عبادت و فلسفه آن

عبادت و فلسفه آن

 

چرا عبادت ؟                                              

عبادت ،به معنای اظهار ذ لت ،عالی ترین نوع تذلل وکرنش در برابرخداوند است .در اهمیت آن همین بس که ،آفرینش هستی و بعث پیامبران (عالم تکوین و تشریع)برای عبادت است. خداوند می فرماید:

((وما خلقت الجن و الانس إلا لیعبدون)) سوره ذاریات آیه 56

هدف آفرینش هستی و جن و انس ،عبادت خداوند است.

کارنامه همه انبیاء و رسالت آنان نیز ،دعوت مردم به پرستش خداوند بوده است:((و لقد بعثنا فی کل امه رسولا ان اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت)) سوره نحل آیه 36

پس هدف از خلقت جهان و بعثت پیامبران ،عباد ت خدا بوده است.

روشن است که خدای متعال ،نیازی به عبادت ما ندارد،((فان الله غنی عنکم)) سوره زمر آیه 36و سود عبادت ،به خود پرستندگان بر می گردد،همچنان که درس خواندن شاگردان به نفع خود آنان است و سودی برای معلم ندارد.

ریشه های عبادت

آنچه انسان را به پرستش و بندگی خدا وادار می کند (یا باید وادار کند) اموری است،از جمله:

1-عظمت خدا

انسان وقتی خود را در برابر عظمت و جلال خدایی می بیند ،ناخودآگاه در برابراو احساس خصوع و فروتنی می کند.آن سان که در برابر یک دانشمند و شخصیت مهم ،انسان خویشتن را کوچک و ناچیز شمرده،او را تعظیم و تکریم می کند.

2-احساس فقر و وابستگی

طبیت انسان چنین است که وقتی خود را نیازمند و وابسته به کسی دید،در برابرش خصوع می کند.

وجود ما بسته به اداره خداست و در همه چیز ،نیازمند به اوییم. این احساس عجز و نیاز ،انسان را به پرستش خدا وا می دارد . خدایی که در نهایت کمال و بی نیازی است. در بعضی احادیث است که اگر فقر و بیماری و مرگ نبود ، هرگز گردن بعضی نزد خدا خم نمی شد.

3-توجه به نعمت ها

انسان ،همواره در برابر برخوداری از نعمت ها ،زبان ستایش و بندگی دارد. یادآوری نعمت های بیشمار خداوند،می تواند قوی ترین انگیزه برای توجه به خدا و عبادت او باشد .در مناجات های امامان معصوم ،معمولا ابتدا نعمت های خداوند ،حتی قبل از تولد انسان ،به یادآورده می شود و از این راه،محبت انسان به خدا را زنده می سازد آنگاه درخواست نیاز از او می کند

خداوند هم می فرماید:

((فلیعبدوا رب هذا البیت الذی اطعمهم من جوع و ءامنهم من خوف)) سوره قریش آیه 3و4

مردم پرودگار این کعبه را بپرستید ،او را که از گرسنگی سیرشان کرد واز ترس،ایمانشان  نمود.

درآیه ای دیگر است ،پرودگار تان را بندگی کنید،چون شمارا آفرید.  

4- فطرت

پرستش ،جزئی از وجود ئ کشش فطری انسان است. این روح پرستش،که در انسان فطری است،گاهی در مسیر صحیح قرار گرفته و انسان به ((خدا پرستی ))می رسد گاهی در مسیر صحیح قرار گرفته و انسان در سایه جهل یا انحراف ،به پرستش سنگ و چوب و خورشید و گاو و پول و ماشین و همسر و پرستش طاغوت ها کشیده می شود.

انبیا ،برای ایجاد حس پرستش نیامده اند،بلکه بعثت آنان ،برای هدایت این غریزه فطری به مسیر درست است .

علی (ع) می فرماید :خداوند ،محمد (ص)را به حق فرستاد،تا بندگانش را از بت پرستی ،به خدا پرستی دعوت کند.

بیشتر آیات مربوط به عبادت در قرآن ،دعوت به توحید در عبادت می کند،نه اصل عبادت. زیرا روح عبادت در انسان وجود دارد .مثل میل به غذا که در هر کودکی هست،ولی اگر راهنمایی نشود ،به جای غذا خاک می خورد و لذت می برد!

اگر رهبری انبیا نباشد ،مسیر این غریزه منحرف می شود و به جای خدا،معبودهای دروغین و پوچ پرستیده می شود.آنگونه که در نبود حضرت موسی و غیبت چهل روزه اش ،مردم با اغوای سامری ،به پرستش گوساله طلایی سامری روی آوردند.

 

نقش عبادت                                       

عبادت ،قرار دادن همه ابعاد زندگی در مسیر خواست و رضای الهی است.اینگونه رنگ خدای زدن به کارها ،تأثیرهای مهمی در زندگی انسان دارد که به گوشه ای از آنها اشاره می شود:

1- باقی ساختن فانی

انسان ؛و همه تلاش هایش از بین رفتنی اما آنچه برای رضای خدا انجام گیرد ومتعلق به الله باشد ،به صورت ذخیره در می آید و باقی است .

قرآن می فرماید))ما عند کم ینفد وما عند الله باق)) سوره نحل آیه 96

آنچه نزد شماست پایان می پذیرد و آنچه نزد خداست ،ماندگار است.

و نیز ))کل شیء هالک إلا وجهه)) سوره قصص آیه 88

هر چیزی نابود می شود مگر آنچه وجهه و رنگ و روی الهی داشته باشد.

2- تبدیل ماد یات به معنویات

اگر هدف در کارها خدا باشد و انسان بتواند نیت و انگیزه و جهت کارهایش را در مسیر خواست خدا قرار دهد و بنده او باشد،حتی کارهای مادی از قبیل خوردن ،پوشیدن ،مسافرت ،دیدار ،کار روزانه ،خانه داری ،تحصیل ،همه و همه ،معنوی می شود . بر عکس ،گاهی مقدس ترین کارها ،اگر با هدف مادی و دنیوی انجام گیرد،از ارزش می افتد . اولی نهایت استفاده است ، دومی نها یت زیان.

3- سازندگی فرد و جامعه

عبادت و توجه به خدا و پرستش او ،چون همراه با نادیده گرفتن هوس ها و  تمایلات ،و تفاخر نداشتن نسبت به نژاد و لباس و زبان و زمین و شهر است و انس گرفتن با خدا و دل بستن به بی نهایت قدرت و کمال و تشکر از صاحب نعمت است،این مسائل در ساختن فکر و زندگی فردی و اجتماعی مردم نقش دارد.

عبادت ،حرکت در مسیر مستقیم الهی است:((و أن أعبدونی هذا صرط مستقیم)) سوره یس آیه 61

عبادت ،باز نیست ،بلکه اهرم حرکت است )) و استعینوا با لصبرو الصلوة))از صبر و نماز کمک بگیرید. سوره بقره آیه 45و153

عبادت ،هم انسان را به صورت فردی ،از بردگی هوس ها و گناهان و شیطان نجات می دهد ،و هم یک جامعه عابد ،که خدا را می پرستد ، از پرستش طاغوت ها و ستمگران و ابر قدرت ها آزاد می شود .

اقبال لاهوری می گوید:

آدم از بی بصری بندگی آدم کرد                

                                        گوهری داشت ولی نذر قباد و جم کرد

یعنی از خوی غلامی زسگان پست  تر است

                                         من ندیدم که سگی پیش سگی سر خم کرد

عبادت ،هم ((فرد ساز)) است و هم جامعه ساز ،فساد جوامع ،بیشتر از گرایش به عبودیت و پرستش غیر خدا سرچشمه و ریشه می گیرد.

ابعاد عبادت                    

در فرهنگ اسلام ،عبادت فراتر از نمونه هایی چون نماز و روزه است. همه کارهای شایسته ای که به نفع مردم نیز باشد ،عبادت است . به برخی از کارها که در اسلام ،عبادت به حساب آمده ،اشاره می کنیم:

1- تفکردر کار خدا

امام صادق (ع) می فرماید:عبادت ،زیاد نماز خواندن و روزه گرفتن نیست ، همانا عبادت ،اندیشیدن در امر خداست.

تفکری که انسان را به خدا نزدیک و آشنا سازد عبادت به حساب آمده است.

2- رسول خدا(ص)فرمود:عبادت ،هفتاد بخش است،برترین آنها طلب حلال و به دنبال روزی رفتن است.

3- آموختن دانش

پیامبر اسلام(ص) فرمود:کسی که از خانه به د نبال آموختن دانش بیرون برود،تا با آن باطلی را رد کند و گمراهی را به هدایت بکشد . کار او همچون چهل سال عبادت است.

4- خدمت به مردم

روایات بسیار است که مرد م و رسیدگی به مشکلات آنان را از بسیاری از عبادت ها و حج مستحب ،به مراتب برتر به حساب آورده است . به قول سعدی:

عبادت به جز خدمت خلق نیست               به تسبیح وسجاد و د لق نیست

5- انتظار حکومت عدل جهانی                                              

پیامبر (ص) فرمود : انتظار فرج و گشایش {با آمدن امام زمان (ع)} برترین عبادت است. روشن است که انتظار مثبت و سازنده که زمینه سازی و تلاش برای دولت عدل مهدی (ع) را نیز داشته باشد.

چگونه عبادت کنیم؟

روش عبادت را باید از قرآن و عترت آموخت. آیات قرآن و احادیث  معصومین ،بهترین عبادت را کدام می دانند و چه اوصافی برای آن  می شمارند ؟ جواب را باید از قرآن و عترت دریافت . پس مروری به کلمات اولیاء دین می کنیم:

1- آگاهانه

در حدیث است: دو رکعت نماز عالم ،بهتر از هفتاد رکعت نماز جاهل است. ورسول خدا (ص) فرموده است : از نماز ،آن قسمتی مورد قبول است که انسان بر اساس تعقل و آگاهی بخواند. عابدی که از روی فهم و درک عبادت نکند ،همچون الاغ آسیاب حرکت می کند ولی در جا می زند و پیش نمی رود.

قرآن می فرماید (( لا تقربوا الصلوةو انتم سکری حتی تعلموا ما تقولون)) سوره نساء آیه 43

در حالی مستی سراغ نماز نروید،تا بدانید که چه می گویید.            

امام صادق (ع) می فرماید:

هر که دو رکعت نماز بخواند و بداند، با که سخن می گوید، گناهانش بخشیده می شود.

پیامبر اکرم(ص) فرمود:

دو رکعت نماز با توجه ،از شب زنده داری غافلانه بهتر است.

2- عاشقانه

آنگونه که بیمار ،از غذای لذیذ ،لذت نمی برد ،عبادت کنندگان بی شوق هم،لذتی از پرستش نمی برند . عبادت باید همراه محبت و عشق و نشاط و لذت باشد ،نه همراه کسا لت و بیحالی و افسرده دلی. نشاط در عبادت ،امتیازی است که انسانهای شیفته دل از آن برخودارند. زمینه آن را هم باید با معرفت و توجه بد ست آورد. عبادت زوری و تحمیلی بی نتیجه است.

امام صادق (ع) فرمود:

عبادت را به خودتان تحمیل نکنید.  آن گونه که برای دیدار یک شخصیت محبوب و بزرگ ،نشاط و شوق می یابیم ،برای دیدار با خدا و پرستش در آستان او هم باید قلبی مشتاق وبا نشاط بیابیم . اولیا ء دین و معصومین (ع)چنان شیفته لحظه دیدار با خدا بودند و چنان عاشقانه نماز و عبادت داشتند که شگفت آوراست .

3- خالصانه                                                                                                             

گوهر خلوص ،به عبادت ها ارزش و اعتبار می بخشدو عبادتی که خالص برای خدا نباشد و ریا ،نقاق و شهرت طلبی و عوام فریبی باشد،فاقد ارزش است ونزد خداوند هم پذیرفته نیست.

قرآن می فرماید:

((و لایشرک بعبادةربه أحدا)) سوره کهف آیه 110

(هر که به خدا و قیامت ایمان دارد )کسی را در عبادت ،شریک خدانسازد.

امام رضا (ع) فرمود:

هر کس با طرح عبادت خویش در جامعه ،خود را مشهور می کند ،نسبت به دین او بدبین باشید. چنین کسانی از دین ،دامی برای فریب مردم می سازند . عبادت بی اخلاص همچون جسم بی جان و پیکر بی روح است. وبه تعبیر قرآن ،مردم فرمان نیافته اند مگر آنکه با دینی خالص خدا را بپرستند: سوره بینه آیه 5

4- خاشعانه

خشوع ، آن توجه قلبی به پرودگار و داشتن حالتی است که مناسب با عظمت خدا و کوچکی و نیاز در مقابل او باشد .

پرستش خدا باید همراه با قلبی سرشار از احسا س عظمت خدا و کوچکی و نیاز در مقابل او باشد. قرآن ، در وصف مومنان رستگار ،((خشوع در نماز ))را بیان می کند.

((الذین هم فی صلاتهم خشعون)) سوره مومنون آیه 3                                                                   

در حدیث است :خدا را چنان عبادت کن که گویا اورا می بینی

5- مخفیانه

انسان، مصون از دام های شیطان نیست و عبادت های عابد ،چه بسا با عجب و ریا و خود نمایی تباه می شود .

راه غلبه براین آفت ،عبادت های پنهانی است.

رسول خدا (ص) می فرماید:

پاداش عبادتی بیشتر است که مخفی تر است.

آفات عبادت

شیطان ، این دشمن قسم خورده و دیرینه انسان ، که همواره در کمین انسان است تا عبادتها یش را تباه و بی نتیجه سازد ،از این راه ها برای فاسد کردن و باطل نمودن عبادات ما واردمی شود:

1- ریا

کسی که نه برای خدا ، بلکه برای جلب نظر مردم یا رسیدن به موقعیت و شهرت ،عبادت می کند ،او گرفتار دام شیطان است و عباداتش به هدر می رود.

2- عجب

شیطان انسان را در حین عبادت ،به خود پسندی و مهم دانستن عبادت ها می کشد ،و اگر کار ،با نام و برای خدا هم شروع شده باشد،در نیمه راه شیطان آن را تباه می سازد و انسان را به غرور دچار می سازد.

3- گناه

بی شک ،گناهان، آثار خوب عبادات را از بین می برند . کشاورزی که پس از ماهها تلاش و زحمت در راه به ثمر رساندن مزرعه و باغ ، در اثر یک غفلت گرفتار آتش سوزی و حریق خرمن می شود.

امام سجاد (ع) در دعای ((مکارم الاخلاق))از خداوند چنین می طلبد:

خدایا مرا بنده خودت ساز، ولی عباد تم را با عجب ،فاسد مگردان،

مرا عزیز کن ولی به تکبر مبتلایم مساز.

 

محمد ابراهیم مولازاده روحانی مستقر روستای دیوزند

اداره تبلیغات اسلامی شهرستان قروه

 






