چرا عبادت ؟
عبادت ،به معنای اظهار ذ لت ،عالی ترین نوع تذلل وکرنش در برابرخداوند است .در اهمیت آن همین بس که ،آفرینش هستی و بعث پیامبران (عالم تکوین و تشریع)برای عبادت است. خداوند می فرماید:
((وما خلقت الجن و الانس إلا لیعبدون)) سوره ذاریات آیه 56
هدف آفرینش هستی و جن و انس ،عبادت خداوند است.
کارنامه همه انبیاء و رسالت آنان نیز ،دعوت مردم به پرستش خداوند بوده است:((و لقد بعثنا فی کل امه رسولا ان اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت)) سوره نحل آیه 36
پس هدف از خلقت جهان و بعثت پیامبران ،عباد ت خدا بوده است.
روشن است که خدای متعال ،نیازی به عبادت ما ندارد،((فان الله غنی عنکم)) سوره زمر آیه 36و سود عبادت ،به خود پرستندگان بر می گردد،همچنان که درس خواندن شاگردان به نفع خود آنان است و سودی برای معلم ندارد.
ریشه های عبادت
آنچه انسان را به پرستش و بندگی خدا وادار می کند (یا باید وادار کند) اموری است،از جمله:
1-عظمت خدا
انسان وقتی خود را در برابر عظمت و جلال خدایی می بیند ،ناخودآگاه در برابراو احساس خصوع و فروتنی می کند.آن سان که در برابر یک دانشمند و شخصیت مهم ،انسان خویشتن را کوچک و ناچیز شمرده،او را تعظیم و تکریم می کند.
2-احساس فقر و وابستگی
طبیت انسان چنین است که وقتی خود را نیازمند و وابسته به کسی دید،در برابرش خصوع می کند.
وجود ما بسته به اداره خداست و در همه چیز ،نیازمند به اوییم. این احساس عجز و نیاز ،انسان را به پرستش خدا وا می دارد . خدایی که در نهایت کمال و بی نیازی است. در بعضی احادیث است که اگر فقر و بیماری و مرگ نبود ، هرگز گردن بعضی نزد خدا خم نمی شد.
3-توجه به نعمت ها
انسان ،همواره در برابر برخوداری از نعمت ها ،زبان ستایش و بندگی دارد. یادآوری نعمت های بیشمار خداوند،می تواند قوی ترین انگیزه برای توجه به خدا و عبادت او باشد .در مناجات های امامان معصوم ،معمولا ابتدا نعمت های خداوند ،حتی قبل از تولد انسان ،به یادآورده می شود و از این راه،محبت انسان به خدا را زنده می سازد آنگاه درخواست نیاز از او می کند
خداوند هم می فرماید:
((فلیعبدوا رب هذا البیت الذی اطعمهم من جوع و ءامنهم من خوف)) سوره قریش آیه 3و4
مردم پرودگار این کعبه را بپرستید ،او را که از گرسنگی سیرشان کرد واز ترس،ایمانشان نمود.
درآیه ای دیگر است ،پرودگار تان را بندگی کنید،چون شمارا آفرید.
4- فطرت
پرستش ،جزئی از وجود ئ کشش فطری انسان است. این روح پرستش،که در انسان فطری است،گاهی در مسیر صحیح قرار گرفته و انسان به ((خدا پرستی ))می رسد گاهی در مسیر صحیح قرار گرفته و انسان در سایه جهل یا انحراف ،به پرستش سنگ و چوب و خورشید و گاو و پول و ماشین و همسر و پرستش طاغوت ها کشیده می شود.
انبیا ،برای ایجاد حس پرستش نیامده اند،بلکه بعثت آنان ،برای هدایت این غریزه فطری به مسیر درست است .
علی (ع) می فرماید :خداوند ،محمد (ص)را به حق فرستاد،تا بندگانش را از بت پرستی ،به خدا پرستی دعوت کند.
بیشتر آیات مربوط به عبادت در قرآن ،دعوت به توحید در عبادت می کند،نه اصل عبادت. زیرا روح عبادت در انسان وجود دارد .مثل میل به غذا که در هر کودکی هست،ولی اگر راهنمایی نشود ،به جای غذا خاک می خورد و لذت می برد!
