش فرق نمیکنه که با مونث باشد یامذکر باشد و باهردو نزدیکی میکند ودر ماسون خرگوشی که چشم چپش معلوم باشه نشان همجنس بازی است.



نماد بز یا قوچی به نام بافومت

اگر به گوشه بالای سطح شطرنجی بازیتون بندازید متوجه یکی دیگر از علایم شیطان پرستی به شکل بز یا قوچی به نام بافومت میشید .بافوت یکی دیگر از نمادهای کثیف شیطان پرستیت که در عرفان کابالا«عرفان یهودی» اهمیت خاصی دارد این علامت فقط مخصوص شیطان پرستان است و در جواهرات هم بسیار مورد استفاده قرار می گیرد. سر بافومت معمولا در میان ستاره پنج پر طراحی می شود. 


نماد مار 

در بالای نماد قبلی باز هم یک نماد دیگر از شیطانپرتی یعنی مار رو میشه دید که می توان گفت مار حیوان مورد علاقه ماسونها و شیطان پرستان است . تا جایی که آن به عنوان  حیوان خانگی خود استفاده می نمایند. حتی این نماد رو می توان روی دلار هم دید که بیشتر به مار امو (OMO) معروف است .


نماد جغد فراماسون

بازهم یک نماد ترکیبی در بالای محیط بازی و اینبار جفد فراماسون ، همونطور که توی تصویر میبینید در قسمت بالایی یک جغد قرار دارد قسمت سایه محدوده سر جغد رو نشون میده که به صورت نیمی از سر جغد آمده و قسمت قهوه ای رنگ نوک جغد و دو دایره ریز و تیره چشم اون رو تشکیل میده و فضای سبز پایین هم با حالت هایی که میبنید بدن و بال و پای جغد رو کامل میکنن و اینکه باید بگم که جغد یکی از حیوانات مقدس فراماسون هاست ، گردن جغد 360 درجه میچرخه به این نشانه است که ما برهمه جا مشرف هستیم.و یکی دیگه از خصوصیات اینه که جغد شب بیداره ومنظرشون اینه که وقتی شما خوابین ما بیداریم و در حال برنامه ریزی هستیم. و یه چیز مهم دیگه اینه که خدای ملوخ را با جغد نشان میدهند.



نماد ستاره شش پر

با دقت به نماد الماس یا همون جم بازی کلش میشه یکی دیگه از نماد های فراماسونری و یهودیت رو دید، نماد ستاره 6 پر در دل یک الماس سبز و زیبای شش گوشه که روزانه میلیون ها دلار رو به حساب فراماسون های پشت پرده ی این بازی میریزه جالبش اینجاست که با زبون بی زبونی خودشون هم دارن میگن که این پول داره کجا میره ... 


ستاره شش پر یکی از مهمترین نمادهای یهودیت فراماسونری و شیطان پرستان این نماد دارای دو مثلث رو به بالا و رو به پایین است مثلث رو به بالا نماد مرد و قدرت و مثلث رو به پایین نماد زن و تعادل بود و شبیه به رحم زن است و ترکیب این دو مثلث نماد تعادل و توراون است و نماد اصول کابالا است اگر دوستان دقت کنند هر دینی دارای اصول است در دین اسلام توحید معاد و نبوت ، امامت و عدل پنج اصل اساسی است اما در کابالا دو اصل وجود دارد تعادل و توازون یعنی همه چیز از تعادل و توازون تشکیل شده به عبارت ساده تر خدایی وجود ندارد این نظریه کفر امیز اصول کابالا است و ستاره شش پر نماد ان است اکثر نماد های تعادلی کفر امیز بود مثل سیاه و سفید و مرد و زن یا نر و ماده این ستاره دارای شش مثلث شش ضلع و شش زاویه است که میشود ۶۶۶ یا همان عدد ابلیس که در قاعده اهرام ثلاثه هم ۶۶۶ وجود دارد همچنین این ستاره یکی از مهمترین نماد های شیطان پرستان بوده و این نماد را یکی از قویترین نماد های خود میدانند .


نماد شاخ شیطان

با نگاه به سربازخانه اکسیری کلش و بعد از به پایان رساندن 10 سطح این ساختمان به آخرین سرباز اکسیری یعنی پکا دست پیدا خواهید کرد سربازی با دو شاخ عجیب روی سر اون با لبه های نورانی ، علاوه بر اون شکل سرباز خونه هم به شکل این سرباز تغییر پیدا میکنه و سر این سرباز روی سرباز خونه قرار میگیره چیزی که توی 9 سطح قبلی به این شکل نبوده است که میشه گفت همان نماد شاخ شیطان است که با پایان دادن به این ساختمان اون رو در بالای سرباز خونه میشه دید .

اگر به شاخ ها دقت کنید متوجه قسمت های رنگی نوک شاخ ها و یه شکاف نور در میان سر پکا خواهید شد که از دیگر علامات شیطان‌پرستی این شاخ ها می‌توان به منعکس شدن نور از «تک چشم» نام برد که خود یک علامت فراماسونری است . متاسفانه از این نماد بر روی برج ساعت در شهر مکه هم استفاده شده که توی تصویر زیر اون رو میبینید .



علاوه بر موارد بالا خود سرباز پکا شبیه به نماد خدای ملوخ (مالکوم) طراحی شده است و تنها نیرویی هست که شما می تونید مجسمه اون رو با استفاده از گلد در بازی از لول 75 اکانت خودتون اون رو توی نقشه بازیتون قرار بدید .



اگر به مپ های سینگل پلی بازی مراجه کنید باز هم نماد شاخ شیطان می تونید مشاهده کنید .


چشم شیطان یا چشم جهان بین 

در ادامه نماد های شیطان پرستی در بازی کلش آف کلنز این بار میشه به چشم جهان بین یا چشم شیطان اشاره کرد که به شدت از این نماد در بازی استفاده شده و یکی از نماد های مهم در فراماسون و شیطان پرستی به حساب میاد . 


تصویری از محیط سینگل پلی بازی :



این تک چشم نماد پول رایج آمریکا(دلار) بسیاری از شرکت های سرمایه داری و آرم کالاها و... می باشد . فراماسون ها طبق اساسنامه خود بایستی طی ۲۰ سال آینده تمامی شهرهای بزرگ دنیا را مملو از نمادهای فراماسونی همچون چشم جهان بین ، هرم ، ابلیسک (مشترک بین فراماسون ها و شیطان پرستان) و ...  نموده به طوریکه ذهن و چشم مخاطبان کشورهای مختلف را برای پذیرش عقائد فراماسونری در تمامی شئونات زندگی در آینده عادت دهند. متاسفانه این نماد در قالب معماری به بسیاری از کشورها از جمله ایران نیز نفوذ کرده است.