هرگاه هدف از عبادت این باشد که نیازمندیهاى خدا رابرطرف کنیم و از پرستش خود بهره‏اى به او برسانیم، در این صورت پرسش یاد شده پیش مى‏آید که خداوند وجودى نامحدود و نامتناهى و پیراسته از هرگونه نقص و نیاز است پس چه احتیاجى به پرستش ما دارد؛ ولى هرگاه هدف از پرستش او، تکامل خود ما باشد، در این موقع عبادت وسیله تکامل و سعادت ماست و دستور او به عبادت، یک نوع لطف و مرحمت و راهنمایى خواهد بود که ما را به کمال شایسته برساند.
آری خداوند بی نیاز مطلق است و نیازی به نماز و عبادت ما ندارد. دلیل عبادت و نماز نیاز انسان به آن است. نماز فلسفه، آثار و منافع فراوانی برای انسان دارد که بدان اشاره خواهد شد. همچنین درست است که خداوند با فضل خودش عطا می کند، ولی کارهای خداوند گتره و بی حساب نیست. بی حساب عطا کردن خداوند نیز حساب و کتابی دارد. به طور مثال در قرآن کریم فرموده است من به صابران بدون حساب عطا می کنم. قل یا عباد الذین آمنوا اتقوا ربکم للذین احسنوا فی هذه الدنیا حسنه و ارض الله واسعه انما یوفى الصابرون اجرهم بغیر حساب (10، زمر)یکی از اقسام صبر صبر بر اطاعت است و کسی صابر است که نماز می خواند. ما هر قدر هم کارهای شایسته بکنیم باز عمل ما در مقابل نعمت های الهی هیچ است و پاداش الهی در قبال آن بی حساب محسوب می شود.
پس از پذیرش اسلام و قرآن به عنوان دین و کتاب الهى، درمى‏یابیم که در قرآن و نیز کلمات انبیاى الهى و پیشوایان، تأکید وافرى بر اقامه نماز شده است. همچنین نماز داراى جایگاه ویژه‏اى در ادیان الهى است و در طول تاریخ تمامى پیامبران و پیروان آنها سفارش به نماز شده‏اند. اما چرا نماز؟ اسلام و قرآن داراى سیستمى ترتیبى جهت نیل آدمى به مراتب کمال است که از جمله آنها اقامه نماز مى‏باشد. محور تربیت و تعالى انسان در مکتب اسلام، با توجه به خداوند و در نظر گرفتن موقعیت او و نیز جایگاه خود انسان میسّر است. این توجه با نماز حاصل مى‏شود. نماز و نه هیچ عبادت دیگرى، براى خداوند سودى به همراه ندارد و اگر هیچ کس در تمامى هستى سر بر آستان او نساید، بر دامن کبریایى او گردى نمى‏نشیند. ولى غفلت انسان از خداوند، زمینه سقوط وى به پست‏ترین درجات را فراهم مى‏کند. حال آن که یاد خداوند او را بر طریق مستقیم نگاه مى‏دارد و در طوفان حوادث زندگى و فراز و نشیب آن دست او را مى‏گیرد.
نمازهاى پنج گانه در تمامى عمر، همانند چراغ ها و پمپ بنزین هایی است که در مسیرى سخت، طولانى و پرحادثه، به انسان نور و انرژی می دهد تا از راه خود به سوی کمال و قرب الهی و رشد و تعالی باز نماند. بدون نماز، آدمى در مسیر زندگى، گوهر عبودیت خویش را در برابر ذات لایزال احدیت به فراموشى خواهد سپرد و در نتیجه از کمال خویش باز خواهد ماند. از همین رو، تمامى پیامبران الهى و کتاب‏هاى آسمانى، آدمى را به نماز دعوت کرده‏اند. کسی که نماز نمی خواند رابطه ای با منبع نور و قدرت هستی ندارد و در نتیجه ضعیف و تاریک خواهد شد و توان زندگی اش کم خواهد گشت. آن‏چه گفته شد، تنها اشاره‏اى کوتاه به فلسفه فردى نماز بود و نماز، از جهات مختلف اجتماعى، فرهنگى، سیاسى و... داراى حکمت‏هاى عمیقى است.
نماز، عملاً موجب همبستگى مسلمانان و احساس روح یکرنگى در بین آنان است؛ چرا که همه آنان به یک مشکل و به سمت یک قبله نماز مى‏گذارند و این موضوع، پیامدهاى ارزنده‏اى خواهد داشت.ارزنده‏ترین و شریف‏ترین انسان‏هاى تاریخ، به پا دارنده نماز و فرمان دهنده به آن بوده‏اند.
در نماز راز و رمز و اهداف چندى نهفته که بعضى از آنها عبارت است از:
الف) یاد و ذکر خدا؛ زیرا انسان موجود فراموش‏کارى است. بنابر این هر چند ساعت یک بار، با خواندن نماز خداى سبحان را یاد کرده و متذکر وجود لایتناهاى او مى‏شود.
ب ) وقتى انسان متذکر خدا بود و خدا را مراقب خویش دید، قهراً از انجام گناه و منکرات شرم و حیا مى‏کند. بنابر این یکى از اهداف نماز جلوگیرى از فحشا و منکرات است: «ان الصلوه تنهى عن الفحشاء و المنکر».
ج ) هدف دیگر نماز عبودیت و خشوع و خضوع در پیشگاه مقام ربوبیت است. به طور مؤدب ایستادن، رکوع کردن، جبین به خاک ساییدن، سجده و نشستن دو زانو و... همه نشانه‏هاى خضوع است. و این حقى است از خداى سبحان که هر انسانى موظف به اداى آن است. توجه داشته باشید که همین خشوع و خضوع، به تدریج در روح و جان ما اثر گذاشته و انسان را در برابر سایر افراد متواضع مى‏کند. امام على(ع) مى‏فرماید: «ومن تعفیر عتاق الوجوه بالتراب تواضعا ؛ خداى سبحان نماز را مقرر داشت تا پیشانى از روى تواضع به خاک مالیده شود» V}(نهج‏ البلاغه، کلمات قصار، حکمت 252){V
حضرت فاطمه(س) نیز مى‏فرماید: «فرض اللّه‏ الصلاه تنزیها عن الکبر ؛ خداوند نماز را مقرّر داشت تا دامن انسان را از کبر و منیّت پاک گرداند».
د ) راز دیگرى که در نماز نهفته است تشکیل جماعت‏هاست. ویل دورانت مى‏نویسد: بر هیچ انسان منصفى پوشیده نیست که شرکت مسلمان‏ها در نمازهاى جماعت روزانه چه اثر خوبى در وحدت و تشکّل آنها دارد. با کمى دقت مى‏توان دریافت که در سایه همین جماعت‏ها و جمعه‏هاست که انسجام و اتحادى در اقشار مختلف ایجاد مى‏شود و در سایه آن برکات و ارزش‏هایى وجود دارد. از کارهاى عمرانى یک منطقه گرفته تا راه حل سایر مشکلات افراد و جامعه. آنچه ذکر شد بیانگر این حقیقت است که به هر حال یکى از اهداف نماز، پاک و منزه ساختن روح انسان از کبر و منیت است؛ همچنان که نماز بازدارنده انسان از لغزش‏ها و گناهان است. نماز در ساحت روح انسان، همان نقشى را ایفا مى‏کند که نرمش و ورزش در ساحت جسم انسان ایفا مى‏نماید. اگر کسى ورزش رابراى مدت طولانى ترک کند، کم‏کم بدنش دچار یک نوع سستى و کسالت مى‏شود و چه بسا سلامت خود را از دست بدهد.
بنابر این انسان باید روزانه یا لااقل هفته‏اى چند ساعت، به راهپیمایى و ورزش بپردازد تا به تدریج جسم را سلامت و شاداب سازد. روح انسان نیز چنین نیازى دارد، باید هر روز این نیایش و سرود مذهبى و اسلامى تکرار گردد تا به تدریج سلامت و شادابى روح انسان در سایه یاد حق احراز گردد. نماز از جمله عبادات عملى در بینش توحیدى اسلام است که فلسفه آن را تنها در پرتو آن بینش، مى‏توان نظاره کرد.
بدیهى است تا زمانى که ابعاد مختلف این بینش، به درستى شناخته نشود، جایگاه نماز و هم‏چنین دیگر برنامه‏هاى عملى آن، روشن نخواهد شد. در بینش اسلام و ادیان توحیدى، انسان و مجموعه هستى، آفریده‏هاى خداوند و در مسیر حرکت به سوى او و معرفت مبدأ خویشند. در این دیدگاه، هیچ غایتى جز معرفت خداوند براى انسان متصوّر نیست و کمال انسان، تنها در این محدوده رقم مى‏خورد و تمامى جاذبه‏هاى دیگر، جملگى براى به حرکت درآوردن آدمى و فراخوان وى به معرفت خداوند هستند.
در این مسیر است که «عبادت» جایگاه خود را پیدا مى‏کند؛ آن هم به صورت عبادتى موزون و حساب شده که باید به صورت خاصى به جاى آورده شود. بدون این عبادت، سرّ حیات بى‏رنگ خواهد شد و انسان در بیغوله جاذبه‏هاى دیگر، راه اصلى را به فراموشى خواهد سپرد.
برای مطالعه بیشتر در این زمینه ر . ک : 1- اسرار نمازشهید ثانی , ترجمه : مهدی پور 2- اسرار الصلاه میرزا جواد ملکی تبریزی 3- آداب نمازامام خمینی 4- پرتوی از اسرار نمازمحسن قرائتی نماز,

برگرفته از پرسمانچرا باید نماز خواند و فلسفه نماز خواندن چیست؟

پاسخ: علت اصلی نماز خواندن ما تنها و تنها واجب بودن آن است؛ یعنی ما نماز را به جهت این که دستور خداوند و تکلیفی شرعی بر عهده ما است، به جا می آوریم؛ هرچند به روشنی می دانیم که نماز آثار و برکات متعدد جسمی و روحی و فردی و اجتماعی برای ما دارد؛ با همه این ها می توان پرسید: چرا نماز واجب است و چرا این تکلیف برای ما در نظر گرفته شده است؟

در پاسخ می گوییم وجوب، یکی از احکام پنج گانه شرعی است که در شریعت و از جانب شارع مقدس که خداوند متعال باشد، برای نظام دادن به ساختار بندگی بندگان تنظیم شده است؛ در نتیجه، از آن جا که پذیرش شریعت و عمل به آن، در مرتبه ای بعد از پذیرش اصل دین و اثبات نبوت و پذیرش خداوند از راه عقل و برهان است، در مورد شریعت چرایی و چگونگی عقلی معنا ندارد. بهترین پاسخ در مورد چرایی وجوب عبادات و دیگر وظایف آن است که خداوند فرموده است.

اما اگر منظور از چرایی، یافتن حکمت های وجوب عملی مشخص و مستمر به نام نماز است، می توان گفت اصولا حکمت های عبادتی چون نماز را باید در فلسفه کلی عبادات و مناسک عبادی جستجو کرد. ما معتقدیم که عبودیت و پرستش، یکی از نیازهای انسان است. تمامی انسان ها از ابتدا تاکنون به شکلی پرستش داشته‌اند. روح انسان، نیاز به عبادت و پرستش دارد و هیچ چیزی جای آن را پر نمی کند؛ اما سخن در نحوه پرستش است. در فرهنگ اسلامی تعیین و مشخص کردن شکل عبادت، با شارع مقدس (خداوند متعال) است. کسی نمی‌تواند عبادتی اختراع کند. اگر کسی ذکر و دعایی را به عنوان عبادت پدید آورد، از مصادیق روشن بدعت و تشریع است که کار حرامی است؛ زیرا امور عبادی را همان گونه که از طرف شارع مقدس بیان شده است، باید انجام داد؛ نه کم تر و نه بیش تر. در نتیجه، خداوند نماز را واجب فرموده و مقررات و شرایطی هم برای آن وضع کرده است. اما تامل عقلانی در ماهیت نماز نشان می دهد که این عمل با این خصوصیات بهترین شیوه برای رسیدن به همان نیاز روحی انسان نیز محسوب می شود؛ در واقع اگر در ماهیت و شکل نماز دقت شود، می بینیم که نماز بهترین شیوه اظهار بندگی است. مجموعه اجزا و حرکات آن، تجلی تواضع و تسلیم در برابر خداوند است. در عین حال، گرامیداشت و جایگاه انسان و قدرت و توان او نیز در این تکلیف مورد توجه قرار گرفته است.

به علاوه، نوع چیدمان اوقات نماز به گونه ای است که نه به انسان فشار طاقت فرسایی وارد شود و نه آدمی تا مدت زیادی از انجام آن و توجه به خداوند و حقایق عالم غافل گردد؛ بلکه به طور منظم و مستمر، این عمل عبادی در زندگی تکرار می شود.

از شاخصه های مهم نماز آن است که، غفلت زدا است، بزرگترین مصیبت برای رهروان راه حق آن است که هدف آفرینش خود را فراموش کنند و غرق در زندگی مادی و لذائذ زود گذر گردند، اما نماز به حکم اینکه در فواصل مختلف و در هر شبانه روز در چند نوبت انجام می شود، مرتبا به انسان هشدار می دهد و هدف آفرینش او را خاطر نشان می سازد، موقعیت او را در جهان به او گوشزد می کند و این نعمت بزرگی است که انسان وسیله‌ای در اختیار داشته باشد که در هر شبانه روز چند مرتبه قویا به او بیدار باش گوید.

همچنین نماز خود بینی و کبر را در هم می شکند، چرا که انسان در هر شبانه روز هفده رکعت و در هر رکعت دو بار پیشانی بر خاک در برابر خدا می گذارد، خود را ذره کوچکی در برابر عظمت او می بیند و توجه به این مساله جلوی بسیاری از گردن کشی ها و خود بینی ها را می گیرد.

با این همه، اگر نماز به طور صحیح و کامل با حفظ شرایط و آداب و با توجه به روح اصلی و ماهیت حقیقی اش خوانده شود، هم انسان را منظم، مقید، اجتماعی و دور از غفلت و دنیازدگی می کند و هم جلوی بسیاری از مفاسد اجتماعی را می گیرد که حصول همه این نتایج، در فرض التزام و جدیت و استمرار در نماز است؛ نه اختیار و حق انتخاب در انجام آن.

قرآن کریم به صراحت اعلام می کند که نماز، مانعی در برابر انجام فحشا و منکر است (۳) و این یعنی حیات پاک و نورانی و سعادتی که برای آینده انسان رقم می خورد. حتی نماز های کم مایه و با بی توجهی نیز در این مسیر خالی از اثر نیستند، چنان که افراد گناهکاری بودند که شرح حال آنها برای پیشوایان اسلام بیان می شد و ائمه می فرمودند: غم مخورید، نمازشان آنها را اصلاح می کند و همین گونه می شد.

اما دقت و اصرار در این شکل و قالب و شروط و قیود این عمل، به چه دلیلی است؟ نماز، نماد تسلیم و عبودیت در برابر خداوند است. اگر قرار باشد که هر انسانی طبق خواسته خود عمل کند و آن را به جا بیاورد، آن چیزی که خداوند از او خواسته، دیگر بندگی او نمی شود؛ بلکه بندگی خود و عمل طبق خواسته خود است. امیرمؤمنان (ع) در روایتی پس از بیان این که معنای اسلام را تسلیم شدن در مقابل پروردگار می داند. که نشان تسلیم در عمل آشکار می شود، می فرماید : مؤمن، بنای دین خود را بر اساس رأی و نظر شخصی نمی گذارد؛ بلکه بر آنچه از پروردگارش رسیده، بنیان می‌نهد.(۱)

شاید یکی از رموز خواندن نماز به همان صورتی که پیامبر فرمود، حفظ شکل و ساختار عمل بعد از قرن ها است که در نتیجه آن، ماهیت و روح کلی و ساختار اساسی خود دین هم در پرتو آن زنده و پا برجا باقی می ماند؛ در حالی در ادیان دیگر ما چنین عمل معینی را نمی بینیم. به همین دلیل، آن روح کلی ادیان دیگر و ساختار اصلی به مرور زمان از دست رفته است.

هشام بن حکم از امام صادق (ع) پرسید: چرا نماز واجب شد، در حالی که هم وقت می گیرد و هم انسان را به زحمت می اندازد؟ امام فرمود: « پیامبرانی آمدند و مردم را به آیین خود دعوت کردند. عده ای هم دین آنان را پذیرفتند؛ اما با مرگ آن پیامبران، نام و دین و یاد آنها از میان رفت. خداوند اراده فرمود که اسلام و نام پیامبر اسلام (ص) زنده بماند و این، از طریق نماز امکان پذیر است».(۲)

یعنی علاوه بر آن که نماز عبادت پروردگار است، موجب طراوت مکتب و احیای دین هم هست. در جمع بندی می توان گفت هم شکل و ساختار ظاهری نماز، زیبا و جذاب و اثربخش است و هم معارف بلند اسلامی در آن وجود دارد، هم تسبیح و تقدیس لفظی است و هم تقدیس عملی؛ رکوع و سجود و تسبیح و ستایش و دعا و تکبیر و سلام و خلاصه همه زیبایی ها در نماز موجود است.

اما در نهایت باز باید دانست که هر چند نماز دارای برکات و ثمرات بسیاری نظیر به یاد خدا افتادن، آرامش، دوری از غفلت ها و زشتی ها و.. . است اما اگر در مورد خاصی چنین نتیجه و ثمره ای حاصل نشد یا بدون نماز هم برخی از این ثمرات برای ما حاصل بود، نمی توان نماز را به کنار گذاشت و آن را بی فایده دانست زیرا چنین کاری عین مخالفت با دستور خداوند و ضد تسلیم و عبودیت که حقیقت بندگی است می باشد.

پی‌نوشت‌ها:

۱. علامه مجلسی، بحار الانوار، نشر اسلامیه، تهران، بی تا، ج ۶۵، ص ۳۰۹.

۲. شیخ صدوق‏، علل الشرائع، انتشارات داورى‏، چاپ اول، ج ۲، ص ۳۱۷.

۳. عنکبوت (۲۹) آیه ۴۵.

دلایل نیاز انسان به دعا/ چرا دعا از بهترین عبادت ها است

دلایل نیاز انسان به دعا/ چرا دعا از بهترین عبادت ها است

انسان باید خدا را با تضرع بخواند، یعنی با کمال خضوع و خشوع و تواضع روبه سوی او آورد در حقیقت دعا کننده نباید تنها زبانش چیزی بخواهد، بلکه باید روح دعا در درون جان و تمام و جودش منعکس شود. پیامبر(ص) می فرماید دعا عبادت است.

به گزارش خبرگزاری مهر، دعا یکی از بهترین عبادت ها و موجب کمال نفس و قرب به خداوند است. خداوند در قرآن کریم بندگان را به دعا کردن دعوت فرموده و می فرماید؛ مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم، کسانی که از عبادت من تکبر ورزند به زودی با ذلت داخل دوزخ خواهند شد.

دعا یکی از وسایل ارتباط با خداوند است که این ارتباط عامل موثری در راه خودسازی است. بنده باید ارتباط خود را با خالق هستی نزدیک تر کرده و با زبان خود با خدا سخن گوید تا بر اثر این راز و نیاز شعله ای در او به وجود آید که باعث سوزاندن گناهانش شود. رسول خدا(ص) فرمود؛ دعا، اسلحه مومن و ستون دین و نور آسمان ها و زمین است.

دعا منبع عظیم تغذیه روح و نفس انسانی است و در سازندگی اثر عجیبی دارد. انگیزه دعا در هر فردی با فرد دیگر متفاوت است و دعای هر کسی از انگیزه ای متناسب با درجه معرفت و ایمان او ناشی می شود. عده ای خدا را می خوانند تا نیاز آنان را برآورد و گروهی دیگر از این فراتر رفته و به مقامی رسیده اند که خود دعا برای آنان موضوعیت دارد. این بندگان به امر خدا دعا کرده و او را می خوانند و از این راز و نیاز لذت می برند. این نوع دعاست که در سازندگی موثر است و باید تقویت شود.

حضرت امیر(ع) می فرماید: دعا کلید نجات و گنجینه رستگاری است و بهترین دعا آن دعایی است که از سینه پاک و دلی پرهیزگار برآید. و در راز و نیاز وسیله نجات است و خلاصی در اخلاص است و چون فزع و بی تابی سخت شود مفزع و پناهگاه خداست.

بنده خدا عین فقر و نیاز است و اگر یک لحظه فیض خدا از او قطع شود نابود خواهد شد. انسانی که در حال دعا خدا را یاد می کند و با او ارتباط برقرار می نماید، رسم عبودیت این است که نیازمندی هایش را بدو عرضه نموده و از غنی مطلق که منبع تمام خیرات و کمالات است یاری بطلبد. پیامبر(ص) می فرماید: آیا شما را به سلاحی راهنمایی نکنم که شما را از دشمنانتان رهایی بخشد و روزی شما را فراوان کند؟ عرض کردند؛چرا! فرمود: پروردگارتان را در شب و روز بخوانید زیرا سلاح مومن دعاست. خداوند می فرماید: پروردگارخود را با حال تضرع و در پنهانی بخوانید.خداوند تجاوز پیشگان را دوست ندارد.

حال دعا و راز و نیاز یکی از زیباترین حالات بنده است که اولیای خدا آن را با هیچ چیز معامله نمی کنند. ارتباط با خدا و امید استجابت دعا آرامش بخش دلها و مایه دلگرمی دعا کننده است. قرآن کریم می فرماید؛ ای مردم، شما همه به خدا محتاجید و تنها خداست که بی نیاز و غنی بالذات و ستوده صفات است.

خداوند انسان را تشویق می کند که هنگام فقر و نیاز دست به درگاه خدا بر دارد تا از منبع فیض لایزال الهی نیازمندی های خویش را بر طرف سازد. انسان به چهار دلیل باید پیوسته با خدا راز و نیاز بگوید؛
1. برای رفع نیازمندی های مادی و معنوی
2. حفظ دستآوردهای مادی و معنوی
3. برای برطرف کردن زیان های اجتماعی که مولود حوادث و غفلت ها و هواهاست.به همین جهت در حدیث آمده "دعا بلا را دفع می کند".
4. دعا غذای روح است. انسان مومن همیشه و در هر حال دعا می کند. پس باید در هر حال نه فقط در حال اضطرار و بن بست خدا را بخواند. قرآن کسانی را که در هنگام ضعف و بدبختی دست به دعا بر می دارند توبیخ کرده و می فرماید؛ زمانی که به انسان زیان و رنجی برسد به هر حال که باشد نشسته، خفته، ایستاده، فورا ما را به دعا می خواند. آن گاه که رنج و زیانش برطرف شود باز به حال غفلت و غرور چنان باز می گردد که گویی هیچ ما را برای دفع ضرر و رنج خود نخوانده و همان کفر و غفلت است که اعمال زشت بندگان را در نظرشان زیبا نموده است.