اگر رهبری انبیا نباشد ،مسیر این غریزه منحرف می شود و به جای خدا،معبودهای دروغین و پوچ پرستیده می شود.آنگونه که در نبود حضرت موسی و غیبت چهل روزه اش ،مردم با اغوای سامری ،به پرستش گوساله طلایی سامری روی آوردند.
نقش عبادت
عبادت ،قرار دادن همه ابعاد زندگی در مسیر خواست و رضای الهی است.اینگونه رنگ خدای زدن به کارها ،تأثیرهای مهمی در زندگی انسان دارد که به گوشه ای از آنها اشاره می شود:
1- باقی ساختن فانی
انسان ؛و همه تلاش هایش از بین رفتنی اما آنچه برای رضای خدا انجام گیرد ومتعلق به الله باشد ،به صورت ذخیره در می آید و باقی است .
قرآن می فرماید))ما عند کم ینفد وما عند الله باق)) سوره نحل آیه 96
آنچه نزد شماست پایان می پذیرد و آنچه نزد خداست ،ماندگار است.
و نیز ))کل شیء هالک إلا وجهه)) سوره قصص آیه 88
هر چیزی نابود می شود مگر آنچه وجهه و رنگ و روی الهی داشته باشد.
2- تبدیل ماد یات به معنویات
اگر هدف در کارها خدا باشد و انسان بتواند نیت و انگیزه و جهت کارهایش را در مسیر خواست خدا قرار دهد و بنده او باشد،حتی کارهای مادی از قبیل خوردن ،پوشیدن ،مسافرت ،دیدار ،کار روزانه ،خانه داری ،تحصیل ،همه و همه ،معنوی می شود . بر عکس ،گاهی مقدس ترین کارها ،اگر با هدف مادی و دنیوی انجام گیرد،از ارزش می افتد . اولی نهایت استفاده است ، دومی نها یت زیان.
3- سازندگی فرد و جامعه
عبادت و توجه به خدا و پرستش او ،چون همراه با نادیده گرفتن هوس ها و تمایلات ،و تفاخر نداشتن نسبت به نژاد و لباس و زبان و زمین و شهر است و انس گرفتن با خدا و دل بستن به بی نهایت قدرت و کمال و تشکر از صاحب نعمت است،این مسائل در ساختن فکر و زندگی فردی و اجتماعی مردم نقش دارد.
عبادت ،حرکت در مسیر مستقیم الهی است:((و أن أعبدونی هذا صرط مستقیم)) سوره یس آیه 61
عبادت ،باز نیست ،بلکه اهرم حرکت است )) و استعینوا با لصبرو الصلوة))از صبر و نماز کمک بگیرید. سوره بقره آیه 45و153
عبادت ،هم انسان را به صورت فردی ،از بردگی هوس ها و گناهان و شیطان نجات می دهد ،و هم یک جامعه عابد ،که خدا را می پرستد ، از پرستش طاغوت ها و ستمگران و ابر قدرت ها آزاد می شود .
اقبال لاهوری می گوید:
آدم از بی بصری بندگی آدم کرد
گوهری داشت ولی نذر قباد و جم کرد
یعنی از خوی غلامی زسگان پست تر است
من ندیدم که سگی پیش سگی سر خم کرد
عبادت ،هم ((فرد ساز)) است و هم جامعه ساز ،فساد جوامع ،بیشتر از گرایش به عبودیت و پرستش غیر خدا سرچشمه و ریشه می گیرد.
ابعاد عبادت
در فرهنگ اسلام ،عبادت فراتر از نمونه هایی چون نماز و روزه است. همه کارهای شایسته ای که به نفع مردم نیز باشد ،عبادت است . به برخی از کارها که در اسلام ،عبادت به حساب آمده ،اشاره می کنیم:
1- تفکردر کار خدا
امام صادق (ع) می فرماید:عبادت ،زیاد نماز خواندن و روزه گرفتن نیست ، همانا عبادت ،اندیشیدن در امر خداست.
تفکری که انسان را به خدا نزدیک و آشنا سازد عبادت به حساب آمده است.