 آنها معتقدند که این چشم لوسیفر(شیطان) است و کسی که قدرت کنترل آن را دارد بر تمام دارایی ها حکومت می کند. این علامت در پیشگویی ها به کار میرود. جادوها، نفرین ها، کنترل های روحی و تمامی انحرافات تحت این علامت کار میکنند. این علامت روشنفکران است . به پول رایج ایالات متحده نگاهی بیندازید، راس هرم یک چشم قرار دارد که دور آن روشنایی خاصی قرار گرفته است . طبق روایات ائمه معصومین (ع) این جریان (فراماسون ها) همان دجال یک چشم است که این علامت اساس نظم نوین جهانی را در معاصر تشکیل داده است. از لحاظ فلسفی انسان دو دیدگاه (چشم) دارد . یکی دیدگاه معنوی و یک دیدگاه مادی . در حقیقت فراماسون ها به یک دیدگاه (چشم) اعتقاد دارند و آنهم دیدگاه (چشم) مادی (سرمایه داری) است . و معنویت (دین) در عقائد فراماسون ها یا بهتر بگوییم لیبرالیست ها حذف شده و معنای حقیقی چشم جهان بین نیز همین است. چشم (جهان) بین ، یعنی دنیا را با چشم ما(مادی) ببینید!!




دو ستون فراماسون ها یا عدد محبوب فراماسون ها 11

اینفرنو یکی دیگر از ساختمان های بازی کلش آف کلنز است که کاملا با نماد های فراماسونی عجین شده است. این ساختمان رو در سطح 10 تاون هال میشه ساخت که تعداد اونها 2 تا هستش که به عنوان ستون های فراماسونی در نقشه بازی  شما جای خوش می کنن آنان معتقد اند که در ابتدای ورودی معبد سلیمان دو ستون یکی به رنگ سفید و دیگری به رنگ قرمز قرار داشته است و حال اگر این دو ستون را در کنار هم بگذاریم میشود دو تا 1 و این دو تا 1 در کنار هم عدد 11 را تشکیل میدهند. نام این دو ستون بوآز و جاشین است . در واقع این دو ستون دروازه وردی جن ها به دنیای انسان هاست .


در تصویر زیر حتی نماد چشم شیطان یا همون چشم جهان بین رو بر روی ستون ها مشاهده می کنید که نوری از اون منعکس میشه . 




نمایش عدد 11 با اینفرنو



نماد گونیا و پرگار فراماسون 

با نگاهی به یکی دیگر از ساختمان های کلش میشه نماد دیگری از فراماسون ها یعنی گونیا و پرگار رو دید که در طراحی ایکس بو از اون استفاده شده است باید گفت یکی از مهمترین نماد های فراماسونری گونیا و پرگار است که ابزار یک ماسون یا معمار است زیرا فقط با گونیا و پرگار است که شما میتوانید مستطیل طلایی را رسم کنید .  



کارگر بازی !!!

کارگر بازی یا بقول پلیرهای بازی بیلدر بازی ، که صبح تا شب واسمون توی مپ چکش میزنه ، متاسفانه یکی دیگه از رازهای پر نقد بازی رو توی خودش نهفته داره ، البته ما به نقد بازی کاری نداریم و فقط نماد ها و نشان های پنهان شده بازی رو نمایان می کنیم .

تا حالا به کارگر بازی از نزدیک نگاه کردید؟ کارگری با مدل موی یا کلاهی شبیه به خاخام های صهونیستی ، عکس زیر رو ببینید .



البته من اول فک کردم از این کلاه خلبانیاست و واقعا در نگاه اول هم چیزی جز این دیده نمیشه و خیلی گذرا ازش گذشتم ولی وقتی واسم جالب شد که عکس زیر رو دیدم .



توی عکس بالا که از طرف خود سوپرسل شرکت تولید کننده بازی واسه قطعی های که توی بازی رخ میده توی نت قرار گرفته نکته ی بسیار جالبی هست و اون هم طلایی بودن یکی از دندان های کارگر بازی هستش ، که واقعا توضیح دادنش طولانی هست و فقط به این موضوع اشاره کنم که یهودیان از دندان طلایی خیلی استفاده میکردند ، گفتم میکردند چون منبع جدیدی درباره این موضوع پیدا نکردم ولی می تونید به ماجرای هیتلر و دندان طلای یهودی رجوع کنید .

در رژیم هیتلری، هر یهودی اگر به درد کار نمی خورد باید از بین می رفت و هر کدامشان که به درد کار می خوردند باید در اردوگاه های کار اجباری جان می کندند و سپس که جانی برایشان نمی ماند آن را نیز می گرفتند. یهودیان در امپراتوری هیتلر انسان هایی زیادی به حساب می آمدند، آنها چاره به جز مرگ نداشتند. به یهودیان گفته می شد که قرار است به حمام بروند. پس لباس هایشان را در می آوردند و صابونی به آنها می دادند. سپس در از پشت قفل می شد و قرص های زیکلون بی را تو می انداختند. با انتشار بخار سمس این قرص ، آنان خفه شده و می مردند. حلقه های طلای ازدواج، دندان های طلا و لباس ها را  می فروختند و موی زنان را تراشیده و از آن برای ساختن برخی اجناس استفاده می شد. 


و مپ ما  از صفر تا 100 بدست همین کارگر های بازی ساخته میشه ... !!!



بنا به نظر یکی از دوستان که اگه بازی نماد شیطان پرستی داره چرا سرباز شیطانی نداره !!! یه نیم نگاهی هم به نیروهای بازی میندازیم 


والکری (Valkyrie)

اولین نیرویی که می خواهیم اون رو بررسی کنیم تبرزن بازی کلش هستش که یه تبر دستشه و باید گفت که از دیگر نمادهای شیطان پرستی آنتی جاستیس (Anti justice) به معنای ضد عدالت این تبر رو به بالا به معنای عدالت و رو به پائین ضد عدالت است . شیطان پرستان برای نشان دادن مخالفت خود با عدالت اجتماعی از هیچ فعالیتی مضایقه نمی کنند .