انسان بر حسب فطرت و غریزه ای که دست آفرینش در نهاد او به ودیعت گذاشته به هنگام سختی و درماندگی خدا را می خواند و رفع نیازهایش را از او می طلبد، اما وقتی به رفاه و آسایش دست یافت به اسباب دل می بندد و آنها را در رفع خواسته هایش شریک خداوند قرار می دهد. تاکید قرآن کریم در مورد دعا از این روست که انسان به این غفلت دچار نشود و همیشه ارتباط خود را با خداوند حفظ کند تا به تکامل و درجات عالی انسانی برسد. شخص مومن با دعا به پیکار با یاس و نامیدی بر می خیزد و حل مشکلات خود را از نیروی غیبی می طلبد. پیامبران و ائمه اطهار (ص) همواره از سلاح دعا استفاده نموده و آن را به مومنین توصیه می کردند. دعا نه تنها یک عبادت، بلکه روح عبادت هاست. دعا اگر با شرایطش به جا آورده شود آدمی را به عالم ملکوت عروج می دهد و به خدا نزدیک می سازد. در فضیلت دعا و امر به آن آیات و روایات بی شماری وارد شده است.

دعا کننده برای استجابت دعایش باید شرایطی را رعایت کند که به چند مورد آن اشاره می شود:
1. بکوشد اوقاتی شریف و عزیز را برای دعا خواندن بر گزیند.
2. آن که حالتی را در نظر داشته باشد که در آن استجابت دعا وارد شده است مثل به هنگام آمدن باران، بعد از نمازهای واجب و در میان اذان و اقامه
3. با وضو یا غسل و روبه قبله به دعا بپردازد.

در نتیجه می توان گفت یکی از عوامل اجابت دعا توسل و توجه به درگاه باری تعالی است که دعاکننده با تضرع و زاری حاجت خود را بطلبد. البته حاجت باید شرعی باشد و اگر حاجت دنیایی بود و شرعا حرمتی بر آن مترتب نبود اشکالی درآن نیست. بنابراین نوعی عبادت و خضوع و بندگی است و انسان به سبب دعا توجه خاصی به ذات باری تعالی پیدا می نماید.دعا اثر تربیتی دارد همان طور که سایر عبادات نیز اثر تربیتی دارد.

-------------------
منابع:

- آیه 60 سوره مومن

اصول کافی،ج 4

- بحار الانوار، ج 14

- اصول کافی، ج 2


چرا عبادت؟

پیش از ورود به بحث نماز از آنجا که عبادت،روح نماز است،اندکی درباره ی و بندگی بحث می کنیم و از معنی و فلسفه و ابعاد گوناگون آن با شما سخن می گوییم

عبادت عالی ترین نوع تذلّل و کرنش در برابر خداوند است،در اهمیت آن همین بس که آفرینش هستی و بعثت پیامبران برای عبادت است، خداوند می فرماید: هدف آفرینش هستی و جن و انس،عبادت است

پس هدف از خلقت جهان و بعثت پیامبران، عبادت خدا بوده است،روشن است که خدای متعال نیازی به عبادت ما ندارد و سود عبادت،به خود پرستندگان بر میگردد، همچنانکه درس خواندن شاگردان به نفع خود آنان است و سودی برای معلم ندارد

:آنچه انسان را به پرستش و بندگی خدا وادار می کند اموری است از جمله

عظمت خدا انسان

 انسان وقتی خودرا در برابر عظمت و جلال خدایی می بیند،نا خود آگاه در برابر او احساس خضوع و فروتنی می کند ،آن سان که در برابر یک دانشمند و شخصیت مهم ،انسان خویشتن را کوچک و ناچیز شمرده ،اورا تعظیم و تکریم می کند

احساس فقر و وابستگی

طبیعت انسان چنین است که وقتی خود را نیازمند و وابسته کسی دید،در برابرش خضوع می کند، وجود ما بسته به خداست و در همه چیز ،نیازمند اوییـــــــم

توجه به نعمت ها

یادآوری نعمت های بیشمار خداوند،می تواند قوی ترین انگیزه برای توجه به خدا و عبادت او باشد،در مناجات امامان معصوم،معمولاَ ابتدا نعمت های خداوند،حتی قبل از تولد انسان،به یادآورده می شود و از این راه، محبت انسان به خدا را زنده می سازدآنگاه درخواست نیاز از او می کند

فطرت

پرستش جزئی از وجود و کشش فطری انسان است این روح پرستش که در انسان فطری است، گاهی در مسیر صحیح قرار گرفته و انسان به خداپرستی می رسد، گاهی انسان در سایه جهل یا انحراف،به پرستش سنگ و چوب و خورشید و پول و ماشین و همسر و پرستش طاغوت ها کشیده می شود. انبیا، برای ایجاد حس پرستش نیامده اند، بلکه بعثت آنان برای هدایت این غریزه فطری به مسیر درست است

منبع:چکیده ای از کتاب پرتوی از اسرار نماز اثر ماندگار محسن قرائتی


خدا چه نیازی به عبادات ما دارد؟


عبادت ها و نیایش هاى ما چیزى بر جاه و جلال خدا نمى‏افزاید همانگونه که ترک آنها چیزى از عظمت مقام او نمى‏کاهد، او نیازى به عبادت ما ندارد، اگر همه مردم زمین کافر شوند او بى‏نیاز است: «إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ» چنان که اگر همه مردم رو به خورشید خانه بسازند یا پشت به خورشید، در خورشید اثرى ندارد.


عبادة
این عبادتها کلاس هاى تربیت براى آموزش تقوا است، تقوا همان احساس مسئولیت و خودجوشى درونى است که معیار ارزش انسان و میزان سنجش شخصیت او است.

اوّلین نعمت‏ها، نعمت آفرینش، و اوّلین دستور، کُرنش در برابر خالق!!

یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (بقره21)

اى مردم! پروردگارتان که شما و پیشینیان شما را آفرید، پرستش کنید تا اهل تقوا شوید.

در آیات گذشته سوره بقره خداوند حال سه دسته (پرهیزکاران، کافران و منافقان) را شرح داد و بیان داشت که پرهیزکاران مشمول هدایت الهى هستند، و قرآن راهنماى آنان است در حالى که بر دلهاى کافران مهر جهل و نادانى زده، و به خاطر اعمالشان بر چشم آنها پرده غفلت افکنده و حس تشخیص را از آنان سلب نموده است و منافقان بیماردلانى هستند که بر اثر سوء اعمالشان بر بیماریشان مى‏افزاید.

اما اینجا، بعد از این مقایسه روشن، خط سعادت و نجات را که پیوستن به گروه اول است مشخص ساخته مى‏گوید:" اى مردم پروردگارتان را پرستش کنید که هم شما و هم پیشینیان را آفرید تا پرهیزگار شوید."

حال توجه به چند نکته در این مقطع ضروری به نظر می رسد:

1- خطاب" یا أَیُّهَا النَّاسُ" (اى مردم) که در قرآن حدود بیست بار تکرار شده و یک خطاب جامع و عمومى است نشان مى‏دهد که قرآن مخصوص نژاد و قبیله و طایفه و قشر خاصى نیست، بلکه همگان را در این دعوت عام شرکت مى‏دهد، همه را دعوت به پرستش خداى یگانه، و مبارزه با هر گونه شرک و انحراف از خط توحید مى‏کند.

براى برانگیختن حس شکرگزارى مردم، و جذب آنها به عبادت پروردگار از مهمترین نعمت شروع مى‏کند که نعمت خلقت و آفرینش همه انسانها است، نعمتى که هم نشانه قدرت خدا است، و هم علم و حکمت او و هم رحمت عام و خاصش چرا که در خلقت انسان این گل سر سبد عالم هستى، نشانه‏هاى علم و قدرت بى‏پایان خدا و نعمتهاى گسترده‏اش کاملا به چشم مى‏خورد

در کتاب‏هاى قانون، مواد قانون، بدون خطاب بیان مى‏شود، ولى قرآن کتاب قانونى است که با روح و عاطفه مردم سر و کار دارد، لذا در بیان دستورات، خطاب مى‏کند. البتّه خطاب‏هاى قرآن مختلف است.( براى عموم مى‏فرماید: «یا ایّها الناس»، امّا براى هدایت‏یافتگان فرموده: «یا ایّها الذین امنوا» )

2- براى برانگیختن حس شکرگزارى مردم، و جذب آنها به عبادت پروردگار از مهمترین نعمت شروع مى‏کند که نعمت خلقت و آفرینش همه انسانها است، نعمتى که هم نشانه قدرت خدا است، و هم علم و حکمت او و هم رحمت عام و خاصش چرا که در خلقت انسان این گل سر سبد عالم هستى، نشانه‏هاى علم و قدرت بى‏پایان خدا و نعمتهاى گسترده‏اش کاملا به چشم مى‏خورد.

تقوا

آنها که در برابر خدا خاضع نیستند و او را پرستش نمى‏کنند غالبا به خاطر این است که در آفرینش خویش و پیشینیان نمى‏اندیشند، و به این نکته توجه ندارند که این آفرینش بزرگ را نمى‏توان به عوامل کور و کر طبیعى نسبت داد، و این نعمتهاى حساب شده و بى‏نظیر را که در جسم و جان انسان، نمایان است، نمى‏توان از غیر مبدء علم و قدرت بى‏پایانى دانست.   بنابراین یادآورى این نعمتها، هم دلیلى است بر خداشناسى، و هم محرکى است براى شکرگزارى و پرستش.

البته با توجه به آیات قرآن واضح است که هدف از خلقت جهان و انسان، تکامل انسان‏هاست. یعنى هدف از آفرینش هستى، بهره‏گیرى انسان‏هاست ( «سَخَّرَ لَکُمُ» جاثیه، 13. «خَلَقَ لَکُمْ» بقره، 29) و تکامل انسان‏ها در گرو عبادت («وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ» ذاریات، 563) و اثر عبادت، رسیدن به تقوى ( «اعْبُدُوا رَبَّکُمُ» «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» بقره، 21)

 و نهایت تقوى، رستگارى است. («وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» بقره، 189)

3- نتیجه این پرستش، تقوا و پرهیزگارى است (لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ).

بنابراین عبادتها و نیایشهاى ما چیزى بر جاه و جلال خدا نمى‏افزاید همانگونه که ترک آنها چیزى از عظمت مقام او نمى‏کاهد، این عبادتها کلاسهاى تربیت براى آموزش تقوا است، تقوا همان احساس مسئولیت و خودجوشى درونى است که معیار ارزش انسان و میزان سنجش شخصیت او است.

4- تکیه بر" الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ" (کسانى که پیش از شما بودند) شاید اشاره به این باشد که اگر شما در پرستش بتها استدلال به سنت نیاکانتان مى‏کنید خدا هم آفریننده شما است و هم آفریننده نیاکان شما است، هم مالک و پرورش دهنده شما است و هم مالک و پرورش دهنده آنها، بنا بر این، پرستش بتها چه از ناحیه شما باشد و چه از ناحیه آنها چیزى جز انحراف نیست‏ .

بنابراین یادآورى این نعمتها، هم دلیلى است بر خداشناسى، و هم محرکى است براى شکرگزارى و پرستش

سؤال: چرا خدا را عبادت کنیم؟

پاسخ: در چند جاى قرآن پاسخ این پرسش چنین آمده است:

چون خداوند خالق و مربّى شماست. «اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ» (مشرکان خالقیّت را پذیرفته ولى ربوبیّت را انکار مى‏نمودند، خداوند در این آیه دو کلمه«ربّکم» و «خلقکم» را در کنار هم آورده تا دلالت بدین نکته کند که خالق شما، پروردگار شماست.)

چون تأمین کننده رزق و روزى و امنیت شماست.«فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْتِ الَّذِی‏أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» (قریش، 3- 4) چون معبودى جز او نیست. «لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی» (طه، 14) عبادت انسان، هدف آفرینش انسان است نه هدف آفریننده. او نیازى به عبادت ما ندارد، اگر همه مردم زمین کافر شوند او بى‏نیاز است: «إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ» چنان که اگر همه مردم رو به خورشید خانه بسازند یا پشت به خورشید، در خورشید اثرى ندارد.

پروردگار

با اینکه عبادت خدا بر ما واجب است، چون خالق و رازق و مربّى ماست، ولى بازهم در برابر این اداى تکلیف، پاداش مى‏دهد و این نهایت لطف اوست.

آنچه انسان را وادار به عبادت مى‏کند امورى است، از جمله:

1ـ توجّه به نعمت‏هاى او که خالق و رازق و مربّى ماست.

2ـ توجّه به فقر و نیاز خود.

3ـ توجّه به آثار و برکات عبادت.

4ـ توجّه به آثار سوء ترک عبادت.

5ـ توجّه به اینکه همه هستى، مطیع او و در حال تسبیح او هستند، چرا ما وصله ناهمرنگ هستى باشیم.

6ـ توجّه به اینکه عشق و پرستش، در روح ماست و به چه کسى برتر از او عشق بورزیم.

 

طرح یک سؤال:

در قرآن آمده است: «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ» یعنى‏ عبادت کن تا به یقین برسى. پس آیا اگر کسى به یقین رسید، نمازش را ترک کند؟!

پاسخ: اگر گفتیم: نردبان بگذار تا دستت به شاخه بالاى درخت برسد، معنایش این نیست که هر گاه دستت به شاخه رسید، نردبان را بردار، چون سقوط مى‏کنى.

کسى که از عبادت جدا شد، مثل کسى است که از آسمان سقوط کند «فَکَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ» به علاوه کسانى که به یقین رسیده‏اند مانند: رسول خدا و امامان معصوم، لحظه‏اى از عبادت دست برنداشتند. بنا بر این مراد آیه، بیان آثار عبادت است نه تعیین محدوده‏ى عبادت.

اینکه عبادت خدا بر ما واجب است، چون خالق و رازق و مربّى ماست، ولى بازهم در برابر این اداى تکلیف، پاداش مى‏دهد و این نهایت لطف اوست

آیات و روایات، براى عبادت شیوه‏ها و شرایطى را بیان نموده است، ولى چون این آیه، اوّلین فرمان الهى خطاب به انسان در قرآن است، سرفصل‏هایى را بیان مى‏کنیم تا مشخّص شود عبادت باید چگونه باشد:

1ـ عبادت مامورانه، یعنى طبق دستور او بدون خرافات.

2ـ عبادت آگاهانه، تا بدانیم مخاطب و معبود ما کیست. «حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ» (نساء، 43)

3ـ عبادت خالصانه. «وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» (کهف، 110)

4ـ عبادت خاشعانه. «فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ» (مؤمنون، 2)

5ـ عبادت مخفیانه. پیامبر صلى اللَّه علیه و آله فرمودند: «اعظم العبادة اجراً اخفاها» (بحار، ج 70، ص 251)

6ـ عبادت عاشقانه. پیامبر صلى اللَّه علیه و آله فرمودند:«افضل الناس مَن عَشق العبادة» (بحار، ج 70، ص 253)

و خلاصه در یک نگاه باید بگوییم که براى عبادت سه نوع شرط است:

الف: شرط صحّت، نظیر طهارت و قبله.

ب: شرط قبولى، نظیر تقوى.

ج: شرط کمال، نظیر اینکه عبادت باید آگاهانه، خاشعانه، مخفیانه و عاشقانه باشد که اینها همه شرط کمال است. (براى تفصیل بیشتر به کتاب پرتوى از اسرار نماز و تفسیر نماز نوشته حجت الاسلام قرائتی مراجعه نمایید)

پیام‏های آیه:

1ـ دعوت انبیا، عمومى است و همه مردم را دربر مى‏گیرد. «یا أَیُّهَا النَّاسُ»

2ـ از فلسفه‏هاى عبادت، شکرگزارى از ولى نعمت است. «اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ»

3ـ اوّلین نعمت‏ها، نعمت آفرینش، و اوّلین دستور، کُرنش در برابر خالق است.

«اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ»

4ـ مبادا بت‏پرستى یا انحراف نیاکان، ما را از عبادت خداوند دور کند، حتّى آنان‏

نیز مخلوق خداوند هستند. «وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ»

5ـ عبادت، عامل تقواست. اگر عبادتى تقوى ایجاد نکند، عبادت نیست.