2- رسول خدا(ص)فرمود:عبادت ،هفتاد بخش است،برترین آنها طلب حلال و به دنبال روزی رفتن است.
3- آموختن دانش
پیامبر اسلام(ص) فرمود:کسی که از خانه به د نبال آموختن دانش بیرون برود،تا با آن باطلی را رد کند و گمراهی را به هدایت بکشد . کار او همچون چهل سال عبادت است.
4- خدمت به مردم
روایات بسیار است که مرد م و رسیدگی به مشکلات آنان را از بسیاری از عبادت ها و حج مستحب ،به مراتب برتر به حساب آورده است . به قول سعدی:
عبادت به جز خدمت خلق نیست به تسبیح وسجاد و د لق نیست
5- انتظار حکومت عدل جهانی
پیامبر (ص) فرمود : انتظار فرج و گشایش {با آمدن امام زمان (ع)} برترین عبادت است. روشن است که انتظار مثبت و سازنده که زمینه سازی و تلاش برای دولت عدل مهدی (ع) را نیز داشته باشد.
چگونه عبادت کنیم؟
روش عبادت را باید از قرآن و عترت آموخت. آیات قرآن و احادیث معصومین ،بهترین عبادت را کدام می دانند و چه اوصافی برای آن می شمارند ؟ جواب را باید از قرآن و عترت دریافت . پس مروری به کلمات اولیاء دین می کنیم:
1- آگاهانه
در حدیث است: دو رکعت نماز عالم ،بهتر از هفتاد رکعت نماز جاهل است. ورسول خدا (ص) فرموده است : از نماز ،آن قسمتی مورد قبول است که انسان بر اساس تعقل و آگاهی بخواند. عابدی که از روی فهم و درک عبادت نکند ،همچون الاغ آسیاب حرکت می کند ولی در جا می زند و پیش نمی رود.
قرآن می فرماید (( لا تقربوا الصلوةو انتم سکری حتی تعلموا ما تقولون)) سوره نساء آیه 43
در حالی مستی سراغ نماز نروید،تا بدانید که چه می گویید.
امام صادق (ع) می فرماید:
هر که دو رکعت نماز بخواند و بداند، با که سخن می گوید، گناهانش بخشیده می شود.
پیامبر اکرم(ص) فرمود:
دو رکعت نماز با توجه ،از شب زنده داری غافلانه بهتر است.
2- عاشقانه
آنگونه که بیمار ،از غذای لذیذ ،لذت نمی برد ،عبادت کنندگان بی شوق هم،لذتی از پرستش نمی برند . عبادت باید همراه محبت و عشق و نشاط و لذت باشد ،نه همراه کسا لت و بیحالی و افسرده دلی. نشاط در عبادت ،امتیازی است که انسانهای شیفته دل از آن برخودارند. زمینه آن را هم باید با معرفت و توجه بد ست آورد. عبادت زوری و تحمیلی بی نتیجه است.
امام صادق (ع) فرمود:
عبادت را به خودتان تحمیل نکنید. آن گونه که برای دیدار یک شخصیت محبوب و بزرگ ،نشاط و شوق می یابیم ،برای دیدار با خدا و پرستش در آستان او هم باید قلبی مشتاق وبا نشاط بیابیم . اولیا ء دین و معصومین (ع)چنان شیفته لحظه دیدار با خدا بودند و چنان عاشقانه نماز و عبادت داشتند که شگفت آوراست .
3- خالصانه
گوهر خلوص ،به عبادت ها ارزش و اعتبار می بخشدو عبادتی که خالص برای خدا نباشد و ریا ،نقاق و شهرت طلبی و عوام فریبی باشد،فاقد ارزش است ونزد خداوند هم پذیرفته نیست.
قرآن می فرماید:
((و لایشرک بعبادةربه أحدا)) سوره کهف آیه 110
(هر که به خدا و قیامت ایمان دارد )کسی را در عبادت ،شریک خدانسازد.