گوبلین (Goblin)

یکی دیگه از نیروهای شیطانی کلش که زیادم نیاز به بررسی نداره و میشه گفت تابلوترین نیروی شیطانیشم هست گوبلین ، اگه از گوشای شیطونیش بگذریم از چشمهای قرمز یا خونیشم بگذریم از اسمش دیگه نمیشه گذشت معنی لغویی گوبلین همون جن هست و خوده اسم این نیرو شیطانی بودنشو ثابت میکنه 



دراگون (Dragon)

دراگون یا همون اژدها که بیشتر اون رو به عنوان یک شخصیت افسانه ای میشناسیمش یکی دیگه از نماد های شیطان پرستی محسوب میشه همونطور که توی عکس زیر می بینید . چشم راست دراگون معلوم نیست که اینکار برای جلب توجه چشم چپ دراگون می باشد و چشم چپ دراگون هم مثل گوبلین به رنگ قرمز یا خونی  در اومده باید بگم که شیطان پرستان از لنزهایی به رنگ قرمز که عکس اون رو در پایین می بینید برای شباهت چشم خودشون به شیطان استفاده می کنند فلسفه چشم چپ  و چرایی آن واسه این هست که  خوبه بدونید علت تاکید یهود بر یک چشم و چشم چپ اینه که زمانی که حضرت ابراهیم (ع) در حال قربانی کردن حضرت اسماعیل ع بود شیطان در غالب انسان آمد و شروع کرد به وسوسه ی ایشان حضرت ابراهیم ع سنگی به طرفش زد که شد پایه و اساس رمی جمرات ، نکته ی جالب اینه که اجنه و شیاطین وقتی در حالت انسان می آیند بسیار آسیب پذیر میشوند که پرتاب سنگ چشم راست شیطان را کور کرد و او هم اکنون فقط چشم چپ دارد .




ویزارد ، ویچ و اسپلز - Wizard , Witch and Spells

در ادامه بررسی نیروهای بازی این سری در مورد نیروی یه جورایی جادویی بازی رسیدیم چون چند نیرو شبیه به هم بودن همه رو یکجا آواردم که خلاصه تر هم بشه .

اول میریم سراغ معنی لغویی هر نیرو ، ویزاد که معنیش میشه همون جادوگر ، ویتچ یا ویچ که میشه ساحره و اسپل به معنی طلسم و اسپلز به جمع او یعنی طللسم ها اشاره داره ، توی بازی که چیزای عجیب غریب قریب به جادو زیاد داریم بازم اسامی خود نیرو ها خودش رو ثابت میکنه و فقط یه توضیح مختصر میدم .


شکی نیست که یهودیان و قوم یهود از ماهرترین ساحران در زمان‌های قدیم بوده‌اند، تا آنجا که معجزه پیامبر یهود چیزی نیست جز یک سحر بزرگ از دیدگاه ساحران. معجزه حضرت موسی (علیه السلام) نیز چیزی فراتر از کار ساحران آن زمان باید می‌بود؛ مانند شکافتن دریا، و اژدها کردن عصایش. پس در اینکه قوم یهود در هزاران سال پیش قوی‌ترین ساحران را داشتند شکی نیست. البته معجزات حضرت موسی (ع) به اذن خدا بوده و رابطه ای به سحر ندارد و فقط برای نشان دادن قدرت خالق یکتا بوده است . هدفی که سحر و جادو دنبال می‌کند، استفاده از نیروهایی است که از دسترس انسان‌های عادی خارج است و کارشناس این فنّ به کمک اسرار ربوده شده از آسمان، انواع روش‌ها، مواد شیمیایی و کلمات و عباراتی را استفاده می‌کند که سینه به سینه به او انتقال یافته و مصون از اشتباه تلقی شده است. شیاطین کم و بیش در این روندها شرکت دارند و فنون جادوگری را نه به سود آدمیان، بلکه برای کشاندن انسان‌ها به سوی دوزخ در دسترس آن‌ها قرار می‌دهند.



توی طراحی نیروی ویزارد چیز خاصی ندیدم یا نفهمیدم و همون حالت جادوگریی رو داشت که میشود پیش بینی کرد و فقط نوع ایستادن ویزارد منو رو یاده یکی از 33 درجه فراماسونی میندازه ولی از نیروی ویچ نسبت به ویزارد یکم سخت تر میشه ازش گذشت احتمالا حمله کردن با ویچو تجربه کردید یا حداقل دیدید یک اعصای جادوگری که اگه فیلم هری پاتر رو هم دیده بودید از این چوب های جادویی استفاده می کردند و بهشم میگفتن هالیوود که متاسفانه یه جورایی تشبیه اعصای حضرت موسی (ع) بود امیدوارم اعصای دست ویچ دیگه تشبیه نباشه ولی دور از شباهت هم نیست . حالا بحث هر بار زمین زدن این اعصا و زنده شدن اسکت ها از دل زمین دیگه جداست و اینکه اگر به شکل اعصا هم دقت کنیم در سر عصا جمجمه ای شاخ دار همانند بز یا قوچی وجود دارد که قبلا در موردش صحبت کردیم .



درمورد طلسم ها هم که دیگه همه چیز روشنه سحر، منشأ شر و شوم‌‌ترین منابع  فساد در اجتماع بشری است. ریشه‌ سحر به ابلیس برمی‌گردد و از طریق او به سایر شیاطین جن و انس نیز منتقل شده‌است. کسانی که از سحر و جادو استفاده می‌کنند با شیاطین در ارتباط هستند. امروزه وجود و تأثیرات سحر، طلسم و امثال آن از دیدگاه دین و علم اثبات شده‌است، ولی دین، رفتن به سمت این امور و استفاده از آن را شدیدا نهی می‌‌کند. مبین آن، اینکه حضرت علی (علیه‌السلام‌) امام عارف و آگاه به علوم غیب، می‌فرمایند: «هرکه چیزی از جادو بیاموزد، کم یا زیاد، کافر است.»



ادامه دارد ...