«اعْبُدُوا» «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»

به عبادت خود مغرور نشویم که هر عبادتى، تقوا ساز نیست. «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»

آمنه اسفندیاری

بخش قرآن تبیان


منابع:

1-  تفسیر نور ،ج1

2-  تفسیر نمونه، ج1

3-  بحارالانوار، ج 70

 

خداوند که بی نیاز است ، پس چرا ما را به عبادت و بندگی خود دستور داده است ؟

پاسخ:‌ خداوند غنى و بى نیاز از همه چیز است، چون غیر از خدا هر چه موجود است ، همه مخلوق خدا است و نیازمند به او.
قرآن می‌فرماید : «اى مردم! شما همگى نیازمند به خدایید. تنها خداوند است که بى نیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است»(1)
بنابر این خداوند بى نیاز مطلق است و مخلوقات همه محتاج اویند. او است که همه نیازهاى مخلوقاتش را بر طرف می‌کند.
ما انسان‌ها که یکى از مخلوقات خداییم ، سراسر وجودمان را نیاز و احتیاج فرا گرفته است، مانند نیاز به آب و غذا و هوا و . . . که با نبود یکى از این ها قادر به ادامه حیات نیستیم . ما چند دقیقه یا چند ثانیه نمی‌توانیم بدون هوا زنده بمانیم. همه این نیازمندیها به وسیله آب و هوا و غذا و . . . بر طرف می‌شود که خداى مهربان با خلق آن نیاز ما را برطرف کرده است . آرى این خداى حکیم ومهربان است که به هنگام تولد بچه، خون را تبدیل به شیر می‌کند و نوزاد آن را از پستان مادر تغذیه می‌نماید.
یکى از نیازهاى ما نیازهاى روحى است مثل احتیاج به محبت . از این رو بچه‌هایى که در خانواده خود احساس کمبود محبت کنند، دچار اختلالات روحى و روانى می‌گردند. یکى از نیازهاى واقعى و اساسى روح بشر مسئله عبادت و پرستش است، چون خداوند انسان را براى تکامل آفریده است و تکامل او جز از راه عبادت و بندگى به دست نمی آید.
بنابر این خداوند نیاز به عبادت ما ندارد، بلکه ما محتاج به عبادت او هستیم که با بندگى او به نعمت هاى جاودان نایل شویم. قرآن می‌فرماید: « هر کسى کفر ورزد و حج را ترک کند، به خود زیان رسانده است . خداوند از همه جهانیان بى نیاز است».(2)
در آیه دیگر فرمود : «کسى که جهاد و تلاش کند ، براى خود جهاد مى کند؛ چرا که خداوند از همه جهانیان بى نیاز است». (3)
در جاى دیگر می‌فرماید: « کسى که عمل صالحى به جا آورد ، به سود خود به جا آورده است، و کسى که کار بدى انجام دهد ، به زیان خود او است. سپس همه شما به سوى پروردگارتان باز می‌گردید».(4)
در آیه دیگر فرمود: «کسى که پاکى گزیند، به نفع خود او است».(5)
نتیجه اینکه انسان در پرتو اعمال صالح تکامل می‌یابد و به آسمان قرب خدا پرواز می‌کند وبه خوشبختى همیشگى می‌رسد. و بر اثر جرم و گناه سقوط می‌کند و بر بدبختى ابدى گرفتار می‌شود .
عبادت خداوند انجام هر عملی است که انسان را به خدا نزدیک ساخته واز زشتی ها دور نماید .
بدیهی است عبادت خدا منحصر در نماز نیست.خدمت خالصانه به انسان ها ، دستگیری از انسان ها و کمک به ضعیفان و بیچارگان ، ادب و احترام و نگه داشتن دست و زبان و گوش و ...همگی عبادت اند. انجام هر عملی که در آیات و روایات به انجام آنها توصیه شده عبادت است.
عبادات هدف و فلسفه‏ای دارند که اگر انسان به آن بیتوجه باشد نصیبی از آن نمیبرد. اگر انسان شرایط باطنی عبادات را رعایت نکند، بهره لازم از عبادت را نخواهد برد. کسانی که رنج و مشقت عبادت را بر خود هموار ، اما از روح عبادت غافلند. عبادات آنها به جای این که در روحشان خشوع و خضوع و کمالات دیگر را به وجود آورد، عجب و غرور و رذایل دیگر را ایجاد میکند. چنین عبادتی قطعا جز خستگی نتیجه‏ای ندارد، اما نباید این نکته کسی را از انجام عبادت باز دارد و نا امید کند؛ بلکه فقط هشداری است که انسان مراقب باشد عبادتش دارای باطن باشد و روح عبادت را دریابد و عبادتش همراه با خشوع و حضور قلب باشد. تا از آن بهره برده و مصداق این آیه قرار گیرد: «الذینهم فی صلاتهم خاشعون» ، (6)
فلسفه عبادات را تنها در پرتو بینش توحیدی اسلام ، میتوان دریافت کرد. بدیهی است تا زمانی که ابعاد مختلف این بینش، به درستی شناخته نشود، جایگاه عبادات و هم چنین دیگر برنامه‏های عملی آن، روشن نخواهد شد. در بینش اسلام و ادیان توحیدی، انسان و مجموعه هستی، آفریده‏های خداوند و در مسیر حرکت به سوی او و معرفت مبدأ خویشند. در این دیدگاه، هیچ غایتی جز معرفت خداوند برای انسان متصوّر نیست و کمال انسان، تنها در این محدوده رقم میخورد و تمامی جاذبه‏های دیگر، جملگی برای به حرکت درآوردن آدمی و فراخوان وی به معرفت خداوند هستند.
در این مسیر است که «عبادت» جایگاه خود را پیدا میکند؛ آن هم به صورت عبادتی موزون و حساب شده که باید به صورت خاصی به جای آورده شود. بدون این عبادت، سرّ حیات بیرنگ خواهد شد و انسان در بیغوله جاذبه‏های دیگر، راه اصلی را به فراموشی خواهد سپرد.
مثلاً نمازهای پنج گانه در تمامی عمر، همانند تابلوها و چراغ‏هایی است که در مسیری سخت، طولانی و پرحادثه، انسان را به تبعیت از خود فرا میخواند تا او را از پرتگاه‏های سقوط و گزند حوادث سنگین، باز دارد. بدون نماز، آدمی در مسیر زندگی، گوهر عبودیت خویش را در برابر ذات لایزال احدیت به فراموشی خواهد سپرد و در نتیجه از کمال خویش باز خواهد ماند.خداوند نماز را واجب نمود تا انسان با ذکر و یاد خدا ، از خواسته های شیطانی دست کشیده از فحشاء و منکر بیرون آید(7) ؛ پس سود آن برای خود انسان است. از همین رو، تمامی پیامبران الهی و کتاب‏های آسمانی، آدمی را به نماز دعوت کرده‏اند. آن‏چه گفته شد، تنها اشاره‏ای کوتاه به فلسفه فردی نماز بود و نماز و دیگرعبادات ، از جهات مختلف اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و... دارای حکمت‏های عمیقی است.
نماز، عملاً موجب همبستگی مسلمانان و احساس روح یکرنگی در بین آنان است؛ چرا که همه آنان به یک مشکل و به سمت یک قبله نماز میگذارند و این موضوع، پیامدهای ارزنده‏ای خواهد داشت.
از سوی دیگر ما با انجام عبادات به کمال می رسیم ولی باید دانست که : رابطه کمال و عبادت یک رابطه وضعى و قراردادى نیست؛ بلکه رابطه‏اى ذاتى و تکوینى است. همان طور که جسم سرد در اثر مجاورت اجسام گرم حرارت مى‏پذیرد، انسان نیز در پرتو ارتباط و انس با کمال مطلق، رو به کمال مى‏رود.
در اینجا بیان چند مقدمه ضرورى است:
1. غیر از خداوند کمال مطلقى نیست.
2. جز در سایه ارتباط با کمال مطلق، استکمال حاصل نمى‏شود.
3. ارتباط با کمال مطلق، راه ویژه‏هاى خود را دارد که خداوند بهترین آنها را در قالب عبادات بیان کرده است.
در نتیجه روشن مى‏شود که از غیر این راه‏ها، رسیدن به کمال خواب و خیالى بیش نخواهد بود.
در نگرش اسلامى، احکام الهى همه منطبق با مصالح و مفاسد نفس الامرى هستند؛ یعنى، اگر مثلاً دستور به نماز با جزئیات و شرایط خاصى داده شده است، همه به خاطر مصالح واقعى است که در آن عمل نهفته و انسان در مسیر کمال و سعادت جاودان، سخت بدان نیازمند است و بدون آن زیان‏کار خواهد بود. البته در مواردى راه‏کارهاى بدیل وجود دارد، ولى این موارد نیز در دین الهى مشخص مى‏گردد، نه با استفاده از خرد خود بنیاد.
دیگر اینکه عبادت و رابطه با خدا دو طرف دارد:
1. خداوند که معبود و مورد ستایش و نیایش است.
2. انسان پرستشگر و نیایشگر.
همچنین اساسى‏ترین چیزى که انسان در مسیر عبادت و راه‏یابى به سوى خدا نیاز دارد، دو چیز است:
معبودشناسى؛یعنى، ابتدا باید معرفتى نسبتا درست از او داشته باشد و بداند که با چه کسى روبه‏رو مى‏شود.
راه‏شناسى؛یعنى، بداند که چگونه مى‏تواند با او رابطه برقرار کند و بهترین، نزدیک‏ترین، پذیرفته‏ترین و سالم‏ترین راه به سوى او چیست؟
اکنون این سؤال پدید مى‏آید که آیا خداوند - که علم مطلق است - خود و نیکوترین راه بشر به سوى خود را بهتر مى‏شناسد؟ یا انسانى که نه تنها خدا، بلکه حتى خویشتن را هنوز به درستى نشناخته است؟ پس اگر او بهتر مى‏شناسد و براساس آن بهترین راه را فرا روى بشر قرار داده و پیمودن آن را امر فرموده است، کدامین منطق سلیم و استوارمى‏پذیرد که آن را کنار زده و به راه دیگر برویم!
خلاصه اینکه راه و روش زندگى - در همه ابعاد، حتى در عبادت خداوند - نیازمند قاعده و قانون صحیح است و تخطّى از آن، جز به بیراهه رفتن و انحطاط و نابودى نمى‏انجامد و هیچ قاعده و قانونى که بتواند انسان را به کمال او هدایت کند، جز قانون خداوندى نیست: (وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ)؛(8) چه اینکه او آفریننده همه موجودات و عالم هستى است و خود بهتر مى‏داند که چه آفریده و بر اساس هدف‏مندى عالم خلقت (به مقتضاى حکمت) به کدام سو و به چه شیوه‏اى باید رهسپار گردد و طىّ طریق و سلوک کند. از این رو، روى گردانى از شریعت الهى - که به وسیله پیامبران ابلاغ مى‏شود - و روى آوردن به هر قاعده و قانون غیر خدا را «رویکرد جاهلى» مى‏داند (9)
پى نوشت‏ها:
1. فاطر (35) آیه15.
2 .آل عمران (3) آیه97
3 .عنکبوت (28) آیه 6.
4 .فجر (89) آیه 27-30.
5 .ذاریات (51) آیه 56.
6 .مؤمنون، آیه 2.
7. عنکبوت (29) آیة 45.
8 .مائده (5)، آیه 50.
9 .همان.


هدف خدا از آفرینش انسان و جهان چه بوده است؟ اگر برای بندگی و عبادت ما بوده، چه نیازی به آن داشته است؟

 

 

ایکس – شبهه: این سؤالاتی است که مفسرین و محدثین با استناد به آیات و روایات و هم چنین حکما و متفکرین با اتکا به دلایل عقلی، حِکَمی و نقلی به آن پرداخته و پاسخ‌های متعدد و مطالب مشروحی در این خصوص نوشته‌اند. چرا که از بدیهی‌ترین و مهم‌ترین سؤالاتی است که در ذهن بشر ایجاد می‌شود و پاسخ صحیح به آن است که تکلیف هدفگذاری و نیز چه باید کرد و چه نباید کردهای بشر را معین می‌نماید. لذا در جستجوی علت آفرینش باید اولاً عمیق و مستمر مطالعه نمود و ثانیاً از موضع‌گیری و برخورد احساسی، جوّی و شعاری پرهیز نمود، چرا که عالم حقیقت است و حقایق با جوّسازی و جوّگرایی و شعار متغیر نمی‌گردند. ما هستیم و این عالم هم هست و قابل انکار نمی‌باشد. پس موضوع بسیار جدی است.

الف - همین که برای ذهن هر انسانی این سؤال مطرح می‌شود که «من و ما و این عالم برای چه خلق شده‌ایم؟»، خود گواه بر آن است که نظام خلقت بیهوده و عبث آفریده نشده است – همین نتیجه‌ی قطعی خود دلیل است که اولاً آفریننده دارد - ثانیاً آفریننده حی، علیم، حکیم، واحد و بی‌مانند است و ثالثاً آفرینش به سوی آن هدف رهسپار است:

«أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لَا تُرْجَعُونَ * فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ» (المؤمنون، 115، 116)

ترجمه: آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریده‏ایم و اینکه شما به سوى ما بازگردانیده نمى‏شوید * پس والاست‏خدا فرمانرواى برحق خدایى جز او نیست [اوست] پروردگار عرش گرانمایه»

ب – شاید برخی بگویند که به فرض آفریننده و هدفی در کار باشد، اما نمی‌دانیم که کیست یا چیست و چه هدفی دارد. اما اگر دقت کنیم معلوم می‌شود که هر کسی، هر چیزی یا هر مقصدی به نشانه‌هایش شناخته می‌شود و نه به ذاتش [قبلاً در این خصوص مطالب بسیاری درج شده است (لینک‌: 12 - 3)].

پس اگر فایده خلقت عالم برای مخلوق [به ویژه انسان برخوردار از قوای عاقله، اختیار و انتخاب]، فقط هیمن شناخت مبدأ و معاد و یا به تعبیر دیگری «آغاز و انجام» و بالتبع شناختن راه رشد و کمال، کفایت می‌کند.

ج – اما «هدف» یک موقع برای مخلوق مورد سؤال قرار می‌گیرد و یک موقع برای خالق و در مورد دوم، اصل سؤال غلط است. چرا که هدف مخلوق همیشه رفع نقص و رسیدن به کمال است، اما خالق نقصی ندارد که بخواهد آن را با تحقق هدفی مرتفع نموده و به کمال برساند؛ لذا بی‌نیاز (غنی) است. او هستی و کمال محض است، از هر نقصی منزه (سبحان) است و کسری در او وجود ندارد که بخواهد کاملش کند.

آیت‌الله جوادی آملی (ادام الله ظله) در پاسخ این سؤال که: «هدف خدا از آفرینش چیست؟» می‌فرمایند: «... این سؤال صحیح نیست، چون خدا خود هدف است، نه این که هدف داشته باشد. هر کسی کاری را انجام می‌دهد، برای آن است که نقص خود را با آن کار برطرف کند. احتیاجی دارد و می‌خواهد آن احتیاج را بر طرف کند تا به کمال برسد». (پرسش‌ها و پاسخ‌ها – دفتر بیستم، ص 128)

د – خلقت، تجلی ذات باریتعالی است. وقتی رحمت، علم، قدرت، حکمت، جود، کرم، غنا، جمال و سایر اسمای الهی ظهور یابند، خلقت (وجود) در مراتب متفاوت خود متجلی می‌گردد و موجودات پدید می‌آیند. (به مَثَل مانند تجلی نور است که خود پیداست و سبب پیدایش چیزهای دیگر می‌شود – الله نور السموات و الارض).

ﻫ – اما می‌شود پرسید: ما برای چه آفریده شده‌ایم، یا خدا برای چه ما را خلق کرد؟ یعنی غایت ما کجاست و چگونه حاصل می‌شود؟ قرار است چه کنیم، به کجا برسیم و چرا؟ خداوند کریم در پاسخ می‌فرماید: 

  «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ» (الذاریات - 56) 

ترجمه: و من جن و انس را نیافریدم مگر براى این که عبادتم کنند.

در نگاه ساده به این آیه و واژه و مفهوم «عبادت»، همان سؤال پیش می‌آید: برای چی؟ مگر خدا به عبادت ما نیاز داشت که ما را آفرید تا عبادتش کنیم؟

اما اگر معنای «عبادت» را درست و بیشتر درک کنیم، این سؤال پاسخ داده می‌شود. بیان شد که حق تعالی نور است. نور یعنی هستی. پس از او «نور» ساتع می‌شود. یعنی هستی بخش است. اما مخلوقی که هستی‌اش را از دیگری گرفته است، کامل نیست و عشق بی‌حدی به مبدأ خود، یعنی همان «کمال محض» دارد. لذا باید اندیشه کند، خود را بشناسد، هدف را بشناسد و به سوی هدف حرکت کند.

هدف انسان هر چه که باشد، به سوی آن می‌رود. اگر این هدف ناقص و فانی باشد، انسان نیز به کمال نرسیده و به هلاکت می‌افتد، اما اگر هدف کامل و باقی باشد، این انسان همیشه به سوی کمال رفته و حیات و بقا می‌یابد. حال چه هدفی به غیر از کمال مطلق «الله جل جلاله» کامل و باقی است؟ هر چه به غیر از خداوند متعال در نظر گرفته شود، خود مخلوق، محتاج و فانی است. لذا فرمود: انسان را آفریدم تا با عقل، اختیار، علم، راهنمایی توسط انبیاء و کتاب و نیز با تبعیت از انسان کامل، مرا هدف بگیرد و به سوی من حرکت کند تا به کمال برسد. این یعنی «عبادت» [عبادت یعنی وابستگی صرف که منجر به رهروی و اطاعت می‌گردد] لذا خلق نکردم مگر برای این که مرا عبادت کند، یعنی او را خلق نکردم که بندگی دیگران را بنماید، بلکه خلق کردم تا به کمال برسانم و این کمال فقط در راستای وابستگی به خودم حاصل می‌شود. پس، معلوم می‌شود که مخلوق به عبادت نیاز دارد و نه معبود.

البته چنان که بیان شد، بحث در این مورد بسیار است که از منظرهای گوناگون مطرح و بررسی می‌شود.

عاشق شو، ار نه روزی کار جهان سرآید

ناخوانده درس رمزی، از کارگاه هستی (حافظ)

آیا خدا محتاج پرستش و بندگی است؟ بخش اول؛ چرا پرستش؟چرا خلق؟ چرا جهنم؟


انسان نعمت را دوست دارد حتی همین نعمت ناقص دنیا را چنان دوست دارد که می خواهد جاودان و تندرست بماند. لذا اصلی ترین مشکل ذهن انسان "بودن" نیست، چگونگی بودن است که مثلا چرا ما تکلیف داریم و حساب وکتاب و پاداش و جزا؟ لذا پرسش اول ذهن، نسبت به برنامه عالم است تا خود عالم.

اما بررسی پاسخ که محتاج تامل و دقت نظر شما خواننده عزیز است؛
خداوند بی نیاز و غنی مطلق است و معنا ندارد خالقی به مخلوقش محتاج باشد. پس خداوند امر کرده تا تو را نجات دهد مثل تو که برای نجات ماهی بیرون آب، هرچه هم از تو بترسد اما او را به جبر گرفته و به آب برمیگردانی. طبیب امر به درمان می کند، نه چون نیازی به اطاعت تو دارد، چون می داند تنها راه درمان تو همان است.