امام رضا (ع) فرمود:
هر کس با طرح عبادت خویش در جامعه ،خود را مشهور می کند ،نسبت به دین او بدبین باشید. چنین کسانی از دین ،دامی برای فریب مردم می سازند . عبادت بی اخلاص همچون جسم بی جان و پیکر بی روح است. وبه تعبیر قرآن ،مردم فرمان نیافته اند مگر آنکه با دینی خالص خدا را بپرستند: سوره بینه آیه 5
4- خاشعانه
خشوع ، آن توجه قلبی به پرودگار و داشتن حالتی است که مناسب با عظمت خدا و کوچکی و نیاز در مقابل او باشد .
پرستش خدا باید همراه با قلبی سرشار از احسا س عظمت خدا و کوچکی و نیاز در مقابل او باشد. قرآن ، در وصف مومنان رستگار ،((خشوع در نماز ))را بیان می کند.
((الذین هم فی صلاتهم خشعون)) سوره مومنون آیه 3
در حدیث است :خدا را چنان عبادت کن که گویا اورا می بینی
5- مخفیانه
انسان، مصون از دام های شیطان نیست و عبادت های عابد ،چه بسا با عجب و ریا و خود نمایی تباه می شود .
راه غلبه براین آفت ،عبادت های پنهانی است.
رسول خدا (ص) می فرماید:
پاداش عبادتی بیشتر است که مخفی تر است.
آفات عبادت
شیطان ، این دشمن قسم خورده و دیرینه انسان ، که همواره در کمین انسان است تا عبادتها یش را تباه و بی نتیجه سازد ،از این راه ها برای فاسد کردن و باطل نمودن عبادات ما واردمی شود:
1- ریا
کسی که نه برای خدا ، بلکه برای جلب نظر مردم یا رسیدن به موقعیت و شهرت ،عبادت می کند ،او گرفتار دام شیطان است و عباداتش به هدر می رود.
2- عجب
شیطان انسان را در حین عبادت ،به خود پسندی و مهم دانستن عبادت ها می کشد ،و اگر کار ،با نام و برای خدا هم شروع شده باشد،در نیمه راه شیطان آن را تباه می سازد و انسان را به غرور دچار می سازد.
3- گناه
بی شک ،گناهان، آثار خوب عبادات را از بین می برند . کشاورزی که پس از ماهها تلاش و زحمت در راه به ثمر رساندن مزرعه و باغ ، در اثر یک غفلت گرفتار آتش سوزی و حریق خرمن می شود.
امام سجاد (ع) در دعای ((مکارم الاخلاق))از خداوند چنین می طلبد:
خدایا مرا بنده خودت ساز، ولی عباد تم را با عجب ،فاسد مگردان،
مرا عزیز کن ولی به تکبر مبتلایم مساز.
محمد ابراهیم مولازاده روحانی مستقر روستای دیوزند
اداره تبلیغات اسلامی شهرستان قروه
انسان باید خدا را با تضرع بخواند، یعنی با کمال خضوع و خشوع و تواضع روبه سوی او آورد در حقیقت دعا کننده نباید تنها زبانش چیزی بخواهد، بلکه باید روح دعا در درون جان و تمام و جودش منعکس شود. پیامبر(ص) می فرماید دعا عبادت است.
به گزارش خبرگزاری مهر، دعا یکی از بهترین عبادت ها و موجب کمال نفس و قرب به خداوند است. خداوند در قرآن کریم بندگان را به دعا کردن دعوت فرموده و می فرماید؛ مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم، کسانی که از عبادت من تکبر ورزند به زودی با ذلت داخل دوزخ خواهند شد.
دعا یکی از وسایل ارتباط با خداوند است که این ارتباط عامل موثری در راه خودسازی است. بنده باید ارتباط خود را با خالق هستی نزدیک تر کرده و با زبان خود با خدا سخن گوید تا بر اثر این راز و نیاز شعله ای در او به وجود آید که باعث سوزاندن گناهانش شود. رسول خدا(ص) فرمود؛ دعا، اسلحه مومن و ستون دین و نور آسمان ها و زمین است.