بدعت نماز تراویح از دیدگاه روایات علماء و اربابان قلم و صاحب نظران اهل سنت و وهابیت

بدعت نماز تراویح از دیدگاه روایات علماء و اربابان قلم و صاحب نظران اهل سنت و وهابیت
آیا در زمان پیامبر صلی الله علیه وآله نماز های نافله ماه رمضان بصورت تراویح یا جماعت خوانده می شد؟؟؟
آیا در زمان غصب خلافت و حکومت غاصبانه ابوبکر ین ابی قحافه نماز های نافله بصورت تراویح خوانده می شد؟؟؟
آیا در زمان غصب خلافت و حکومت غاصبانه
عمر بن خطاب در اوایل خلافتش نماز های نافله بصورت تراویح خوانده می شد؟؟؟
آیا آیاتی از قرآن کریم یا اقوال یا احوال، یا احادیث و سنت فقط یک نمونه داریم که نماز نافله ماه رمضان بصورت جماعت خوانده شده باشد؟؟؟
آیا کسی از خاندان پاک و مطهر و معصوم اهل بیت علیهم السلام نمونه ای دارید که در نماز تراویح شرکت کرده باشد؟؟؟
آیا از اصحاب خاصه و شیعیان امیرالمومنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه نمونه ای داریم که در نماز تراویح شرکت کرده باشد؟؟؟
نظر بزرگان و اقوال علمای اهل سنت از متاخرین تا معاصر در باب نماز تراویح چیست؟؟؟
آیا نماز تراویح بدعت است یا سنت ؟؟؟
مقدمه:
نماز تراویح یا خواندن نوافل ماه رمضان به جماعت، از بدعت‌هایى است که عمر بن خطاب وارد اسلام کرده است؛ پیش از او، نه در زمان رسول خدا صلى الله علیه وآله و نه در زمان ابوبکر چنین چیزى سابقه نداشته است.
علمای شیعه و سنی با سند صحیح نقل کرده‌اند که نماز تراویح از بدعت‌های خلیفه دوم بوده است . همچنین بسیاری از علمای اهل سنت به این قضیه اعتراف کرده‌اند که در ذیل به صورت خلاصه به این قضیه پرداخته خواهد شد :
الف) روایات تراویح در منابع اهل سنت
در منابع معتبر اهل سنت روایاتی وجود دارد که نشان می‌‌دهد، نماز تراویح از بدعت های عمر بن خطاب است:
روایت اول:
محمد بن اسماعیل بخارى در صحیح خود مى‌نویسد:

1905 حدثنا عبد اللَّهِ بن یُوسُفَ أخبرنا مَالِکٌ عن بن شِهَابٍ عن حُمَیْدِ بن عبد الرحمن عن أبی هُرَیْرَةَ رضی الله عنه أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم قال من قام رَمَضَانَ إِیمَانًا وَاحْتِسَابًا غُفِرَ له ما تَقَدَّمَ من ذَنْبِهِ قال بن شِهَابٍ فَتُوُفِّیَ رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم وَالْأَمْرُ على ذلک ثُمَّ کان الْأَمْرُ على ذلک فی خِلَافَةِ أبی بَکْرٍ وَصَدْرًا من خِلَافَةِ عُمَرَ رضی الله عنهما.
صحیح البخاری، ج2، ص707، البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفاى256هـ)، تحقیق: د. 0مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.
ابو هریره از رسول خدا صلی الله علیه وسلم نقل کرده است که آن حضرت فرمود: هرکس (نافله ماه) رمضان را با ایمان و قربة الى الله بخواند، خداوند گناهان گذشته او را مى‌بخشد. ابن شهاب گفته: رسول خدا صلی الله وسلم از دنیا رفت و وضعیت به همین صورت بود (نماز تراویح را بدون جماعت مى‌خواندند) در زمان خلافت ابوبکر و اوائل خلافت عمر نیز به همین صورت بود .
نماز تراویج
روایت دوم:
بخارى در روایت دیگر نقل مى‌کند که وقتى عمر دید هرکس در مسجد براى خودش نماز مى‌خواند، گفت: نظر من این است که برای آنها امام جماعت قرار بدهیم و ابی بن کعب را امام آنها قرار داد:
1906 وَعَنْ بن شِهَابٍ عن عُرْوَةَ بن الزُّبَیْرِ عن عبد الرحمن بن عَبْدٍ القارىء أَنَّهُ قال خَرَجْتُ مع عُمَرَ بن الْخَطَّابِ رضی الله عنه لَیْلَةً فی رَمَضَانَ إلى الْمَسْجِدِ فإذا الناس أَوْزَاعٌ مُتَفَرِّقُونَ یُصَلِّی الرَّجُلُ لِنَفْسِهِ وَیُصَلِّی الرَّجُلُ فَیُصَلِّی بِصَلَاتِهِ الرَّهْطُ فقال عُمَرُ إنی أَرَى لو جَمَعْتُ هَؤُلَاءِ على قَارِئٍ وَاحِدٍ لَکَانَ أَمْثَلَ ثُمَّ عَزَمَ فَجَمَعَهُمْ على أُبَیِّ بن کَعْبٍ ثُمَّ خَرَجْتُ معه لَیْلَةً أُخْرَى وَالنَّاسُ یُصَلُّونَ بِصَلَاةِ قَارِئِهِمْ قال عُمَرُ نِعْمَ الْبِدْعَةُ هذه والَّتِی یَنَامُونَ عنها أَفْضَلُ من التی یَقُومُونَ یُرِیدُ آخِرَ اللَّیْلِ وکان الناس یَقُومُونَ أَوَّلَهُ.
صحیح البخاری، ج2، ص707، کِتَاب صَلَاةِ التَّرَاوِیحِ، بَاب فَضْلِ من قام رَمَضَانَ، البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفاى256هـ)، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 – 1987.