اما خدا چرا راهی داده که در آن باید پرستش باشد؟
"إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنْکُمْ وَ لا یَرْضى‏ لِعِبادِهِ الْکُفْرَ وَ إِنْ تَشْکُرُوا یَرْضَهُ لَکُمْ وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏ ثُمَّ إِلى‏ رَبِّکُمْ مَرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ إِنَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ ا لصُّدُورِ
ترجمه؛ اگر ناسپاسى کنید، خدا از شما بى‏ نیاز است. و ناسپاسى را براى بندگانش نمى ‏پسندد. مى‏ پسندد که سپاسگزار باشید. و هیچ کس بار گناه دیگرى را بر دوش نمى‏ کشد. بازگشت همه شما نزد پروردگارتان است. او شما را از کارهایى که مى‏ کرده‏ اید آگاه مى‏ کند. او به آنچه در دلها مى ‏گذرد آگاه است."(1)

پناه بر خدا از نفس سرکش آدمی که این زبان زیبا را به رهاشدگی و سرگشتی چند روزه دنیا می فروشد. فرموده خداوند راضی نیست برای بندگانش که کفران کنند و از حق روی گردانند. یعنی شان انسان خلافت الهی است و درنظام زیبای هستی خداوند که تنها زیبا را می پسندد برای بنده اش زیبایی شکر را می پسندد و نه زشتی نمک نشناسی را. چه ناپسند است که دوستی برای ما هدایای ارزشمند و فراوان آورد و ما آن را گرفته و بعد به او پشت کنیم و مشغول کار خود شویم. این را دورترین فرد بشر از علم نیز درک می کند که سپاس گزاری در برابر خوبیها لازمه اخلاق انسانی و از اصول بنیادین اخلاق است که به این ویژگی عمومی در الهیات فطرت زیبادوستی و با شرحی فطرت خداپرستی می گویند. خالق بی نیاز قادر است برما سخت بگیرد طوری که برترین امپراتورها را خاک مال کند و کاری کند که مویشان از شدت رنج و ترس سفید و پوستشان چروکیده شود و شرابشان همراه زخم دهان تا منتهای گلو باشد و طعامشان با سوزش دلی باشد که چرک از بدنشان بیرون زند. اما به ما راه درست را با بیانی نرم نشان می دهد که چرک های قلب ما را ببرد و ترس از او در قلبمان به عشق و محبت بدل شود و بدانیم که او از هر مادری دلسوزتر است و راه نشان می دهد. همچنان که مادر نهی می کند طفلش را از لب پرتگاه تا مبادا هلاک شود. خالق هم که نظامی دقیق خلق کرده و به ریز و درشت و اثرات آن واقف است، در این نظام هستی به ما خبر داده که چگونه باشیم تا از آفات و هلاکت ایمن باشیم و سنت خدا ثابت است و او بهتر میداند کدام فعل برتر است. پس خدایی تنها سزاوار اوست، و توکل،همراهی و همرنگی با خالق و خلقش شایسته ما بندگان است که نعمت اختیار داریم.

اما خدا چرا درد داده که درمانش پرستش باشد؛ یعنی چرا ما را طوری خلق کرده که برای سعادت محتاج پرسش باشیم؟
خلق نظام احسن در کمال حکمت صورت گرفت و در این نظام گل سرسبدی بود که بنی آدم بود که قوای خدایی داشت از قدرت و علم و اراده و ...، خداوند راهنمای استفاده درست از این برترین ویژگی ها را به ما داده تا هرچه بیشتر در جهت نظام احسن قرار بگیریم. همه فقها تا فلاسفه شیعه متفقد که امر و نهی الهی تابع مصالح برتر تکوینی نظام هستی است و نه یک عمل و جایزه قراردادی، که به آن در اصطلاح اصولی می گویند "احکام تابع مصالح و مفاسد (حقیقی) است". چیزی مانند قوانین رانندگی و تبعات آن، و مانند قانون مجازات قاتل در حالی که سودی برای مقتول ندارد اما لازمه عدل بشری است. جزا در امور الهی نیز لازمه حکمت و عدالت در عین رحمت الهی است و لذا عالم انسانی لغو و لهوی خواهد بود اگر درآن نیکوکار و بدکار مساوی باشند، مثل اینکه در عالم ماده نور و تاریکی فرق نکنند. "هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمی‏ وَ الْبَصیرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِی الظُّلُماتُ وَ النُّورُ"(2)
مثل اینکه بین قاتلین هیروشیما و هیتلر، با راشل کوری و انسان های سالم و صالح زمین فرقی نباشد. چه زشت و دردآور بود آنچنان دنیایی. برای تصور بهتر مثال دیگر مادی در مورد نظام احسن و برنامه الهی برای بهره درست از آن، می تواند مثال برق باشد. برق نعمتی بزرگ و در عین حال نیروی ویرانگر و خطرناک دارد. بنابراین برای بهره از آن نیازمند آگاهی است والا فرد جاهل خود را نادانسته هلاک می کند، در حالی که برق در نظام هستی نعمت بزرگی است و تنها باید برنامه بهره آنرا بدانی. فرض کنید قبل از کشف بشری، کتاب کاملی که اطلاعات برق را در اختیار بشر قرار دهد چقدر با ارزش بود. امر و نهی الهی همان کتاب برنامه و بهره برداری درست در کل نظام هستی است نه صرف چند روز مختصر دنیا. لذا آن راهنمای هر طالب هدایتی است و به ما خبر از حقایق هستی داده که بدون آن علم بشری از آن خبری نمی یافت و امکان کشف برایش نبود. نه اینکه خداوند اول احکام بگذارد و بعد جوایزی برای آن قرار داد کند. خداوند برنامه نظام هستی را در اختیار بشریت قرار داد تا گمراه و سرگردان نباشند. از همین رو می فرماید ما بواسطه ایمان بر شما منت داریم و با ایمان آوردن خود منت بر ما نگذارید. "یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإیمانِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ"(3) ترجمه؛ منت مى‏نهند بر تو که اسلام آوردند بگو منت مگذارید بر من اسلامتان را بلکه خدا منت مى‏گذارد بر شما که هدایت کرد شما را براى ایمان اگر هستید راستگویان(4) براستی این نعمت بزرگی است که خداوند قوانین و علم حقایق هستی و ملکوتی را در اختیار بشر قرار داد تا راه و گمراهی را بشناسد.

اما چرا احسن مخلوقات را آفرید تا بعد بخواهد برنامه دهد؛ اگر نبودند که برنامه نیاز نبود؟
احسن مخلوقات زیباترین گل آفرینش است و فیض الهی اگر این برترین اثر را زیبا را نمی آفرید جای سوال و تعجب بود که توانای فیاض چه مانع شد که خلقی در کمال زیبایی و قوای الهی را خلق نکند. لذا انسان در اصل برترین خلقی است که می شناسیم، مشروط بر اینکه خودش کار را خراب نکند. زیرا او قوه الهی تفکر و اختیار را دارد و این بسیار عظیم تر از نعمت برق و انرژی اتمی است. و اختیار یعنی بتواند راه خیر برود یا نرود که اگر نرود پس راه شر و خلاف کل نظام کائنات را انتخاب کرده است. اگر عده ایی پلید انرژی اتمی را بمب بر سر زن و کودک بی پناه کرده، آیا معقول است که بگوییم انرژی و قدرت و عقل و اختیار بد هستند؟ اگر خداوند به ما فرصت داده تا خلیفه خدا در زمین باشیم یعنی اینکه خداگونه باشیم و بتوانیم اراده و اختیار داشته باشیم و خود خیر را برگزینیم. اگر بنا شود خداوند در ظلم اختیار انسان را بگیرد و مانع شود، این نعمت اختیار که تباه شده است، و آدمیان مرتبه و شانی نداشتند همان طور که یک زندانی برای دزدی نکردن مورد تشویق قرار نمی گیرد و هیچ هنر و زیبایی از خود نشان نداده. خداوند هم در نظام احسن اراده فرمود ما زیبایی خلیفه الهی را نمایان کنیم و این در گرو اختیار است و الا ما هنری نکرده ایم وقتی مجوز خطا نداشته باشیم. لذا ما باید در جایگاه بی نظیر خلیفه الهی بیشتر تامل کنیم. خلیفه الهی باید ویژگی های الهی داشته باشد و الا مترسک است نه خلیفه.

شاید عزیزی در تامل اینکه چه مانع فیض و خلق باشد بگوید؛ مانعش این بود که من نمی خواهم جهنم روم؛

تامل بیشتر کلید حل این مشکل نیز هست؛ هیچ کس نمی خواهد و هیچ کس برای جهنم خلق نشده است.
رحمت خداوند بی کران است و کافی است بنده میل خدایی نکند و بداند بنده است و چند مدتی کوتاه برنامه نظام احسن را بکار گیرد و عالم را بخاطر خود و هوس خود بهم نریزد. آن موقع انسان رنگ الهی گرفته و همان گل برتری از نظام احسن که بود می ماند و با عزت در جوار نعمت و رحمت خالق خود جاودان در زیبایی ها می شود.
"نَبئ عِبَادِى أَنىّ‏ أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ * وَ أَنَّ عَذَابىِ هُوَ الْعَذَابُ الْأَلِیمُ*"(5) با این آیه چرا دل به خدا ندهیم و با آن ترس عذاب چه چیز جز کبر و خود بزرگ بینی سبب نگاه مکدر به خالق حکیم می شود زیرا او فقط همراهی با خلقت زیبا را خواستار است و ما را به آن راهنمایی کرده، چه می شود که انسان نادان با دانش اندکش این راه روشن و سهل را رها کند و از عذاب هم نترسد و سراغ خودسری در نظام احسن برود و عرصه را بر سایر مخلوقات زمین و دریا وآسمان تنگ کند و بعد هم بگوید هرچه کردم کردم نه توبه می کنم و خدا هم نباید مرا عذاب کند و جهلش را با چالش در تدبیر و کار خداوند تکمیل کند. به درستی که چنین مریض معاندی سزاوار محرومیت از رحمت و غفران الهی است.
پس مدتی صبر کنیم تا بشنویم؛ "سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ* ترجمه؛ سلام بر شما بسبب آنچه صبر کردید پس خوبست سر انجام آنسراى."(6)، و نگذاریم جهل ما به برخی حقایق همه هستی ما را تباه کند. چرا که ما وقتی علم به نسخه طبیب نداریم، بازهم از مصرف آن منصرف نمی شویم و به او اعتماد می کنیم چرا که بهتر می داند.
"صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ* ترجمه؛ رنگ خدا، و چه رنگى از رنگ خدایى بهتر است؟! و ما عبادت کنندگان اوییم."(7)
"اسْتَجیبُوا لِرَبِّکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ ما لَکُمْ مِنْ مَلْجَإٍ یَوْمَئِذٍ وَ ما لَکُمْ مِنْ نَکیرٍ* ترجمه؛ قبل از آن که روزى بیاید که در برابر خداوند هیچ بازگشتى نباشد، پروردگارتان را اجابت کنید، در چنین روزى براى شما هیچ پناهگاهى نیست، و شما را هیچ انکارى نیست"(8)
همه خوبیها از خداست و هر چه بدی می کنیم خودمان به خود می کنیم، فقر و جنگ همه نتیجه خودپرستی و خودخواهی ما و سوء استفاده از قوای ویژه الهی است. ما همه می دانیم که آب نعمت است و اگر کسی خود یا دیگری را در آن خفه کند چیزی از ارزش آب کم نمی شود. این ما هستیم که با خودسری و مخالفت با برنامه نظام احسن عالم را پر از سیاهی و تاریکی و جنگ بی فرجام کرده ایم. والا اگر به برنامه سازنده خود گوش می دادیم گردی بر قبای کسی نمی نشست و همه سعادتمند در دوسرا بودیم.
در عالم همه موجودات در حد خود نقش آفرین نظام احسن هستند و قادر بر خدایی نیستند، بجز انسان و مقداری جن که قدرت خدایی به او عطا شده که تصمیم بگیرد و اراده کند و لذا خلیفه الهی همین قوا و استعدادهای انسان است و هر انسان بالقوه یک جانشین خدا در روی زمین است، اما نباید با سوء استفاده یا جهالت از توان بی نظیر خود، ردای خلافت اشرار به تن کند و نظام را بر هم زند.


و اگر عزیزی این امور را متوجه نشد یک مطلب کلی را فراموش نکند؛ "خداوند بهتر می داند"، همین قدر بدان که او بهتر می داند و علم ما اندک است، پس بهتر است به جای چالش در صنع بی نظیر او، همراه آن حکیم بی همتا شویم که در حالی که ترس و نیازی به ما که کمترین هستیم نداشت، با این حال فرمود؛ من خلقی حکیمانه کردم و مهربان به بندگان هستم و به آنها راه درست در این نظام گسترده را نشان داده ام. "إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً * ترجمه؛ ما راه را به او نشان دادیم که یا شکر مى‏کند و یا ناسپاسى مى‏نماید." (9)


ادامه مطلب را در بخش دوم ببینید؛
آیا خدا محتاج پرستش و بندگی است؟ بخش دوم؛ نتیجه، تامل و راه حلی برای تو!


پی نوشت؛
1. الزمر: 7، ترجمه آیتی
2. الرعد: 16
3. الحجرات: 17
4. ترجمه اشرفی، آیه 17 حجرات
5. الحجر: 49-50، به بندگانم خبر بده که منم غفور و رحیم * و عذاب من همانست عذاب الیم * ترجمه احسن الحدیث: سید على اکبر قرشى
6. الرعد: 24 ، ترجمه اشرفی
7. البقره : 138، ترجمه ارفع
8. الشوری: 47، ترجمه برزی
9. الانسان: 3، ترجمه ارفع


چرا خدا را عبادت کنیم در صورتی که خدا به پرستش کسی نیاز ندارد؟ او از همگان بی نیاز است و همگان به او نیازمندند. نیاز خدا به عبادت های ما، با مقام خداوندی او سازگار نیست!


پاسخ :
این پرسش را به دو صورت «اجمالی» و «تفصیلی» پاسخ می دهیم:
پاسخ اجمالی:
اگر هدف از عبادت این باشد که نیازمندی های خدا را برطرف کنیم و از پرستش بهره ای به او برسانیم، در این صورت، پرسش یادشده پیش می آید که خداوند وجودی نامحدود و نامتناهی و پیراسته از هرگونه نقص و نیاز است، پس چه نیازی به پرستش ما دارد. درحالی که هدف از پرستش او، تکامل خود ماست. این گونه است که عبادت وسیله تکامل و سعادت ما و دستور او به عبادت، نوعی لطف و مرحمت و راهنمایی خواهد بود که ما را به کمال شایسته برساند.

پاسخ تفصیلی:
عبادت و نیایش و هرگونه کاری که برای رضای خداوند انجام می گیرد، آثار گران بهای فردی و اجتماعی دارد و در حقیقت، از عالی ترین ابزارهای تربیتی و اخلاقی به شمار می رود؛ زیرا:
نکته اول: پرستش خدا و عبادت وی، حس تقدیر و شکرگزاری را در انسان زنده می کند. قدردانی از مقامی که نعمت های بزرگ و پرارزشی را در اختیار انسان نهاده، نشانه لیاقت و شایستگی فرد است. او با این عمل حق شناسی خود را در برابر نعمت هایی که خدا به او داده است، آشکار می سازد.
نکته دوم: عبادت و پرستش خدا، مایه تکامل روحی انسان است. چه تکاملی بالاتر از اینکه روح و روان ما با جهان بی کران کمال مطلق «خدا» مرتبط شود، با او سخن بگوید و در انجام وظایف بندگی و کارهای زندگی، از قدرت نامحدود او یاری بخواهد.
خداوند نیازی به عبادت و نماز ما ندارد، ولی خداوند رحیم و حکیم، نماز را برای بهره مندی انسان ها قرار داده است؛ زیرا:
1. ما انسان ها فقیر و نیازمند هستیم و باید با ارتباط با خدای بی نیاز و مبدأ قدرت و کمال، نیاز خود را برطرف کنیم؛ همچنان که لامپ ها در ارتباط با منبع انرژی، نور می گیرند و نورافشانی می کنند.
2. فراموشی یاد خدا سبب انحراف ما در مسیر زندگی دنیا و دست زدن به زشتی ها می شود. «نماز» از این غفلت و آن زشتی ها جلوگیری می کند: «إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنکَرِ».
به همین دلیل، حضرت علی علیه السلام فرمود: «ذِکْرُ اللهِ رَاْسُ مَالِ کِلِّ مُوْمِنٍ وَ رِبْحُهُ السَّلامَةَ مِنَ الشَّیطانِ؛ یاد خدا سرمایه هر مؤمنی است و سود آن، سلامت از شیطان است».1
نماز وسیله ای دفاعی و مبارزه ای عملی با دشمن نفس و شیطان است. روح و روان آدمی که فطرتی الهی دارد، با نماز و یاد خدا آرام می گیرد و در پرتو این اطمینان و آرامش، با نشاط و سرور زندگی خواهد کرد: «أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ.» (رعد: 28) بنابراین، کسی که نماز نخواند، در دنیا و آخرت خسارت «غفلت» و «بی توجهی» خود را خواهد دید. در دنیا قلبش پر اضطراب و ناآرام و در آخرت، فراموشی یاد خدا جزایش خواهد بود.2
پی نوشتها :
1. غررالحکم و دررالکلم، ح 3621.
2. نک: مجتبی کلباسی، یک‌صد پرسش و پاسخ درباره نماز، صص 33 ـ 35.
www.irc.ir

چرا ما باید نماز بخوانیم؟ مگر خدا به عبادت ما نیاز دارد؟

چرا ما باید نماز بخوانیم؟ مگر خدا به عبادت ما نیاز دارد؟

بنابراین به طور خلاصه می‌‌توان گفت که: به چند دلیل باید نماز بخوانیم:

الف: نماز خواندن فرمان خداوند است و او دستور داده و بر بنده واجب است بدون هیچ حرف و سخنی از فرمان خداوند اطاعت کند.

ب: هر انسانی در زندگی نیاز به تکیه گاه و جائی که در سختیها به او پناه ببرد، دارد، و بهترین تکیه گاه برای بشر اعتقاد به خداوند و ایمان به اوست، بنابراین شخص مؤمن با خدا احساس آرامش خاصی در زندگی خود دارد که افراد غیر مؤمن از آن محرومند، همین خدای مهربان که در تمام زندگی از ابتدای کودکی و حتی زمانی که ما انسان ها جنین و در شکم مادر هستیم، تا آخرین لحظات زندگی از نعمت‌‌های بی کران او برخورداریم اجازه داده است که با او صحبت کنیم، و این صحبت و مناجات، نیاز ماست، و گر نه او از هر چیز و هر کس بی نیاز است، و این صحبت با خالق هستی هنگام نماز است که او را ستایش می‌‌کنیم و از او می‌‌خواهیم که به ما کمک کند و به راه راست هدایت فرماید، و این کار را ما باید به دلیل عقل که شکر منعم را لازم و واجب می‌‌داند انجام دهیم. در هر صورت نماز، رمز ارتباط انسان با خدا و وسیله رسیدن انسان به کمال است و بر انسان واجب گردانید تا از این طریق به کمال بیشتر دست پیدا کند.

ج: نماز؛ تشکر از خداوند است در برابر نعمت‌‌های مختلفی که به ما داده است و عقلا و شرعا تشکر از ولیّ نعمت واجب است.