دعا منبع عظیم تغذیه روح و نفس انسانی است و در سازندگی اثر عجیبی دارد. انگیزه دعا در هر فردی با فرد دیگر متفاوت است و دعای هر کسی از انگیزه ای متناسب با درجه معرفت و ایمان او ناشی می شود. عده ای خدا را می خوانند تا نیاز آنان را برآورد و گروهی دیگر از این فراتر رفته و به مقامی رسیده اند که خود دعا برای آنان موضوعیت دارد. این بندگان به امر خدا دعا کرده و او را می خوانند و از این راز و نیاز لذت می برند. این نوع دعاست که در سازندگی موثر است و باید تقویت شود.
حضرت امیر(ع) می فرماید: دعا کلید نجات و گنجینه رستگاری است و بهترین دعا آن دعایی است که از سینه پاک و دلی پرهیزگار برآید. و در راز و نیاز وسیله نجات است و خلاصی در اخلاص است و چون فزع و بی تابی سخت شود مفزع و پناهگاه خداست.
بنده خدا عین فقر و نیاز است و اگر یک لحظه فیض خدا از او قطع شود نابود خواهد شد. انسانی که در حال دعا خدا را یاد می کند و با او ارتباط برقرار می نماید، رسم عبودیت این است که نیازمندی هایش را بدو عرضه نموده و از غنی مطلق که منبع تمام خیرات و کمالات است یاری بطلبد. پیامبر(ص) می فرماید: آیا شما را به سلاحی راهنمایی نکنم که شما را از دشمنانتان رهایی بخشد و روزی شما را فراوان کند؟ عرض کردند؛چرا! فرمود: پروردگارتان را در شب و روز بخوانید زیرا سلاح مومن دعاست. خداوند می فرماید: پروردگارخود را با حال تضرع و در پنهانی بخوانید.خداوند تجاوز پیشگان را دوست ندارد.
حال دعا و راز و نیاز یکی از زیباترین حالات بنده است که اولیای خدا آن را با هیچ چیز معامله نمی کنند. ارتباط با خدا و امید استجابت دعا آرامش بخش دلها و مایه دلگرمی دعا کننده است. قرآن کریم می فرماید؛ ای مردم، شما همه به خدا محتاجید و تنها خداست که بی نیاز و غنی بالذات و ستوده صفات است.
خداوند انسان را تشویق می کند که هنگام فقر و نیاز دست به درگاه خدا بر
دارد تا از منبع فیض لایزال الهی نیازمندی های خویش را بر طرف سازد. انسان
به چهار دلیل باید پیوسته با خدا راز و نیاز بگوید؛
1. برای رفع نیازمندی های مادی و معنوی
2. حفظ دستآوردهای مادی و معنوی
3. برای برطرف کردن زیان های اجتماعی که مولود حوادث و غفلت ها و هواهاست.به همین جهت در حدیث آمده "دعا بلا را دفع می کند".
4. دعا غذای روح است. انسان مومن همیشه و در هر حال دعا می کند. پس باید
در هر حال نه فقط در حال اضطرار و بن بست خدا را بخواند. قرآن کسانی را که
در هنگام ضعف و بدبختی دست به دعا بر می دارند توبیخ کرده و می فرماید؛
زمانی که به انسان زیان و رنجی برسد به هر حال که باشد نشسته، خفته،
ایستاده، فورا ما را به دعا می خواند. آن گاه که رنج و زیانش برطرف شود باز
به حال غفلت و غرور چنان باز می گردد که گویی هیچ ما را برای دفع ضرر و
رنج خود نخوانده و همان کفر و غفلت است که اعمال زشت بندگان را در نظرشان
زیبا نموده است.
انسان بر حسب فطرت و غریزه ای که دست آفرینش در نهاد او به ودیعت گذاشته به هنگام سختی و درماندگی خدا را می خواند و رفع نیازهایش را از او می طلبد، اما وقتی به رفاه و آسایش دست یافت به اسباب دل می بندد و آنها را در رفع خواسته هایش شریک خداوند قرار می دهد. تاکید قرآن کریم در مورد دعا از این روست که انسان به این غفلت دچار نشود و همیشه ارتباط خود را با خداوند حفظ کند تا به تکامل و درجات عالی انسانی برسد. شخص مومن با دعا به پیکار با یاس و نامیدی بر می خیزد و حل مشکلات خود را از نیروی غیبی می طلبد. پیامبران و ائمه اطهار (ص) همواره از سلاح دعا استفاده نموده و آن را به مومنین توصیه می کردند. دعا نه تنها یک عبادت، بلکه روح عبادت هاست. دعا اگر با شرایطش به جا آورده شود آدمی را به عالم ملکوت عروج می دهد و به خدا نزدیک می سازد. در فضیلت دعا و امر به آن آیات و روایات بی شماری وارد شده است.