عبد الرحمن بن عبد القاری می‌گوید: با عمر بن خطاب در شب ماه رمضان به مسجد رفتیم، دیدیم که برخی به صورت انفراد و برخی هم گروه نماز می‌خوانند. عمر گفت: نظر من این است که اگر اینها - نماز گزارها - را بر یک امام جماعت قرار دهم بهتر است پس بر این معنى تصمیم گرفت: و ابى بن کعب را مأمور اقامه جماعت کرد. راوى مى گوید: سپس در شب دیگرى به همراه عمر بیرون آمدم مردم را دیدم که به همراه یک شخص - امام جماعت - نماز مى‌خوانند. عمر گفت: این کار، عجب بدعت خوبى است
.
نماز تراویح
این روایات در صحیح مسلم که یکی از صحاح اهل سنت است و نیز بقیه کتب معتبره آنها آمده؛ اما به ذکر این روایات از صحیح بخاری؛‌ اکتفا می‌کنیم.
سخنان علمای اهل سنت در شرح روایت:
شارحان صحیح بخاری، این روایت را توصیح و شرح داده اند که در این قسمت به آنها اشاره می‌شود:
ابن حجر عسقلانی (متوفای852 هـ)
وی در کتاب «فتح الباری» در شرح جمله «وَالْأَمْرُ عَلَى ذَلِکَ» مى‌نویسد:
[2009] قَوْله قَالَ بن شِهَابٍ فَتُوُفِّیَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَالنَّاسُ فِی رِوَایَةِ الْکُشْمِیهَنِیِّ وَالْأَمْرُ عَلَى ذَلِکَ أَیْ عَلَى تَرْکِ الْجَمَاعَةِ فِی التَّرَاوِیحِ وَلأَحْمَد من رِوَایَة بن أَبِی ذِئْبٍ عَنِ الزُّهْرِیِّ فِی هَذَا الْحَدِیثِ وَلَمْ یَکُنْ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ جَمَعَ النَّاسَ عَلَى الْقِیَامِ وَقَدْ أَدْرَجَ بَعضهم قَول بن شِهَابٍ فِی نَفْسِ الْخَبَرِ أَخْرَجَهُ التِّرْمِذِیُّ مِنْ طَرِیق معمر عَن بن شهَاب وَأما مَا رَوَاهُ بن وَهْبٍ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَإِذَا النَّاسُ فِی رَمَضَانَ یُصَلُّونَ فِی نَاحِیَةِ الْمَسْجِدِ فَقَالَ مَا هَذَا فَقِیلَ نَاسٌ یُصَلِّی بِهِمْ أُبَیُّ بْنُ کَعْبٍ فَقَالَ أَصَابُوا وَنِعْمَ مَا صَنَعُوا ذَکَرَهُ بن عَبْدِ الْبَرِّ وَفِیهِ مُسْلِمُ بْنُ خَالِدٍ وَهُوَ ضَعِیفٌ وَالْمَحْفُوظُ أَنَّ عُمَرَ هُوَ الَّذِی جَمَعَ النَّاسَ عَلَى أُبَیِّ بْنِ کَعْبٍ
فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 4، ص252، المؤلف: أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی، الناشر: دار المعرفة - بیروت، 1379، رقم کتبه وأبوابه وأحادیثه: محمد فؤاد عبد الباقی، قام بإخراجه وصححه وأشرف على طبعه: محب الدین الخطیب، علیه تعلیقات العلامة: عبد العزیز بن عبد الله بن باز، عدد الأجزاء: 13.
سخن ابن شهاب ...
«وَالْأَمْرُ عَلَى ذَلِکَ» یعنی امر بر ترک جماعت در نماز تراویح بوده است. در روایتی که احمد از ابن ابی ذئب از زهری نقل کرده آمده که رسول خدا صلی الله علیه وسلم مردم را بر قیام نماز تراویح بر جماعت جمع نکرده است. ... اما روایتی را که ابن وهب از ابو هریره نقل کرده که رسول خدا صلی الله علیه وسلم به مسجد آمد دید مردم در ماه رمضان در ناحیه مسحد نماز می‌خوانند. سؤال کرد،‌این ها چه کار می‌کنند؟ گفتند: مردم پشت سر ابی بن کعب نماز می‌خوانند. حضرت فرمود: کاری خوبی می‌کنند . این روایت را ابن عبد البر ذکر کرده و در این روایت مسلم بن خالد قرار دارد که ضعیف است. نظر درست این است که عمر مردم را به امامت ابی بن کعب بر جماعت جمع کرد.
بدعت نماز تراویح
بدر الدین عینی (متوفای 855هـ)
عینی نیز در کتاب «عمدة‌القاری» در شرح روایت می‌نویسد:
قَوْله: (قَالَ ابْن شهَاب) ، أَی: مُحَمَّد بن مُسلم بن شهَاب الزُّهْرِیّ. قَوْله: (وَالْأَمر على ذَلِک) ، جملَة حَالیة وَالْمعْنَى: اسْتمرّ الْأَمر فِی هَذِه الْمدَّة الْمَذْکُورَة على أَن کل أحد یقوم رَمَضَان فِی أَی وَجه کَانَ جمعهم عمر، رَضِی الله تَعَالَى عَنهُ. قَوْله: (وَالْأَمر على ذَلِک) رِوَایَة الْکشمیهنی، وَفِی رِوَایَة غَیره: (وَالنَّاس على ذَلِک) ، یَعْنِی: على ترک الْجَمَاعَة فِی التَّرَاوِیح. فَإِن قلت: روى ابْن وهب عَن أبی هُرَیْرَة: (خرج رَسُول الله، صلى الله عَلَیْهِ وَسلم،
هَذَا؟ فَقیل: نَاس یُصَلِّی بهم أبی بن کَعْب. فَقَالَ: أَصَابُوا، ونِعْمَ مَا صَنَعُوا) ذکره ابْن عبد الْبر. قلت: فِیهِ مُسلم بن خَالِد، وَهُوَ ضَعِیف، وَالْمَحْفُوظ أَن عمر، رَضِی الله تَعَالَى عَنهُ، هُوَ الَّذِی جمع النَّاس على أبی بن کَعْب، رَضِی الله تَعَالَى عَنهُ.

عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج 11، ص125، العینی الغیتابی الحنفی، بدر الدین ابومحمد محمود بن أحمد (متوفای 855هـ)، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.
مراد از «ابن شهاب» محمد بن مسلم بن شهاب زهری است. قول ابن شهاب که می‌گوید: (وَالْأَمر على ذَلِک)، جمله حالیه است و معنایش این است در این مدت مذکور در روایت (از زمان پیامبر تا اول خلافت عمر)،‌ امر نماز نافله بر این منوال بود که هر کسی در ماه رمضان می‌توانست به هر صورتی نماز بخواند؛‌ اما عمر آنها را بر یک نماز جمع کرد. تعبیر (وَالْأَمر على ذَلِک) به روایت کشمیهنی است و در روایت غیر او تعبیر (وَالنَّاس على ذَلِک) آمده و معنایش این است که مردم نماز تراویح را به جماعت نمی‌خواندند. و در پایان همان سخن ابن حجر را در باره روایتی ابن وهب از ابوهریره نقل کرده،‌مطرح می‌کند و از این روایت پاسخ می‌دهد.
نماز تراویح
عینی در جای دیگر تصریح می‌کند که خود عمر نماز را به جماعت نمی‌خواند و عقیده اش این بود که نماز در خانه بهتر است :
قَوْله: (ثمَّ خرجت مَعَه) أَی: مَعَ عمر لَیْلَة أُخْرَى، وَفِیه إِشْعَار بِأَن عمر، رَضِی الله تَعَالَى عَنهُ، کَانَ لَا یواظب الصَّلَاة مَعَهم، وَکَأَنَّهُ یرى أَن الصَّلَاة فِی بَیته أفضل، وَلَا سِیمَا فِی آخر اللَّیْل، وَعَن هَذَا قَالَ الطَّحَاوِیّ: التَّرَاوِیح فِی الْبَیْت أفضل. قَوْله: (نعم الْبِدْعَة) ، ویروى: (نعمت الْبِدْعَة) ، بِزِیَادَة التَّاء، وَیُقَال: نعم، کلمة تجمع المحاسن کلهَا، وَبئسَ، کلمة تجمع المساوىء کلهَا، وَإِنَّمَا دَعَاهَا بِدعَة لِأَن رَسُول الله، صلى الله عَلَیْهِ وَسلم، لم یسنها لَهُم، وَلَا کَانَت فِی زمن أبی بکر، رَضِی الله تَعَالَى عَنهُ. وَرغب رَسُول الله، صلى الله عَلَیْهِ وَسلم، فِیهَا بقوله: نعم، لیدل على فَضلهَا، وَلِئَلَّا یمْنَع هَذَا اللقب من فعلهَا. والبدعة فِی الأَصْل أَحْدَاث أَمر لم یکن فِی زمن رَسُول الله، صلى الله عَلَیْهِ وَسلم، ثمَّ الْبِدْعَة على نَوْعَیْنِ: إِن کَانَت مِمَّا ینْدَرج تَحت مستحسن فِی الشَّرْع فَهِیَ بِدعَة حَسَنَة، وَإِن کَانَت مِمَّا ینْدَرج تَحت مستقبح فِی الشَّرْع فَهِیَ بِدعَة مستقبحة
عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج 11، ص126، العینی الغیتابی الحنفی، بدر الدین ابومحمد محمود بن أحمد (متوفای 855هـ)، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.
(ثمَّ خرجت مَعَه)، یعنی بیرون رفتم با عمر در شب دیگر، این جمله اشعار دارد به این که عمر بر جماعت خواندن مواظبت نمی‌کردند و گویا عقیده داشت که نماز در خانه بهتر است به ویژه در پایان شب. از این رو طحاوی گفته است:‌ تراویح در خانه افضل است. این سخن عمر (نعم الْبِدْعَة) به صورت (نعمت الْبِدْعَة) روایت شده است. و «نعم» کلمه ی است که تمام محاسن را دارد. و کلمه « وَبئسَ» جامع تمام بدی ها است. و این که عمر جماعت خواندن تراویح را بدعت خوانده به خاطر این است که رسول خدا صلی الله علیه وسلم سنتش این نبوده و در زمان ابو بکر هم چنین نبوده است. ولی رسول خدا به آن تشویق فرموده است به قول خودش «نعم» تا بر فضل آن دلالت کند و این لقب «خوب بودن»‌ را برای کسی که آن را انجام دهد،‌منع نکند. بدعت در اصل پدید آوردن امر جدید است که در زمان رسول خدا نبوده است. بدعت دو قسم است: اگر تراویح داخل در بدعت خوب باشد،‌ بدعت حسنه است و اگر داخل در بدعتی باشد که شرع او را قبیح می‌داند، پس بدعت قبیحه است.
بدعت تراویح
شهاب الدین قسطلانى (متوفاى923هـ)
قسطلانی نیز در کتاب «ارشاد‌ الساری می‌نویسد:
(قال ابن شهاب) الزهری (فتوفی رسول الله -صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ- والأمر على ذلک) أی على ترک الجماعة فی التراویح ولغیر الکشمیهنی کما فی الفتح والناس على ذلک، (ثم کان الأمر على ذلک) أیضًا (فی خلافة أبی بکر) الصدیق (وصدرًا من خلافة عمر -رضی الله عنهما-).
إرشاد الساری فی شرح صحیح البخاری، ج3، ص425 المؤلف: أحمد بن محمد بن أبى بکر بن عبد الملک القسطلانی القتیبی المصری، أبو العباس، شهاب الدین (المتوفى: 923هـ)، الناشر: المطبعة الکبرى الأمیریة، مصر، الطبعة: السابعة، 1323 هـ، عدد الأجزاء: 10 .
... والأمر على ذلک)؛ یعنی مردم نماز نافله رمضان را به جماعت نمی‌خوانده است. و در غیر روایت کشمیهنی تعبیر «والناس على ذلک» آمده است. و در زمان خلافت ابو بکر و ابتدای خلافت عمر نیز نماز تراویح به جماعت خوانده نمی‌شده است.
بدعت عمر در تراویح
قسطلانى در صفحه دیگر مى‌گوید:
(قال عمر): لا رآهم (نعم البدعة هذه)، سماها بدعة لأنه -صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ- لم یسن لهم الاجتماع لها ولا کانت فی زمن الصدیق ولا أول اللیل ولا کل لیلة ولا هذا العدد.
إرشاد الساری فی شرح صحیح البخاری، ج3، ص426 المؤلف: أحمد بن محمد بن أبى بکر بن عبد الملک القسطلانی القتیبی المصری، أبو العباس، شهاب الدین (المتوفى: 923هـ)، الناشر: المطبعة الکبرى الأمیریة، مصر، الطبعة: السابعة، 1323 هـ، عدد الأجزاء: 10 .
عمر، تراویح را بدعت نامید، به این دلیل این که رسول خدا به مردم نگفته بود که آن را به جماعت بخوانند، در زمان ابوبکر نیز کسى آن را به جماعت نمى‌خواند، نه در اول شب و نه در تمام شب و نه به این تعداد (رکعات).
بدعت تراویح
ب) اعتراف علمای اهل سنت در بدعت تراویح
هرچند که همین دو روایت که در معتبر ترین کتاب آنها آمده، براى اثبات این مطلب کفایت مى‌کند؛ اما از آن‌جائى که ممکن است برخى دلالت روایت را نپذیرند و آن را توجیه کنند، ما اعترافات و تصریح سخنان بزرگان اهل سنت را از قرن‌هاى مختلف در این باره نقل مى‌کنیم تا هیچ بهانه‌اى باقى نماند:
محمد بن سعد زهرى (متوفاى230هـ)
محمد بن سعد زهرى در کتاب الطبقات الکبرى در باره نوآورى‌هاى عمر مى‌نویسد:
وَهُوَ أَوَّلُ مَنْ سَنَّ قِیَامَ شَهْرِ رَمَضَانَ وَجَمَعَ النَّاسَ عَلَى ذَلِکَ وَکَتَبَ بِهِ إِلَى الْبُلْدَانِ. وَذَلِکَ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ سَنَةَ أَرْبَعَ عَشْرَةَ. وَجَعَلَ لِلنَّاسِ بِالْمَدِینَةِ قَارِئَیْنِ. قَارِئًا یُصَلِّی بِالرِّجَالِ وَقَارِئًا یُصَلِّی بِالنِّسَاءِ.
الطبقات الکبرى، ج3، ص213، المؤلف: أبو عبد الله محمد بن سعد بن منیع الهاشمی بالولاء، البصری، البغدادی المعروف بابن سعد (المتوفى: 230هـ)، تحقیق: محمد عبد القادر عطا، الناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1410 هـ - 1990 م، عدد الأجزاء: 8.
او نخستین کسى بود که خواندن (نوافل) ماه رمضان را (به جماعت) بنیان نهاد و مردم را براى خواندن آن جمع کرد و به تمام شهرها نیز نوشت که همین کار را انجام دهند. این قضیه در ماه رمضان سال چهاردهم هجرى اتفاق اتفاد،‌ در مدینه دو امام جماعت تعیین کرد، یکى براى مردان و یکى براى زنان .
بدعت نماز تراویح
احمد بن یحیى بلاذرى (متوفاى279هـ)
احمد بن یحیى بلاذرى در کتاب انساب الأشراف مى‌نویسد:
وَأَوَّلَ مَنْ سَنَّ قِیَامَ شَهْرِ رَمَضَانَ، وَجَمَعَ النَّاسَ عَلَى ذَلِکَ، وَکَتَبَ بِهِ إِلَى الْبُلْدَانِ، وَذَلِکَ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ سَنَةَ أَرْبَعَ عَشْرَةَ
أنساب الأشراف، ج10، ص322، المؤلف: أحمد بن یحیى بن جابر بن داود البَلَاذُری (المتوفى: 279هـ)
تحقیق: سهیل زکار وریاض الزرکلی، الناشر: دار الفکر - بیروت، الطبعة: الأولى، 1417 هـ - 1996 م، عدد الأجزاء: 13.