د: هدف از خلقت انسان، رسیدن به کمال آفرینش است و راه رسیدن به کمال آفرینش و رسیدن به مقام قرب خداوندی و برخوردار شدن از نعمت‌‌های الهی در عالم آخرت، ارتباط با خدا و عبادت خداوند است و به همین جهت در قرآن فرموده است که «و ما خلقتُ الجنّ و الإنس إلا لیعبدون»؛ هیچ جن و انسی را خلق نکردم مگر برای عبادت.

مهمترین وسیله ارتباط با خدا و مهمترین عبادت خداوند نماز است که در نماز انسان مستقیما با خداوند حرف می‌‌زند و با خداوند صحبت می‌‌کند.

ه: نماز خواندن در هر شبانه روز، کفاره گناهان است که بین دو نماز انجام می‌شود و اگر کسی با رعایت شرایط قبولی و صحت نمازهای شبانه روز را بخواند و حقوق مردم را ادا کند، خداوند نیز به واسطه نماز، گناهان او را می‌‌بخشد.

از امیرالمؤمنین علی(ع) نقل شده است: «قَالَ(ع) سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(ص) یَقُولُ إِنَّمَا مَنْزِلَةُ الصَّلَوَاتِ الْخَمْسِ لِأُمَّتِی کَنَهْرٍ جَارٍ عَلَى بَابِ أَحَدِکُمْ فَمَا ظَنُّ أَحَدِکُمْ لَوْ کَانَ فِی جَسَدِهِ دَرَنٌ ثُمَّ اغْتَسَلَ فِی ذَلِکَ النَّهْرِ خَمْسَ مَرَّاتٍ فِی الْیَوْمِ أَ کَانَ یَبْقَى فِی جَسَدِهِ دَرَنٌ فَکَذَلِکَ وَ اللَّهِ الصَّلَوَاتُ الْخَمْسُ...»؛ حضرت فرمود از رسول خدا شنیدم که فرمود: نمازهای پنج گانه برای امت من هم چون یک نهر آب جاری است که بر در خانه یکی از شما باشد، آیا گمان می‌‌کنید اگر کثافتی در تن او باشد و سپس پنج بار در روز در آن نهر غسل کند، آیا چیزی از آن بر جسد اوخواهد ماند؟(مسلّما نه) هم چنین است به خدا سوگند نماز‌‌های پنجگانه برای امت من.

یعنی نماز‌‌های پنجگانه گناهان امت من را پاک می‌‌کند.


چرا ما باید نماز بخوانیم؟ مگر خدا به عبادت ما نیاز دارد؟


چرا هدف خلقت انسان عبادت است؟
چرا هدف خلقت انسان عبادت است؟
با سلام دوست عزیز خداوند زمانی که اراده کرد انسان را خلق کند قصد خود را از این آفرینش چنین بیان فرمود : إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً - من در زمین جانشینی قرار می دهم. اما این مقام خلیفه الهی بودن یعنی چه؟ 
اعطای این مقام به انسان یعنی آنکه تمام جهان و عالم هستی و کائنات را به خاطر او خلق نمود و در ید قدرت او قرار داد. خداوند به انسان کرامت و شرافت بخشید و از روح خویش در او دمید (وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی) خویش را با آن عظمت کبریایی اش، همنشین و همدم انسان ساخت و این همه به او لطف کرد و لحظه لحظه هم در حال پروراندن او (به حکم رب بودنش) و تدبیر امر اوست.
اما آیا همه انسان ها صاحب این مقام اند؟ خیر! انسان ها، آدم نیستند در حالیکه بار امانت به اجبار بر گرده شان قرار گرفته باشد. بلکه اگر بار امانت را به دوش بکشند آدمند! اما حفظ این امانت و ادای آن چطور ممکن است؟ این کار با عبودیت ممکن می شود.
العبودیه جوهره کنه ها الربوبیه یعنی: بندگی گوهری است که حقیقت آن مقام ربوبیت [تصرف در امور] است.
"رب" به معنای مالک و صاحب است که در آنچه تحت تصرفش است، قدرت تصرف دارد. بدین اعتبار یکی از اسمای حسنای حضرت حق"رب" (صاحب اختیار تمام موجودات) است. "مقام ربوبیت" یعنی مقام تصرف در امور و اشیا. روایت فوق می گوید: آن که به مقام بندگی راه یافت، دارای گوهری می شود که می تواند در امور و اشیا تصرف داشته باشد؛ به عبارت دیگر، حقیقت و کنه بندگی، مقام ربوبیت است و آن که بنده شد، آقای جهان و مظهری از اسم "رب" خدای جهانیان و جانشین او بر روی زمین می گردد. 
ظاهر بندگی در دنیا، اظهار و ابراز ذلت و عجز است و باطن آن آقایی. بنابراین، آن که به مقام قرب الهی راه یافت، توان تصرف در امور و اشیای بیرون از خود را به دست می آورد.
عبادت به منزله سوختی است که انسان با پرستش در قبال رب انجام می دهد بدست می آورد. این سوخت باید خرج شود اما در چه مسیری؟ مسلماً باید در راستای جلو بردن برنامه های ملک خداوندی خرج شود.
آیا کسی که اعمال عبادی را انجام ندهد و مقید به آن نباشد اعمال او خاصیتی برای جلو بردن برنامه های ملک خداوندی که مهمترین آن برپایی ظهور امام زمان می باشد دارد؟ باید گفت اگر کسی مقید به اعمال عبادی نباشد هیچ گونه میل و عزمی نسبت به مسائل مربوط به برنامه ملک خدا و از جمله ظهور ندارد! پس انسان باید همیشه مقید به اعمال عبادی باشد.
خداوند وقتی می خواست حضرت آدم را به زمین بفرستد به او می فرماید:
«قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمیعًا فَإِمّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنّی هُدًی فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ» بقره/38گفتیم: «همگی از آن(موقعیت)، فرود آیید! هرگاه هدایتی از طرف من برای شما آمد، کسانی که از آن تبعیت کنند، نه ترسی بر آنهاست، و نه غمگین شوند.»
یعنی ای انسان تو باید تمام افعالت حتی عبادتت هم بر اساس تبعیت باشد یعنی تحت شعاع ولایت اهل بیت (ع) باشی تا خاصیتمند باشی. به عبارت دیگر همین عبادت هم باید تحت ولایت اهل بیت (ع) و آن طوری که اهل بیت (ع) می فرمایند باشد.
حال خداوند در سوره ذاریات آیه56 می فر ماید: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ اْلإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ»
و جن و انس را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند.


چرا خداوند که بی نیاز است ما را برای عبادت خود آفرید؟

چرا خداوند که بی نیاز است ما را برای عبادت خود آفرید؟


چرا خدا ما را برای عبادت خلق کرده بدون نیاز او به عبادتمان؟ در سوره زاریات آیه ۵۶ خداوند می فرماید جن و انس را جز برای پرستش خود نیافریدم. مگر خدواند احتیاج به عبادت ما دارد در صورتیکه طبق سوره توحید او صمد است و بی نیاز. پس علت خلقت و پرستش خدا چیست ؟
پاسخ:
وقتی گفته می شود هدف خدا از آفرینش عالم یا انسان چیست؟ دو معنی ممکن است داشته باشد:
۱ـ این که خدا به عنوان خالق و فاعل عالم و انسان ، چه هدفی از خلقت خود داشته است ؟ یعنی هدف خودش از آفرینش عالم یا انسان چه بود و می خواست به چه هدفی دست یابد؟
۲ـ این که خدا چه هدفی را برای موجودات عالم و از جمله انسان قرار داده است ؟ یعنی غایت مخلوقات و از جمله انسان چیست و قرار است به کدام مقصد برسند؟
اینکه خداوند متعال فرمود: « وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ ـــــ و من جنّ و انس را نیافریدم جز براى اینکه عبادتم کنند»(الذاریات:۵۶) در حقیقت ، پاسخ پرسش دوم است ؛ امّا ظاهراً شما بزرگوار ، عبادت (بندگی) را پاسخ پرسش اوّل پنداشته و چنین سوالی را مطرح نموده اید. پس لازم است که ما هر دو سوال را پاسخ دهیم تا حقیقت مطلب برای شما جوان گرامی نیز روشنتر شود.
بحث اجمالی:
پاسخ سوال نخست آن است که خداوند کمال محض می باشد ؛ و هدف و غایت داشتن برای او بی معنی است. لذا او خلق می کند ، چون خالقیّت اقتضای ذات اوست. یعنی خالقیّت عین ذات اوست و فرض خدای غیر خالق ، مثل فرض مربّع سه ضلعی ، فرضی است متناقض.
امّا پاسخ پرسش دوم آنکه خداوند برای هر موجود مادّی ، غایت و نقطه ی اوجی معیّن ساخته که در مسیر حرکت خود به آن می رسد. برای انسان نیز غایتی تعیین نموده که اگر با اختیار خود به آن برسد ، سعادتمند است و در غیر این صورت ، ناقص و شقاوتمند خواهد بود. و آن نقطه ی اوج ، برای انسان ، همان مقام عبودیّت و بندگی است. دقّت شود: نمی گوییم عبادت رسمی مثل نماز و روزه ، بلکه می گوییم عبادت و بندگی ؛ که نماز و روزه و امثال اینها ، ابزار رسیدن به چنان مقام وجودی می باشند. پس عبادت را با پرستش به معنای انجام اعمال عبادی خلط نفرمایید. عبادت یعنی رسیدن به مقام فناء فی الله ؛ یعنی رسیدن به این حقیقت که خدا کمال محض است و وجود مخلوق نه در عرض خداست و نه در طول خدا ، بلکه مخلوق چیزی جز ظهور اراده ی خدا نیست. لذا ما کجاییم که خدا محتاج ما یا محتاج عبادت ما باشد؟ او هست و اراده اش و ما نیستیم مگر ظهور اراده اش. « إِنَّما قَوْلُنا لِشَیْ‏ءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ ـــ وقتى چیزى را اراده مى‏کنیم، فقط به آن مى‏گوییم: « باش!» بلافاصله مى‏شود.» (النحل:۴۰) ؛ امّا کجا موجود می شود؟ آیا خارج از خدا ؟ مگر خدای نامحدود خارج دارد؟! آیا داخل خدا موجود می شود؟ مگر خدای بسیط و احد مرکّب است که داخل داشته باشد؟! آنکه این حقیقت لطیفه را به جان یافت ، او به مقام عبودیّت رسیده است. و این است آن هدفی که برای آن آفریده شده ایم.
بنا بر این ، از عبادت ما نفعی به خدا نمی رسد ؛ بلکه عبودیّت کمال خود ماست که اگر به آن برسیم کاملیم و اگر نرسیم ناقص خواهیم ماند. پس مراد از عبودیّت و بندگی ، صرفاً به جا آوردن عبادتهای شرعی نیست ؛ بلکه مقصود رسیدن به درجه ای از معرفت و خلوص قلبی و درجه ی وجودی است که در آن مرتبه ، شخص هیچ اعتباری برای خود و دیگر مخلوقات قائل نیست و جز خدا هیچ نمی بیند و همه ی موجودات و از جمله خود را بند به اراده ی خدا و بلکه عین اراده ی خدا می یابد ؛ لذا بنده ی خدا (بند شده به خدا) نامیده می شود. در این رتبه است که بنده ی خدا ، مظهر اسماء الله می شود و اسماء الهی در وجود او ظاهر می گردند ؛ لذا خلیفه الله و نماینده ی خدا ( نمایان کننده ی خدا) نامیده می شود ؛ چون تمام وجودش خدا را می نمایاند. چون او یافته که چیزی جز ظهور اراده ی خدا نیست.
ــ بحث تفصیلی
برای این که جواب این دو سؤال و ربط آنها مشخص شود به خودمان رجوع می کنیم. ما انسان ها قوّه ی خیال و تعقّل داریم ؛ قوّه ی شنوایی و بینایی داریم ، که گوش و چشم ابزار آنها می باشند ؛ حتی کمال جویی و آگاهی جویی داریم؛ و … ؛ اینها کمالات ذاتی ما یا به تعبیری ، اوصاف ذاتی ما هستند ؛ به نحوی که اگر این قوا نباشند موجودی به نام انسان نیز نخواهد بود و نقص و ضعف در این قوا ، یک نحوه نقص و ضعف در انسان بودن ماست. ــ توجه : داشتن چشم و گوش برای دیدن کافی نیست. برای دیدن و شنیدن نیاز به قوّه ی بینایی و شنوایی هست که قوایی روحی هستند برای همین است که انسان در حالت خواب بدون چشم و گوش نیز می بیند و می شنود ــ. حال اگر کسی از ما بپرسد که شما چرا می بینید یا می شنوید؟ چه جوابی می دهیم؟ جواب می دهیم که: می شنوم و می بینیم چون انسانم و قوّه ی شنوایی و بینایی دارم. به همین صورت ما تخیّل می کنیم، تعقّل می کنیم و در پی آگاهی هستیم ؛ چون انسانیم و اینها از ذاتیّات انسان است. موجودی که قوّه ی شنوایی و بینایی ــ نه چشم و گوش ــ و تعقّل و تخیّل و علم جویی و کمال جویی ندارد ، یقینا انسان نیست ؛ چون فاقد کمالات اوّلیه انسانی است .چنین موجودی اگر زنده و از نظر ظاهری شبیه انسان باشد ، تنها یک شبه انسان است . مثل این است که میمونی را با جرّاحی پلاستیک شبیه انسان کنند. البته توجّه شود که مراد ، داشتن اصل این قواست نه فعلیّت یافتن آنها.
خداوند متعال نیز جامع جمیع کمالات وجودی است ؛ خلق می کند چون خالق است ؛ رزق می دهد چون رازق است ؛ زنده و حی ّ می کند چون محیی است و … . اگر خدا خلق نمی کرد خدا نبود؛ چون اگر خلق نمی کرد خالق نبود؛ و اگر خالق نبود فاقد این صفت کمالی بود؛ و اگر فاقد یکی از کمالات بود ناقص بود و اگر ناقص بود ، واجب الوجود نبود ؛ و موجودی که واجب الوجود نیست خدا نیست. پس خدا می آفریند چون آفریدن کمال ذاتی اوست. اگر ما تخیّل نمی کردیم پس قوّه ی خیال نداشتیم اگر تعقّل نمی کردیم پس عقّل نداشتیم؛ اگر اختیار نمی کردیم مختار نبودیم ــ توجه: از نظر فلسفی ، عقل، عین تعقل و تعقل عین معقول بالذات است کما اینکه قوه خیال متّحد با تخیّل و متخیّل است و اختیار عین مختار و عین مورد اختیار است. اگر چه در نگاه عرفی اینها جدا از هم به نظر می رسند . چون اینها مجرّدند ؛ و صفت و فعل مجرد ، به وجهی ، عین اوست ــــ آیا بنّایی که هیچ بنایی نساخته و نقّاشی که هیچ نقشی نکشیده است معنی دارد؟ خدایی که خالق نباشد یک موجود توهمّی است که اسمش را خدا گذاشته ایم. لذا معنی ندارد که بگوییم اگر خدا ما را نمی آفرید … . معنی ندارد که بگوییم خدا اگر می خواست ما را نمی آفرید. خدا نه تنها ذاتش واجب الوجود است ، اراده و علم و اختیارش هم واجب الوجود است. عبارت «اگر می خواست» یعنی «ممکن بود» و « امکان » در مقابل « وجوب» است. اگر گفته شود که: «برای خدا ممکن بود که ما را نیافریند» ، معنایش این است که در اراده و علم و اختیار خدا امکان راه دارد. در حالی در ساحت واجب الوجود ، امکان راه ندارد. چون از امکان صفات ، امکان ذات لازم می آید ؛ و امکان وجود با وجوب وجود بالذات سازگار نیست.
حاصل کلام اینکه خالق بودن خدا عین ذات اوست ؛ و فرض خدای غیر خالق ، فرض موجودی غیر از خداست. لذا او نمی آفریند تا کمالی کسب کند ، بلکه چون کمالی به نام خالقیّت را دارد ، پس می آفریند.
از آنچه گذشت ، معلوم می شود که : هر چه خدا آفریده است ، ظهور اسماء کمالیّه اوست که همگی عین ذات خدا می باشند. بنا براین تمام موجودات ، ظهور اسماء خدا و ظهور کمالات اویند ؛ ظهور علم و اراده و اختیار اویند. بنابراین خدا از آفرینش، هدفی جز خود نداشت. آفرید چون آفرینندگی کمال ذاتی اوست. آفرید چون خداست ؛ لذا اگر آفرینش نبود پس خدایی نبود ؛ اگر معلول نباشد یقینا علّت تامّه ی آن هم نخواهد بود.
وقتی می گوییم خدا آفرید به این معنی نیست که مخلوقات در عرض خدا وجود دارند. آفرینش خدا مثل کار نجّار و بنّا و نقّاش و امثال آنها نیست. آفرینش خدا مثل آفرینش قوّه ی خیال ماست با این تفاوت که خدا واجب الوجود است ولی قوّه ی خیال ما ممکن الوجود می باشد. همان طور که قوّه ی خیال ما صور خیالی را به محض اراده کردن ظاهر می کند ، خدا نیز به محض اراده کردن ، موجودات را ظاهر می کند. صور خیالی ما از عدم نمی آیند، بلکه کمالات خود قوّه ی خیالند که ظهور می یابند ؛ یعنی اراده ی ماست که به صورت آن موجودات خیالی جلوه می کنند ؛ لذا به محض اینکه اراده ی خود را از آنها برگیریم ، در اراده ی ما فانی می شوند. مخلوقات نیز ظهور کمالات و اسماء خدا و ظهور اراده ی او هستند. صور خیالی جدا از قوّه ی خیال نیستند ؛ مخلوقات هم جدا از خدا معنی ندارند. صور خیالی جدا از قوّه ی خیال و اراده نیستند ولی عین قوّه ی خیال و اراده یا جزء آنها هم نیستند. مخلوقات هم جدا از خدا نیستند ولی عین او یا جز او هم نیستند.
موجودات از علم خدا آغاز شدند و با طی مراحلی تنزّل نمودند. از عالم ربوبی به عالم جبروت و از عالم جبروت به عالم ملکوت ، و از عالم ملکوت به عالم مادّه رسیدند. لذا در عین این که در عالم مادّه هستند در عوالم مافوق نیزحضور دارند. خداوند متعال می فرماید: «و هیچ چیزی نیست مگر این که خزائن آن نزد ماست و ما آن را نازل نمی کنیم مگر به اندازه ی معلوم و معیّن». (حجر :۲۱) ؛ یعنی هر چه در عالم مادّه است و از جمله انسان ، در ملکوت و جبروت و عالم ربوبی حقایقی غیرمادی و مجرّد دارند که فهم حقیقت آن از درک افراد تحصیل نکرده در وادی حکمت خارج است و جز با دهها سال تحصیل و تهذیب مداوم نمی توان با آن حقایق آشنا شد. آنچه در زمین و عالم مادّه است پایین ترین درجه وجود است؛ و حرکت این عالم و موجودات آن ناشی از همین ضعف وجود می باشد ؛ و مسیر این حرکت به سمت اصل موجودات است. هر کسی و هر چیزی از هر جا آمده به همانجا باز می گردد ؛ و همه، ظهور اسماء خدایند ؛ لذا به عالم اسماء نیز باز می گردند. «انا لله و انا الیه راجعون ــــ ما از آنِ خداییم و به سوی او باز می گردیم» (بقره:۱۵۶) و فرمود: «و الی الله ترجع الامور ـــ و همه ی امور به سوی خدا باز می گردند» (بقره:۲۱۰) ؛ و مراد از این بازگشت به سوی خدا صرفا بازگشت به بهشت و جهنم نیست ؛ بلکه مقصود ، بازگشت اشیاء ، ‌به اسماء الله است.
هر موجودی ظهور هر اسمی است به سوی همان اسم نیز محشور می شود. لذا هدف خلقت ، بازگشت به خدا و اسماء اوست. حتی خود بهشت و جهنّم نیز ظهور اسماء خدا هستند ؛ و آیه ی « و الی الله ترجع الامور ــ و امور به سوی او بازگردانده می شوند» شامل آنها هم می شود. لذا بهشت و جهنّم نیز همراه با اهل بهشت و اهل جهنّم بازگشت به خدا و اسماء او می کنند. بنابراین بهشت و جهنّم آخر سیر انسان نیست. مراد از مقام عبودیّت نیز همین است . عبد یعنی بنده و بنده از واژه «بند» به معنی« بسته شده» است. لذا بنده و عبد یعنی بسته شده به خدا ( وجود رابط ) . عبد حقیقی کسی است که به مرتبه ی اسماءالله ترقی کرده و ربط تامّ خود را به خدا مشاهده می کند. وقتی گفته می شود هدف از خلقت انسان عبادت خداست. منظور همین عبادت مرسوم (نماز و روزه و ….) نیست. بلکه منظور آن حقیقی است که در سایه ی این اعمال برای انسان حاصل می شود. لذا خداوند متعال می فرمود: « وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ وَ إِنَّها لَکَبیرَهٌ إِلاّ عَلَى الْخاشِعینَ ؛ الَّذینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ أَنَّهُمْ إِلَیْهِ راجِعُونَ ـــــ و به وسیله صبر (روزه) و نماز یاری جویید در حالی که مسلماً این کار سخت است مگر بر خاشعان، کسانی که می دانند که آنان پروردگارشان را ملاقات می کنند و این که آنان فقط به سوی او باز می گردند» (بقره: ۴۵ ، ۴۶).
بهشت غایت بدن انسان است نه غایت روح او ، روح انسان از مقام قرب خدا آمده و به سوی آن باز می گردد. خداوند متعال فرمود: «و زمانی که پروردگار به ملائکه گفت من آفریننده ی بشری هستم از گل خشکیده ای که از گل سیاه و بد بویِ شکل یافته ، گرفته شده است. پس زمانی که او را مرتّب نمودم و از روح خود در او دمیدم پس برای او سجده کنید پس همه ملائک سجده کردند مگر ابلیس که سر باز زد از این که با سجده کنندگان باشد». (حجر، ۲۸-۳۱) در این آیه و آیات دیگر ، خداوند متعال روح را به خود منتسب کرده و با واژه ی « روحی » از آن یاد نموده است ؛ که لطافت آن از اهلش پوشیده نیست . این تعبیرحتی از تعبیر « روح الله» هم بالاتر است.
این مرتبه، مرتبه ی خلافت الهی است که همه ی موجودات در مقابل آن سر فرود می آورند. البته به شرط این که انسان با اختیار خود به این مقام نائل شود ؛ و راه رسیدن به این مقام ، تبعیّت از قرآن کریم و انسان کامل است . چون قرآن همان علم خداست که تا حدّ یک کتاب تنزّل نموده ؛ و حقیقت آن را انسان کامل حمل می کند. لذا قرآن و ولیّ خدا از همانجایی آمده اند که روح انسان آمده است. قرآن، جامع تمام آن اسمائی است که رسیدن به حقیقت آنها غایت انسان است. لذا قرآن نقشه ی راه و نقشه وجود انسان است ؛ و انسان کامل ، تجسّم عینی قرآن کریم می باشد.
سخن در این باب زیاد است به قدری که دهها سال تحصیل برای رسیدن به کنه آن کافی نیست و اساساً به صرف درس خواندن کسی به این حقایق نمی رسد.
ـــ مقاله ی دوم در باب هدف خلقت انسان.
خداوند متعال انسان را آفرید تا خلیفه الله باشد ؛ لذا قبل از آفرینش اوّلین فرد انسانی ، خطاب به برترین موجودات آن روز ، یعنی فرشتگان و برخی جنّهایی که در صف ملائک قرار گرفته بودند ، فرمود: « من قرار دهنده ی خلیفه ای در زمین هستم. فرشتگان گفتند: پروردگارا! آیا کسى را در آن قرار مى‏دهى که در آن فساد و خونریزى کند؟! در حالی که ما تسبیح و حمد تو را بجا مى‏آوریم، و تو را تقدیس مى‏کنیم. پروردگارت فرمود: من چیزی مى‏دانم که شما نمى‏دانید. » (بقره:۳۰)
امّا آن چه رازی بود که ملائک از آن بی خبر بودند و خدا از آن آگاه بود؟ از ادامه ی آیات سوره ی بقره چنین فهمیده می شود که آن امر مجهول و آن راز پنهان ، حقیقت خلافت الهی بوده که فرشتگان از آن بی خبر بوده اند. در ادامه ی آیات آمده است: « سپس آموخت به آدم اسماء‏ را جملگی. بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: «اگر راست مى‏گویید، اسامى اینها را به من خبر دهید!» فرشتگان عرض کردند: «منزّهى تو! ما چیزى جز آنچه به ما تعلیم داده‏اى، نمى‏دانیم؛ تو دانا و حکیمى.» فرمود: «اى آدم! آنان را از اسمائشان آگاه کن!» هنگامى که آنان را آگاه کرد، خداوند فرمود: «آیا به شما نگفتم که من، غیب آسمانها و زمین را می دانم؟! و نیز می دانم آنچه را شما آشکار می کنید، و آنچه را پنهان می داشتید؟»
از این آیات فهمیده می شود که حقیقت خلیفهالله بودن ، همانا داشتن علم الاسماء می باشد. البته باید توجّه داشت که داشتن علم الاسماء دانستن الفاظ یا معانی اسماء الهی نیست ؛ بلکه مقصود این است که کسی مظهر آن اسماء گردد ؛ به این معنی که حقیقت وجودی تمام آن اسماء را بالفعل در وجود خود داشته باشد. به تعبیر دیگر ، خلیفه الله کسی است که همچون آیینه ، که تمام خصوصیّات انسان را می نمایاند ، اسماء و کمالات حقّ تعالی را بنمایاند ؛ و از همین روست که در زبان فارسی او را نماینده ی خدا می گویند ؛ چون نماینده یعنی آنکه دیگری را می نمایاند. و هم از این رو بود که خداوند متعال فرشتگان را امر فرمود که بر آدم سجده نمایند ؛ چرا که او آیینه ی خدانما بود و سجده بر او ، سجده بر اسماء الله بود نه سجده بر ماسوی الله.