دعا کننده برای استجابت دعایش باید شرایطی را رعایت کند که به چند مورد آن اشاره می شود:
1. بکوشد اوقاتی شریف و عزیز را برای دعا خواندن بر گزیند.
2. آن که حالتی را در نظر داشته باشد که در آن استجابت دعا وارد شده است
مثل به هنگام آمدن باران، بعد از نمازهای واجب و در میان اذان و اقامه
3. با وضو یا غسل و روبه قبله به دعا بپردازد.
در نتیجه می توان گفت یکی از عوامل اجابت دعا توسل و توجه به درگاه باری تعالی است که دعاکننده با تضرع و زاری حاجت خود را بطلبد. البته حاجت باید شرعی باشد و اگر حاجت دنیایی بود و شرعا حرمتی بر آن مترتب نبود اشکالی درآن نیست. بنابراین نوعی عبادت و خضوع و بندگی است و انسان به سبب دعا توجه خاصی به ذات باری تعالی پیدا می نماید.دعا اثر تربیتی دارد همان طور که سایر عبادات نیز اثر تربیتی دارد.
-------------------
منابع:
- آیه 60 سوره مومن
اصول کافی،ج 4
- بحار الانوار، ج 14
- اصول کافی، ج 2
پیش از ورود به بحث نماز از آنجا که عبادت،روح نماز است،اندکی درباره ی و بندگی بحث می کنیم و از معنی و فلسفه و ابعاد گوناگون آن با شما سخن می گوییم
عبادت عالی ترین نوع تذلّل و کرنش در برابر خداوند است،در اهمیت آن همین بس که آفرینش هستی و بعثت پیامبران برای عبادت است، خداوند می فرماید: هدف آفرینش هستی و جن و انس،عبادت است
پس هدف از خلقت جهان و بعثت پیامبران، عبادت خدا بوده است،روشن است که خدای متعال نیازی به عبادت ما ندارد و سود عبادت،به خود پرستندگان بر میگردد، همچنانکه درس خواندن شاگردان به نفع خود آنان است و سودی برای معلم ندارد
:آنچه انسان را به پرستش و بندگی خدا وادار می کند اموری است از جمله
عظمت خدا انسان
انسان وقتی خودرا در برابر عظمت و جلال خدایی می بیند،نا خود آگاه در برابر او احساس خضوع و فروتنی می کند ،آن سان که در برابر یک دانشمند و شخصیت مهم ،انسان خویشتن را کوچک و ناچیز شمرده ،اورا تعظیم و تکریم می کند
احساس فقر و وابستگی
طبیعت انسان چنین است که وقتی خود را نیازمند و وابسته کسی دید،در برابرش خضوع می کند، وجود ما بسته به خداست و در همه چیز ،نیازمند اوییـــــــم
توجه به نعمت ها
یادآوری نعمت های بیشمار خداوند،می تواند قوی ترین انگیزه برای توجه به خدا و عبادت او باشد،در مناجات امامان معصوم،معمولاَ ابتدا نعمت های خداوند،حتی قبل از تولد انسان،به یادآورده می شود و از این راه، محبت انسان به خدا را زنده می سازدآنگاه درخواست نیاز از او می کند
فطرت
پرستش جزئی از وجود و کشش فطری انسان است این روح پرستش که در انسان فطری است، گاهی در مسیر صحیح قرار گرفته و انسان به خداپرستی می رسد، گاهی انسان در سایه جهل یا انحراف،به پرستش سنگ و چوب و خورشید و پول و ماشین و همسر و پرستش طاغوت ها کشیده می شود. انبیا، برای ایجاد حس پرستش نیامده اند، بلکه بعثت آنان برای هدایت این غریزه فطری به مسیر درست است
منبع:چکیده ای از کتاب پرتوی از اسرار نماز اثر ماندگار محسن قرائتی
عبادت ها و نیایش هاى ما چیزى بر جاه و جلال خدا نمىافزاید همانگونه که ترک آنها چیزى از عظمت مقام او نمىکاهد، او نیازى به عبادت ما ندارد، اگر همه مردم زمین کافر شوند او بىنیاز است: «إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ» چنان که اگر همه مردم رو به خورشید خانه بسازند یا پشت به خورشید، در خورشید اثرى ندارد.