عمر، نخستین کسى بود که (به جماعت) خواندن نافله ماه رمضان را بنا نهاد، مردم را براى آن جمع کرد و به شهرهاى اسلامى نیز نوشت که آنان همین کار را انجام دهند، این قضیه در ماه رمضان سال چهاردهم هجرى اتفاق افتاد.
بدعت نماز تراویح
محمد بن جریر طبرى (متوفای311هـ):
ابو جعفر طبرى، تاریخ نویس مشهور اهل سنت در این باره مى‌نویسد:
وهو أول من جمع الناس عَلَى إمام یصلی بهم التراویح فی شهر رمضان، وکتب بِذَلِکَ إلى البلدان، وأمرهم به، وَذَلِکَ- فیما حَدَّثَنِی به الحارث، قَالَ: حدثنا ابن سعد، عن محمد بن عمر- فی سنة أربع عشرة، وجعل لِلنَّاسِ قارئین: قارئا یصلی بالرجال وقارئا یصلی بالنساء
تاریخ الطبری، ج4، ص209، المؤلف: محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب الآملی، أبو جعفر الطبری (المتوفى: 310هـ)ّ، (صلة تاریخ الطبری لعریب بن سعد القرطبی، المتوفى: 369هـ)، الناشر: دار التراث - بیروت، الطبعة: الثانیة - 1387 هـ،عدد الأجزاء: 11 .
عمر، نخستین کسى بود که مردم را جمع کرد تا نماز تراویح را در ماه رمضان پشت سر یک نفر بخوانند، و به دیگر شهرهاى اسلامى نیز نوشت که همین کار را انجام دهند، این قضیه طبق روایتى که حارث از ابن سعد از محمد بن عمر نقل شده در سال چهاردهم اتفاق افتاده است، عمر دو امام جماعت یکى مخصوص مردان و یکى مخصوص زنان تعیین کرد.
بدعت تراویح
ابو الفرج ابن جوزى (متوفاى597هـ)
ابو الفرج ابن جوزى مفسر و مورخ مشهور اهل سنت، بعد از نقل روایت بخارى مى‌نویسد:
وَقَوله: نعمت الْبِدْعَة. الْبِدْعَة: فعل شَیْء لَا على مِثَال تقدم، فسماها بِدعَة لِأَنَّهَا لم تکن فِی زمن رَسُول الله على تِلْکَ الصّفة، وَلَا فِی زمن أبی بکر
کشف المشکل من حدیث الصحیحین ج1 ص116 المؤلف: جمال الدین أبو الفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد الجوزی (المتوفى: 597هـ)، المحقق: علی حسین البواب، الناشر: دار الوطن - الریاض، عدد الأجزاء: 4 .
اما این گفته عمر «نعمت الْبِدْعَة». بدعت انجام کارى است که پیش از آن کسى انجام نداده باشد؛ عمر آن را بدعت نامید؛ چرا که این قضیه در زمان رسول خدا صلی الله علیه و زمان ابوبکر با این ویژگى (به جماعت) نبوده است.
نماز تروایح
محیى الدین نووى (متوفای676هـ)
محیى الدین نووی، شارح صحیح مسلم در کتاب معتبر تهذیب الأسماء واللغات مى‌نویسد:
و ثبت فى صحیح البخارى وغیره، أن عمر، رضى الله عنه، أوَّل مَن جمع الناس لصلاة التراویح، فجمعهم على أُبىّ بن کعب، رضى الله عنه، وأجمع المسلمون فى زمنه وبعده على استحبابها.
تهذیب الأسماء واللغات، ج 2، ص12، المؤلف: أبو زکریا محیی الدین یحیى بن شرف النووی (المتوفى: 676هـ)، عنیت بنشره وتصحیحه والتعلیق علیه ومقابلة أصوله: شرکة العلماء بمساعدة إدارة الطباعة المنیریة، یطلب من: دار الکتب العلمیة، بیروت - لبنان، عدد الأجزاء: 4.
در صحیح بخارى و دیگر کتاب‌ها ثبت شده است که عمر نخستین کسى بود که مردم براى خواندن نماز تراویح (به جماعت) جمع کرد و أبى بن کعب را امام آن‌ها قرار داد، مسلمانان پس آن بر استحباب خواندن تراویح به جماعت اجماع کردند.
نماز تراویح
ابن کثیر سلفى (متوفای774هـ)
ابن کثیر دمشقى نیز بدعت تروایح را یکى از نوآورى‌ها و شاهکارهاى عمر مى‌داند:
... وَأَوَّلُ مَنْ کَتَبَ التَّارِیخَ، وَجَمَعَ النَّاسَ عَلَى التَّرَاوِیحِ، وَأَوَّلُ مَنْ عَسَّ بِالْمَدِینَةِ، وَحَمَلَ الدِّرَّةَ وَأَدَّبَ بِهَا، وَجَلَدَ فِی الْخَمْرِ ثَمَانِینَ ...
البدایة والنهایة، ج10، ص181، المؤلف: أبو الفداء إسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی البصری ثم الدمشقی (المتوفى: 774هـ)، تحقیق: عبد الله بن عبد المحسن الترکی، الناشر: دار هجر للطباعة والنشر والتوزیع والإعلان، الطبعة: الأولى، 1418 هـ - 1997 م، سنة النشر: 1424هـ / 2003م، عدد الأجزاء:21 (20 ومجلد فهارس)
نخستین کسى که تاریخ را ابداع کرد و مردم براى خواندن نماز تراویح جمع کرد، عمر بود.
بدعت نماز تراویح
صنعانی (متوفای1182هـ)
ابن حجر نیز در کتاب سبل السلام می‌نویسد:
إذَا عَرَفْت هَذَا عَرَفْت أَنَّ عُمَرَ هُوَ الَّذِی جَعَلَهَا جَمَاعَةً عَلَى مُعَیَّنٍ وَسَمَّاهَا بِدْعَةً وَأَمَّا قَوْلُهُ " نِعْمَ الْبِدْعَةُ " فَلَیْسَ فِی الْبِدْعَةِ مَا یُمْدَحُ بَلْ کُلُّ بِدْعَةٍ ضَلَالَةٌ.
سبل السلام ج1 ص344 المؤلف: محمد بن إسماعیل بن صلاح بن محمد الحسنی، الکحلانی ثم الصنعانی، أبو إبراهیم، عز الدین، المعروف کأسلافه بالأمیر (المتوفى: 1182هـ)، الناشر: دار الحدیث، الطبعة: بدون طبعة وبدون تاریخ، عدد الأجزاء: 2 .
وقتى این مطلب را متوجه شدی، این را نیز مشخص مى‌شود که عمر، (نخستین) کسى بود که دستور داد آن را به جماعت یک شخص معین بخوانند و عمر بود ک آن را بدعت نامید؛ اما این که گفته «نِعْمَ الْبِدْعَةُ ؛ چه بدعت خوبی»، در بدعت چیزى وجود ندارد که قابل ستایش باشد؛ بلکه هر بدعتى (سرانجامش) گمراهى است.