پس غرض از خلقت آدمی این است که در سیر صعودی خود ، از پایین ترین رتبه ی وجود ، شروع به حرکت تکاملی نموده ، حقیقت و کمال وجودی تک تک موجودات را به دست آورد و به جایی برسد که از تمام ملائک نیز فراتر رفت%


چرا عبادت؟

عبادت، به معنای اظهار ذلّت، عالی ترین نوع تذلّل و کرنش در برابر خداوند است. در اهمیّت آن، همین بس که آفرینش هستی و بعثت پیامبران (عالم تکوین و تشریع) برای عبادت است. خداوند می فرماید:
«وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»**ذاریات، آیه 56.***
هدف آفرینش هستی و جن و انس، عبادت خداوند است.
کارنامه همه انبیاء و رسالت آنان نیز، دعوت مردم به پرستش خداوند بوده است: «وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّغُوتَ»**نحل، آیه 36.***
پس هدف از خلقت جهان و بعثت پیامبران، عبادت خدا بوده است.
روشن است که خدای متعال، نیازی به عبادت ما ندارد، «فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنکُمْ»**زمر، آیه 7.*** و سود عبادت، به خود پرستندگان برمی گردد، همچنانکه درس خواندن شاگردان به نفع خود آنان است و سودی برای معلّم ندارد.

ریشه های عبادت

آنچه انسان را به پرستش و بندگی خدا وادار می کند (یا باید وادار کند) اموری است، از جمله:
1- عظمت خدا
انسان وقتی خود را در برابر عظمت و جلال خدایی می بیند، ناخودآگاه در برابر او احساس خضوع و فروتنی می کند. آن سان که در برابر یک دانشمند و شخصیت مهم، انسان خویشتن را کوچک و ناچیز شمرده، او را تعظیم و تکریم می کند.
2- احساس فقر و وابستگی
طبیعت انسان چنین است که وقتی خود را نیازمند و وابسته به کسی دید، در برابرش خضوع می کند.
وجود ما بسته به اراده خداست و در همه چیز، نیازمند به اوییم. این احساس عجز و نیاز، انسان را به پرستش خدا وامی دارد. خدایی که در نهایت کمال و بی نیازی است. در بعضی احادیث است که اگر فقر و بیماری و مرگ نبود، هرگز گردن بعضی نزد خدا خم نمی شد.
3- توجّه به نعمت ها
انسان، همواره در برابر برخورداری از نعمت ها، زبان ستایش و بندگی دارد. یادآوری نعمت های بیشمار خداوند، می تواند قوی ترین انگیزه برای توجه به خدا و عبادت او باشد. در مناجات های امامان معصوم، معمولاً ابتدا نعمت های خداوند، حتی قبل از تولّد انسان، به یادآورده می شود و از این راه، محبت انسان به خدا را زنده می سازد آنگاه درخواست نیاز از او می کند. خداوند هم می فرماید:
«فَلْیَعْبُدُواْ رَبَّ هَذَا الْبَیْتِ ، الَّذِی أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَءَامَنَهُم مِّنْ خَوْفِ»**قریش، آیه 3 و 4.***
مردم پروردگار این کعبه را بپرستند، او را که از گرسنگی سیرشان کرد و از ترس، ایمنشان نمود.
در آیه ای دیگر است، پروردگارتان را بندگی کنید، چون شمارا آفرید.
4- فطرت
پرستش، جزئی از وجود و کشش فطری انسان است. این روح پرستش، که در انسان فطری است، گاهی در مسیر صحیح قرار گرفته و انسان به «خدا پرستی» می رسد، گاهی انسان در سایه جهل یا انحراف، به پرستش سنگ و چوب و خورشید و گاو و پول و ماشین و همسر و پرستش طاغوت ها کشیده می شود.
انبیا، برای ایجاد حسّ پرستش نیامده اند، بلکه بعثت آنان، برای هدایت این غریزه فطری به مسیر درست است.
علی علیه السلام می فرماید: «فَبَعث اللّهُ مُحَمَّداً بِالْحقّ لِیُخرِجَ عِبادَهُ مِنْ عِبادَةِ الاَؤثان اِلی عِبادَتهِ»**نهج البلاغه، خطبه 147.*** خداوند، محمّد صلی الله علیه و آله را به حق فرستاد، تا بندگانش را از بت پرستی، به خدا پرستی دعوت کند.
بیشتر آیات مربوط به عبادت در قرآن، دعوت به توحید در عبادت می کند، نه اصل عبادت. زیرا روح عبادت در انسان وجود دارد. مثل میل به غذا که در هر کودکی هست، ولی اگر راهنمایی نشود، به جای غذا، خاک می خورد و لذّت هم می برد!
اگر رهبری انبیا نباشد، مسیر این غریزه منحرف می شود و به جای خدا، معبودهای دروغین و پوچ پرستیده می شود. آنگونه که در نبود حضرت موسی و غیبت چهل روزه اش، مردم با اغوای سامری، به پرستش گوساله طلایی سامری روی آوردند.

نقش عبادت

عبادت، قرار دادن همه ابعاد زندگی در مسیر خواست و رضای الهی است. اینگونه رنگ خدایی زدن به کارها، تأثیرهای مهمّی در زندگی انسان دارد که به گوشه ای از آنها اشاره می شود:
1- باقی ساختن فانی
انسان، و همه تلاش هایش از بین رفتنی است، امّا آنچه برای رضای خدا انجام گیرد و متعلّق به اللّه باشد، به صورت ذخیره درمی آید و باقی است. قرآن می فرماید:
«مَا عِندَکُمْ یَنفَدُ وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ»**نحل، آیه 96.***
آنچه نزد شماست پایان می پذیرد و آنچه نزد خداست، ماندگار است.
و نیز: «کُلُّ شَیْ ءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ»**قصص، آیه 88.***
هر چیزی نابود می شود مگر آنچه وجهه و رنگ و روی الهی داشته باشد.
2- تبدیل مادیّات به معنویات
اگر هدف در کارها خدا باشد و انسان بتواند نیّت و انگیزه و جهت کارهایش را در مسیر خواست خدا قرار دهد و بنده او باشد، حتی کارهای مادّی از قبیل خوردن، پوشیدن، مسافرت، دیدار، کار روزانه، خانه داری، تحصیل، همه و همه، معنوی می شود. برعکس، گاهی مقدّس ترین کارها، اگر با هدف مادّی و دنیوی انجام گیرد، از ارزش می افتد. اوّلی نهایت استفاده است، دوّمی نهایت زیان.
3- سازندگی فرد و جامعه
عبادت و توجّه به خدا و پرستش او، چون همراه با نادیده گرفتن هوس ها و تمایلات، و تفاخر نداشتن نسبت به نژاد و لباس و زبان و زمین و شهر است و انس گرفتن با خدا و دل بستن به بی نهایت قدرت و کمال و تشکر از صاحب نعمت است، این مسائل، در ساختن فکر و زندگی فردی و اجتماعی مردم نقش دارد.
عبادت، حرکت در مسیر مستقیم الهی است: «وَأَنِ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَطٌ مُّسْتَقِیمٌ»**یس، آیه 61.***
عبادت، بار نیست، بلکه اهرم حرکت است: «وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلَو ةِ»**بقره، آیه 45 و 153.*** از صبر و نماز کمک بگیرید.
عبادت، هم انسان را به صورت فردی، از بردگی هوس ها و گناهان و شیطان نجات می دهد، و هم یک جامعه عابد، که خدارا می پرستد، از پرستش طاغوت ها و ستمگران و ابرقدرت ها آزاد می شود. اقبال لاهوری می گوید:
آدم از بی بصری بندگی آدم کرد - گوهری داشت ولی نذر قباد و جم کرد
یعنی از خوی غلامی ز سگان پست تر است - من ندیدم که سگی پیش سگی سر خم کرد
عبادت، هم «فرد ساز» است و هم جامعه ساز، فساد جوامع، بیشتر از گرایش به عبودیت و پرستش غیر خدا سرچشمه و ریشه می گیرد.

چرا خدا را عبادت می کنیم؟عبادت چیست؟

چرا باید خدا را عبادت کنیم؟

کعبه و عبادت

قطعا بهترین کسی که می‌تواند به این سوال پاسخ صحیح دهد، خود حضرت حق، تبارک و تعالی است. پس بی شک این پاسخ را باید از قرآن جست.

در چند جاى قرآن پاسخ این پرسش چنین آمده است:

* چون خداوند خالق و مربّى شماست. خداوند در آیه 21 سوره بقره می‌فرماید «اعْبُدُواْ رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ »1

* چون تأمین کننده رزق و روزى و امنیت شماست. در آیه 3 و 4 سوره قریش آمده است: «فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَیْتِ  الَّذِی أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَ آمَنَهُم مِّنْ خَوْفٍ »

* چون معبودى جز او نیست. در آیه 14 سوره طه می‌خوانیم: «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی»

 

عبادت انسان، هدف آفرینش انسان است نه هدف آفریننده که خداوند تبارک باشد چرا که او نیازى به عبادت ما ندارد، اگر همه مردم زمین کافر شوند او کماکان بى‏نیاز است چنان که خود می‌فرماید: «إِن تَکْفُرُواْ أَنتُمْ وَ مَن فِی الأَرْضِ جَمِیعًا فَإِنَّ اللّهَ لَغَنِیٌّ ...»2 مگر نه این است که اگر همه مردم رو به خورشید خانه بسازند یا پشت به خورشید، در خورشید اثرى ندارد. با این که عبادت خدا بر ما واجب است، چون خالق و رازق و مربّى ماست، ولى باز هم در برابر این اداى تکلیف، پاداش مى‏دهد و این نهایت لطف اوست.

 

آنچه انسان را وادار به عبادت مى‏کند امورى است، از جمله:

1. توجّه به نعمت‏هاى او که خالق و رازق و مربّى ماست.

2. توجّه به فقر و نیاز خود.

3. توجّه به آثار و برکات عبادت.

4. توجّه به آثار سوء ترک عبادت.

5. توجّه به این که همه هستى، مطیع او و در حال تسبیح او هستند، چرا ما وصله ناهمرنگ هستى باشیم.

6. توجّه به این که عشق و پرستش، در روح ماست و به چه کسى برتر از او عشق بورزیم.

مگر نه این است که اگر همه مردم رو به خورشید خانه بسازند یا پشت به خورشید، در خورشید اثرى ندارد. با اینکه عبادت خدا بر ما واجب است، چون خالق و رازق و مربّى ماست، ولى باز هم در برابر این اداى تکلیف، پاداش مى‏دهد و این نهایت لطف اوست.

حال یک قدم فراتر رویم: وقتی به آیه 99 سوره حجر می رسیم می‌بینیم که حضرت باری تعالی فرموده‌است: «وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ » یعنى عبادت کن تا به یقین برسى. اینجاست که این پرسش به ذهن می‌آید که: پس آیا اگر کسى به یقین رسید، دیگر نیازی به عبادت نیست و می‌تواند مثلا نمازش را ترک کند؟!