اوّلین نعمتها، نعمت آفرینش، و اوّلین دستور، کُرنش در برابر خالق!!
یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (بقره21)
اى مردم! پروردگارتان که شما و پیشینیان شما را آفرید، پرستش کنید تا اهل تقوا شوید.
در آیات گذشته سوره بقره خداوند حال سه دسته (پرهیزکاران، کافران و منافقان) را شرح داد و بیان داشت که پرهیزکاران مشمول هدایت الهى هستند، و قرآن راهنماى آنان است در حالى که بر دلهاى کافران مهر جهل و نادانى زده، و به خاطر اعمالشان بر چشم آنها پرده غفلت افکنده و حس تشخیص را از آنان سلب نموده است و منافقان بیماردلانى هستند که بر اثر سوء اعمالشان بر بیماریشان مىافزاید.
اما اینجا، بعد از این مقایسه روشن، خط سعادت و نجات را که پیوستن به گروه اول است مشخص ساخته مىگوید:" اى مردم پروردگارتان را پرستش کنید که هم شما و هم پیشینیان را آفرید تا پرهیزگار شوید."
حال توجه به چند نکته در این مقطع ضروری به نظر می رسد:
1- خطاب" یا أَیُّهَا النَّاسُ" (اى مردم) که در قرآن حدود بیست بار تکرار شده و یک خطاب جامع و عمومى است نشان مىدهد که قرآن مخصوص نژاد و قبیله و طایفه و قشر خاصى نیست، بلکه همگان را در این دعوت عام شرکت مىدهد، همه را دعوت به پرستش خداى یگانه، و مبارزه با هر گونه شرک و انحراف از خط توحید مىکند.
در کتابهاى قانون، مواد قانون، بدون خطاب بیان مىشود، ولى قرآن کتاب قانونى است که با روح و عاطفه مردم سر و کار دارد، لذا در بیان دستورات، خطاب مىکند. البتّه خطابهاى قرآن مختلف است.( براى عموم مىفرماید: «یا ایّها الناس»، امّا براى هدایتیافتگان فرموده: «یا ایّها الذین امنوا» )
2- براى برانگیختن حس شکرگزارى مردم، و جذب آنها به عبادت پروردگار از مهمترین نعمت شروع مىکند که نعمت خلقت و آفرینش همه انسانها است، نعمتى که هم نشانه قدرت خدا است، و هم علم و حکمت او و هم رحمت عام و خاصش چرا که در خلقت انسان این گل سر سبد عالم هستى، نشانههاى علم و قدرت بىپایان خدا و نعمتهاى گستردهاش کاملا به چشم مىخورد.
آنها که در برابر خدا خاضع نیستند و او را پرستش نمىکنند غالبا به خاطر این است که در آفرینش خویش و پیشینیان نمىاندیشند، و به این نکته توجه ندارند که این آفرینش بزرگ را نمىتوان به عوامل کور و کر طبیعى نسبت داد، و این نعمتهاى حساب شده و بىنظیر را که در جسم و جان انسان، نمایان است، نمىتوان از غیر مبدء علم و قدرت بىپایانى دانست. بنابراین یادآورى این نعمتها، هم دلیلى است بر خداشناسى، و هم محرکى است براى شکرگزارى و پرستش.
البته با توجه به آیات قرآن واضح است که هدف از خلقت جهان و انسان، تکامل انسانهاست. یعنى هدف از آفرینش هستى، بهرهگیرى انسانهاست ( «سَخَّرَ لَکُمُ» جاثیه، 13. «خَلَقَ لَکُمْ» بقره، 29) و تکامل انسانها در گرو عبادت («وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ» ذاریات، 563) و اثر عبادت، رسیدن به تقوى ( «اعْبُدُوا رَبَّکُمُ» «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» بقره، 21)
و نهایت تقوى، رستگارى است. («وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» بقره، 189)
3- نتیجه این پرستش، تقوا و پرهیزگارى است (لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ).