بدعت تراویح

مجیر الدین العلیمى (متوفای927هـ)
مجیر الدین علیمی، نیز در این باره مى‌نویسد:
وَهُوَ أول من جمع النَّاس لصَلَاة التَّرَاوِیح وَأول من کتب التَّارِیخ ... .
الأنس الجلیل بتاریخ القدس والخلیل ج1 ص260 المؤلف: عبد الرحمن بن محمد بن عبد الرحمن العلیمی الحنبلی، أبو الیمن، مجیر الدین (المتوفى: 928هـ)، المحقق: عدنان یونس عبد المجید نباتة، الناشر: مکتبة دندیس - عمان، عدد الأجزاء: 2 .
عمر، نخستین کسى بود که مردم را براى خواندن نماز تراویج جمع کرد و نخستین کسى بود که تاریخ را ابداع کرد.

العلیمی الحنبلی ، مجیر الدین عبد الرحمن بن محمد بن عبد الرحمن بن محمد (متوفای927هـ) الأنس الجلیل بتاریخ القدس والخلیل ، ج 1، ص260، تحقیق : عدنان یونس عبد المجید نباتة ، ناشر : مکتبة دندیس - عمان - 1420هـ- 1999م .
9. ابن سمعون بغدادى (متوفای378هـ)
ابن سمعون بغدادى در کتاب «أمالى» مى‌نویسد:
وهو أول من جمع الناس على إمام واحد فی التراویح.
عمر، نخستین کسى بود که مردم را براى خواندن نماز تراویح، پشت سر یک امام جمع کرد.
ابن سمعون البغدادی ، أبو الحسین محمد بن أحمد بن إسماعیل بن عنبس (متوفاى387هـ)، أمالی ابن سمعون، ج 1، ص351، طبق برنامه الجامع الکبیر.
10 . ابوهلال عسکرى (متوفاى395هـ)
ابو هلال عسکرى در کتاب «الأوائل» خود مى‌نویسد:
وأول من اتخذه عمر.
أول من سن قیام شهر رمضان سنة أربع عشرة.
نخستین کارهائى که عمر انجام داد:
نخستین کسى که بجاى آوردن نماز (نافله) ماه رمضان را (به جماعت) بنانهاد، عمر بن الخطاب بود.
العسکری ، أبو هلال الحسن بن عبد الله بن سهل بن سعید بن یحیى بن مهران (متوفاى395هـ) الأوائل للعسکری ، ج1، ص398، طبق برنامه الجامع الکبیر.
ابن حجر عسقلانی (متوفای852هـ)
ابن حجر نیز در کتاب «سبل السلام»‌ می‌نویسد:
عرفت ان عمر هو الذی جعلها جماعة علی معین وسماها بدعة.
شناختی که عمر همان کسی است که نماز تروایح را به جماعت قرار داد پس سر امام معین و او را بدعت خوب نامید.
سبل السلام شرح بلوغ المرام،‌ ج2،‌ص 26 ، مکتبه المعارف - الریاض

مطاعن



مطاعن اصحاب

مقالات


نقد عقاید اهل سنت


مطاعن ابوبکر


مطاعن عمر



مطاعن عثمان


مطاعن معاویه

برای استفاده حتما فایل را از حالت زیپ درآورده و در صورت وجود فایل فونت آنرا در پوشه فونت سیستم خود نصب کنید

 
20) فاطمیه 7                                            
19)فاطمیه  6                                            
18) فاطمیه 5                                            
17) فاطمیه 4                                            
16) فاطمیه 3                                            
15)فاطمیه  2                                               
14) فاطمیه 1                               (25سند)     
13)غدیر                                      (30سند)                
12)خیبر                                      (21سند)              
11) آیه تطهیر                               (27سند)           
10)علی منی و انا منه                    (25سند)            
9)امام خوبی ها                            (10سند)           
8)حدیث ثقلین                              (27سند)              
7)صدیق اکبر                                (18سند)          
6)امام مهدی(عج)در اهل سنت        (14سند)            
5) آیه مباهله                              (27سند)    
4)بستن دربهای مسجدالنبی          (17سند)                 
3)لولا علی لهلک عمر              (11سند)                   
2)حدیث طیر مشوی                (16سند)         
1)کل الناس افقه من عمر         (17 سند)