شاید بهتر باشد با این مثال مطلب را پاسخ گوییم که: اگر کسی به شما بگوید نردبان بگذار تا دستت به شاخه بالاى درخت برسد، معنایش این نیست که هرگاه دستت به شاخه رسید، نردبان را بردار، چرا که عاقبت این کار سقوط است. کسى که از عبادت جدا شود، مثل کسى است که از آسمان سقوط کند؛ «فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاء»3 روش آنان که به یقین رسیده‌اند مانند رسول خدا و امامان معصوم، نیز موید همین معناست چرا که ایشان لحظه‏اى از عبادت دست برنداشتند. بنابراین، معنای فرمایش خداوند بیان آثار عبادت است نه تعیین محدوده‏ى عبادت.

 

از "400 نکته از تفسیر نور"، محسن قرائتی، با تصرف

گروه دین و اندیشه – حسین عسگری


1-  مشرکان خالقیّت را پذیرفته ولى ربوبیّت را انکار مى‏نمودند، خداوند در این آیه دو کلمه «ربّکم» و «خلقکم» را در کنار هم آورده تا دلالت بدین نکته کند که خالق شما، پروردگار شماست.

 2-  ابراهیم، 8.

3- حج، 31. وَ مَن یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاء ؛ و هر کس که به ، خدا شرک آورد، چونان کسی است که از آسمان فرو افتد.



خداوند که بی نیاز است ، پس چرا ما را به عبادت و بندگی خود دستور داده است ؟

پاسخ:‌ خداوند غنى و بى نیاز از همه چیز است، چون غیر از خدا هر چه موجود است ، همه مخلوق خدا است و نیازمند به او.
قرآن می‌فرماید : «اى مردم! شما همگى نیازمند به خدایید. تنها خداوند است که بى نیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است»(1)
بنابر این خداوند بى نیاز مطلق است و مخلوقات همه محتاج اویند. او است که همه نیازهاى مخلوقاتش را بر طرف می‌کند.
ما انسان‌ها که یکى از مخلوقات خداییم ، سراسر وجودمان را نیاز و احتیاج فرا گرفته است، مانند نیاز به آب و غذا و هوا و . . . که با نبود یکى از این ها قادر به ادامه حیات نیستیم . ما چند دقیقه یا چند ثانیه نمی‌توانیم بدون هوا زنده بمانیم. همه این نیازمندیها به وسیله آب و هوا و غذا و . . . بر طرف می‌شود که خداى مهربان با خلق آن نیاز ما را برطرف کرده است . آرى این خداى حکیم ومهربان است که به هنگام تولد بچه، خون را تبدیل به شیر می‌کند و نوزاد آن را از پستان مادر تغذیه می‌نماید.
یکى از نیازهاى ما نیازهاى روحى است مثل احتیاج به محبت . از این رو بچه‌هایى که در خانواده خود احساس کمبود محبت کنند، دچار اختلالات روحى و روانى می‌گردند. یکى از نیازهاى واقعى و اساسى روح بشر مسئله عبادت و پرستش است، چون خداوند انسان را براى تکامل آفریده است و تکامل او جز از راه عبادت و بندگى به دست نمی آید.
بنابر این خداوند نیاز به عبادت ما ندارد، بلکه ما محتاج به عبادت او هستیم که با بندگى او به نعمت هاى جاودان نایل شویم. قرآن می‌فرماید: « هر کسى کفر ورزد و حج را ترک کند، به خود زیان رسانده است . خداوند از همه جهانیان بى نیاز است».(2)
در آیه دیگر فرمود : «کسى که جهاد و تلاش کند ، براى خود جهاد مى کند؛ چرا که خداوند از همه جهانیان بى نیاز است». (3)
در جاى دیگر می‌فرماید: « کسى که عمل صالحى به جا آورد ، به سود خود به جا آورده است، و کسى که کار بدى انجام دهد ، به زیان خود او است. سپس همه شما به سوى پروردگارتان باز می‌گردید».(4)
در آیه دیگر فرمود: «کسى که پاکى گزیند، به نفع خود او است».(5)
نتیجه اینکه انسان در پرتو اعمال صالح تکامل می‌یابد و به آسمان قرب خدا پرواز می‌کند وبه خوشبختى همیشگى می‌رسد. و بر اثر جرم و گناه سقوط می‌کند و بر بدبختى ابدى گرفتار می‌شود .
عبادت خداوند انجام هر عملی است که انسان را به خدا نزدیک ساخته واز زشتی ها دور نماید .
بدیهی است عبادت خدا منحصر در نماز نیست.خدمت خالصانه به انسان ها ، دستگیری از انسان ها و کمک به ضعیفان و بیچارگان ، ادب و احترام و نگه داشتن دست و زبان و گوش و ...همگی عبادت اند. انجام هر عملی که در آیات و روایات به انجام آنها توصیه شده عبادت است.
عبادات هدف و فلسفه‏ای دارند که اگر انسان به آن بیتوجه باشد نصیبی از آن نمیبرد. اگر انسان شرایط باطنی عبادات را رعایت نکند، بهره لازم از عبادت را نخواهد برد. کسانی که رنج و مشقت عبادت را بر خود هموار ، اما از روح عبادت غافلند. عبادات آنها به جای این که در روحشان خشوع و خضوع و کمالات دیگر را به وجود آورد، عجب و غرور و رذایل دیگر را ایجاد میکند. چنین عبادتی قطعا جز خستگی نتیجه‏ای ندارد، اما نباید این نکته کسی را از انجام عبادت باز دارد و نا امید کند؛ بلکه فقط هشداری است که انسان مراقب باشد عبادتش دارای باطن باشد و روح عبادت را دریابد و عبادتش همراه با خشوع و حضور قلب باشد. تا از آن بهره برده و مصداق این آیه قرار گیرد: «الذینهم فی صلاتهم خاشعون» ، (6)
فلسفه عبادات را تنها در پرتو بینش توحیدی اسلام ، میتوان دریافت کرد. بدیهی است تا زمانی که ابعاد مختلف این بینش، به درستی شناخته نشود، جایگاه عبادات و هم چنین دیگر برنامه‏های عملی آن، روشن نخواهد شد. در بینش اسلام و ادیان توحیدی، انسان و مجموعه هستی، آفریده‏های خداوند و در مسیر حرکت به سوی او و معرفت مبدأ خویشند. در این دیدگاه، هیچ غایتی جز معرفت خداوند برای انسان متصوّر نیست و کمال انسان، تنها در این محدوده رقم میخورد و تمامی جاذبه‏های دیگر، جملگی برای به حرکت درآوردن آدمی و فراخوان وی به معرفت خداوند هستند.
در این مسیر است که «عبادت» جایگاه خود را پیدا میکند؛ آن هم به صورت عبادتی موزون و حساب شده که باید به صورت خاصی به جای آورده شود. بدون این عبادت، سرّ حیات بیرنگ خواهد شد و انسان در بیغوله جاذبه‏های دیگر، راه اصلی را به فراموشی خواهد سپرد.
مثلاً نمازهای پنج گانه در تمامی عمر، همانند تابلوها و چراغ‏هایی است که در مسیری سخت، طولانی و پرحادثه، انسان را به تبعیت از خود فرا میخواند تا او را از پرتگاه‏های سقوط و گزند حوادث سنگین، باز دارد. بدون نماز، آدمی در مسیر زندگی، گوهر عبودیت خویش را در برابر ذات لایزال احدیت به فراموشی خواهد سپرد و در نتیجه از کمال خویش باز خواهد ماند.خداوند نماز را واجب نمود تا انسان با ذکر و یاد خدا ، از خواسته های شیطانی دست کشیده از فحشاء و منکر بیرون آید(7) ؛ پس سود آن برای خود انسان است. از همین رو، تمامی پیامبران الهی و کتاب‏های آسمانی، آدمی را به نماز دعوت کرده‏اند. آن‏چه گفته شد، تنها اشاره‏ای کوتاه به فلسفه فردی نماز بود و نماز و دیگرعبادات ، از جهات مختلف اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و... دارای حکمت‏های عمیقی است.
نماز، عملاً موجب همبستگی مسلمانان و احساس روح یکرنگی در بین آنان است؛ چرا که همه آنان به یک مشکل و به سمت یک قبله نماز میگذارند و این موضوع، پیامدهای ارزنده‏ای خواهد داشت.
از سوی دیگر ما با انجام عبادات به کمال می رسیم ولی باید دانست که : رابطه کمال و عبادت یک رابطه وضعى و قراردادى نیست؛ بلکه رابطه‏اى ذاتى و تکوینى است. همان طور که جسم سرد در اثر مجاورت اجسام گرم حرارت مى‏پذیرد، انسان نیز در پرتو ارتباط و انس با کمال مطلق، رو به کمال مى‏رود.
در اینجا بیان چند مقدمه ضرورى است:
1. غیر از خداوند کمال مطلقى نیست.
2. جز در سایه ارتباط با کمال مطلق، استکمال حاصل نمى‏شود.
3. ارتباط با کمال مطلق، راه ویژه‏هاى خود را دارد که خداوند بهترین آنها را در قالب عبادات بیان کرده است.
در نتیجه روشن مى‏شود که از غیر این راه‏ها، رسیدن به کمال خواب و خیالى بیش نخواهد بود.
در نگرش اسلامى، احکام الهى همه منطبق با مصالح و مفاسد نفس الامرى هستند؛ یعنى، اگر مثلاً دستور به نماز با جزئیات و شرایط خاصى داده شده است، همه به خاطر مصالح واقعى است که در آن عمل نهفته و انسان در مسیر کمال و سعادت جاودان، سخت بدان نیازمند است و بدون آن زیان‏کار خواهد بود. البته در مواردى راه‏کارهاى بدیل وجود دارد، ولى این موارد نیز در دین الهى مشخص مى‏گردد، نه با استفاده از خرد خود بنیاد.
دیگر اینکه عبادت و رابطه با خدا دو طرف دارد:
1. خداوند که معبود و مورد ستایش و نیایش است.
2. انسان پرستشگر و نیایشگر.
همچنین اساسى‏ترین چیزى که انسان در مسیر عبادت و راه‏یابى به سوى خدا نیاز دارد، دو چیز است:
معبودشناسى؛یعنى، ابتدا باید معرفتى نسبتا درست از او داشته باشد و بداند که با چه کسى روبه‏رو مى‏شود.
راه‏شناسى؛یعنى، بداند که چگونه مى‏تواند با او رابطه برقرار کند و بهترین، نزدیک‏ترین، پذیرفته‏ترین و سالم‏ترین راه به سوى او چیست؟
اکنون این سؤال پدید مى‏آید که آیا خداوند - که علم مطلق است - خود و نیکوترین راه بشر به سوى خود را بهتر مى‏شناسد؟ یا انسانى که نه تنها خدا، بلکه حتى خویشتن را هنوز به درستى نشناخته است؟ پس اگر او بهتر مى‏شناسد و براساس آن بهترین راه را فرا روى بشر قرار داده و پیمودن آن را امر فرموده است، کدامین منطق سلیم و استوارمى‏پذیرد که آن را کنار زده و به راه دیگر برویم!
خلاصه اینکه راه و روش زندگى - در همه ابعاد، حتى در عبادت خداوند - نیازمند قاعده و قانون صحیح است و تخطّى از آن، جز به بیراهه رفتن و انحطاط و نابودى نمى‏انجامد و هیچ قاعده و قانونى که بتواند انسان را به کمال او هدایت کند، جز قانون خداوندى نیست: (وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ)؛(8) چه اینکه او آفریننده همه موجودات و عالم هستى است و خود بهتر مى‏داند که چه آفریده و بر اساس هدف‏مندى عالم خلقت (به مقتضاى حکمت) به کدام سو و به چه شیوه‏اى باید رهسپار گردد و طىّ طریق و سلوک کند. از این رو، روى گردانى از شریعت الهى - که به وسیله پیامبران ابلاغ مى‏شود - و روى آوردن به هر قاعده و قانون غیر خدا را «رویکرد جاهلى» مى‏داند (9)
پى نوشت‏ها:
1. فاطر (35) آیه15.
2 .آل عمران (3) آیه97
3 .عنکبوت (28) آیه 6.
4 .فجر (89) آیه 27-30.
5 .ذاریات (51) آیه 56.
6 .مؤمنون، آیه 2.
7. عنکبوت (29) آیة 45.
8 .مائده (5)، آیه 50.
9 .همان.


چرا خدا را عبادت می کنیم؟عبادت چیست؟


اگر انسان به عبادت دعوت شده است به این دلیل است که آثار عبادت به خود او بر می گردد. خداوند نیازی به ستایش ندارد.(ان الله غنی حمید)

به گزارش پایگاه خبری آستان مقدس حضرت معصومه علیهاالسلام، خداوند در بیست آیه اول بقره مردم را به سه دسته تقسیم و صفات هر یک را بیان می کند:

1-   مومنان و اهل تقوا : صفـات این گروه در پنج آیـه اول به این صـورت آمـده است:به غیب ایمـان دارند،نمــاز می خوانند، انفاق می کنند، به قرآن و سایر کتب آسمانی ایمان دارند،به قیامت یقین دارند و هدایت شده و رستگارند.

2-   کافران و منکران: در دوآیه بعدی کافران (کفار معاند مانند ابوجهل و ابولهب)اینگونه معرفی می شوند: کسانی هسـتند که نصیـحت بر آن ها هیـچ اثری ندارد، قلب، چشم و گوششـان مسـدود است، حقیقت را نمی بینند و نمی شنوند. (نرود میخ آهنین برسنگ)

3-   منافقان: دوازده آیه بعدی درباره ویژگی های منافقان است: به زبان میگویند ایمان داریم ولی در قلبشان ایمان ندارند، خدعه می کنند، بیمارند، فساد می کنند و نام آن را اصلاح می گذارند، مومنان را مسخره می کنند و گمراهند.

خطر منافقان بسیاربیشتر ازگروه قبل است و بیشترین ضربه را به اسلام زده اند؛ چون لباس دین را می پوشند و به دین ضربه می زنند.

* چرایی و چیستی عبادت

آیه بیست ویکم سوره بقره شروع مباحث اعتقادی و اخلاقی در این سوره است.بعد از این دسته بندی سه گانه ، خداوند می فرماید:

«یا اَیها الناس اعبدوا ربّکمُ الذی خَلَقَکم و الذین من قبلِکم لعلَّکم تتَّقون»

این آیه دارای سه نکته است:1- دستور(عبادت و بندگی خدا) 2- حکمت(شکر خالق) 3- نتیجه(تقوا و پرهیزگاری)

در قرآن برعبادت،بسیارتاکید شده است و خداوند درآیه 36 سوره نحل میفر ماید: «همه انبیاء برای دعوت به بندگی و عبادت آمده اند.»

چرا عبادت می کنیم؟

1-حس تقدیر:

(که در آیه 21 بقره آمده است)خداوند خالق ماست و ما را از عدم به وجود آورده است؛ آفرینش یک نعمت است وبخاطر شکر نعمت عبادت می کنیم.

2- کسب آرامش :

یاد خدا به دلها آرامش می دهد. خداونددر قرآن می فرماید: «الا بذکرالله تطمئن القلوب»

امام صادق علیه السلام فرمود که در تورات نوشته شده است:«یابن آدم، تُفرِّغ لعبادتی اَملَآ قلبک غِنی: ای پسر آدم،فارغ شو از برای عبادت من تا پرکنم قلبت را از بی نیازی»(1)

آلکسیس کارل نویسنده و پزشک فرانسوی در کتاب نیایش خود آورده است:« نیایش باعث می شود انسان در معرض پرتوهای آرامش قرار بگیرد.»

4-   نشانه عقل و خرد:

عبادت انسان اختیاری است، بر خلاف عبادت سایرموجودات که و جبری است. عبادت نشانه رشد انسان و عقل و خرد اوست. انسان عاقل و خردمند عمر خود رافقط صرف خوردن و خوابیدن نمی کند.

5-   اعتدال شخصیت:

خداوند در آیات 19تا22سوره معارج می فرماید: «انسان حریص ، ناسپاس و فراموش کار آفریده شده است، مگر کسی که نمازگزار است.» هرکس بندگی خدا رابکند شخصیت او متعادل خواهد شد.

اگر انسان به عبادت دعوت شده است به این دلیل است که آثار عبادت به خود او بر می گردد. خداوند نیازی به ستایش ندارد.(ان الله غنی حمید)

عبادت چیست؟

رکن عبادت و عمده ی آن نماز است، اما عبادت فقط نماز نیست. دوازده مصداق برای عبادت می‌توان شمرد که بعضی از آنها عبارتند از:

1-   همه ی اعضای ما عبادت می‌کنند، نمونه هایی از عبادت اعضاء عبارتند از:

–       عبادت ذهن: تفکر درجهان خلقت، تفکر درباره گناه و توبه بعد از آن،حسن ظن به بخشش خداوند و…

–       عبادت چشم: نگاه به قرآن،پدر و مادر، کعبه ،دریا و…

–       عبادت گوش:گوش دادن به موعظه،گوش دادن به تلاوت قرآن،اذان و…

–       عبادت پا: پیاده روی به مسجد،پیاده روی برای رفع نیاز مردم و…

2-   ترک عادت غلط، مانند نگاه به نامحرم، بدزبانی، وسواس و… عبادت است. تمام ایامی که انسان ترک عادات غلط می کند عبادت است. حضرت علی علیه السلام فرمودند: « أفضل العبادة غلبة العادة: بالاترین عبادت غلبه برعادت (ناپسند) است.»(2)

3-   رعایت حقوق مردم و ادای آن عبادت است.مانند آزار نرساندن به همسایه، حفظ حقوق مردم حین رانندگی و…

4-   پرنکردن شکم و ارضاء نکردن قوای جنسی از راه حرام عبادت است! امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «ما عبدالله بشیءٍ أفضل،من عفّة بطنٍ و فرج: خداوند با چیزی برتر از عفت شکم و دامن پرستیده نشده است.»(3)

5-   کمک و یاری رساندن به مردم عبادت است. امام صادق (علیه السلام) فرمود: «شخصی خدمت حضرت عیسی(ع) آمد، پیامبر خدا از او پرسید: چکار می کنی؟ آن شخص پاسخ گفت: عبادت می کنم. فرمود: خانواده ات را چطور تأمین می کنی؟ گفت: برادرم. مسیح(ع) پاسخ داد: برادرت از تو عابدتر است.»

برگزیده سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین رفیعی

زمان:چهارشنبه  24آذر

مکان: شبستان امام خمینی(ره)

پیاده سازی و تقریر : باصری

————————————————————-
پی نوشت ها:

1-   بحار، جلد71

2-   میزان الحکمة، جلد6،صفحه 20

3-   الکافی، جلد2،صفحه79

انتهای پیام/ ۹۶۱۱۱