بنابراین عبادتها و نیایشهاى ما چیزى بر جاه و جلال خدا نمىافزاید همانگونه که ترک آنها چیزى از عظمت مقام او نمىکاهد، این عبادتها کلاسهاى تربیت براى آموزش تقوا است، تقوا همان احساس مسئولیت و خودجوشى درونى است که معیار ارزش انسان و میزان سنجش شخصیت او است.
4- تکیه بر" الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ" (کسانى که پیش از شما بودند) شاید اشاره به این باشد که اگر شما در پرستش بتها استدلال به سنت نیاکانتان مىکنید خدا هم آفریننده شما است و هم آفریننده نیاکان شما است، هم مالک و پرورش دهنده شما است و هم مالک و پرورش دهنده آنها، بنا بر این، پرستش بتها چه از ناحیه شما باشد و چه از ناحیه آنها چیزى جز انحراف نیست .
پاسخ: در چند جاى قرآن پاسخ این پرسش چنین آمده است:
چون خداوند خالق و مربّى شماست. «اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ» (مشرکان خالقیّت را پذیرفته ولى ربوبیّت را انکار مىنمودند، خداوند در این آیه دو کلمه«ربّکم» و «خلقکم» را در کنار هم آورده تا دلالت بدین نکته کند که خالق شما، پروردگار شماست.)
چون تأمین کننده رزق و روزى و امنیت شماست.«فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْتِ الَّذِیأَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» (قریش، 3- 4) چون معبودى جز او نیست. «لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی» (طه، 14) عبادت انسان، هدف آفرینش انسان است نه هدف آفریننده. او نیازى به عبادت ما ندارد، اگر همه مردم زمین کافر شوند او بىنیاز است: «إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ» چنان که اگر همه مردم رو به خورشید خانه بسازند یا پشت به خورشید، در خورشید اثرى ندارد.
با اینکه عبادت خدا بر ما واجب است، چون خالق و رازق و مربّى ماست، ولى بازهم در برابر این اداى تکلیف، پاداش مىدهد و این نهایت لطف اوست.
آنچه انسان را وادار به عبادت مىکند امورى است، از جمله:
1ـ توجّه به نعمتهاى او که خالق و رازق و مربّى ماست.
2ـ توجّه به فقر و نیاز خود.
3ـ توجّه به آثار و برکات عبادت.
4ـ توجّه به آثار سوء ترک عبادت.
5ـ توجّه به اینکه همه هستى، مطیع او و در حال تسبیح او هستند، چرا ما وصله ناهمرنگ هستى باشیم.
6ـ توجّه به اینکه عشق و پرستش، در روح ماست و به چه کسى برتر از او عشق بورزیم.
در قرآن آمده است: «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ» یعنى عبادت کن تا به یقین برسى. پس آیا اگر کسى به یقین رسید، نمازش را ترک کند؟!
پاسخ: اگر گفتیم: نردبان بگذار تا دستت به شاخه بالاى درخت برسد، معنایش این نیست که هر گاه دستت به شاخه رسید، نردبان را بردار، چون سقوط مىکنى.
کسى که از عبادت جدا شد، مثل کسى است که از آسمان سقوط کند «فَکَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ» به علاوه کسانى که به یقین رسیدهاند مانند: رسول خدا و امامان معصوم، لحظهاى از عبادت دست برنداشتند. بنا بر این مراد آیه، بیان آثار عبادت است نه تعیین محدودهى عبادت.
آیات و روایات، براى عبادت شیوهها و شرایطى را بیان نموده است، ولى چون این آیه، اوّلین فرمان الهى خطاب به انسان در قرآن است، سرفصلهایى را بیان مىکنیم تا مشخّص شود عبادت باید چگونه باشد:
1ـ عبادت مامورانه، یعنى طبق دستور او بدون خرافات.
2ـ عبادت آگاهانه، تا بدانیم مخاطب و معبود ما کیست. «حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ» (نساء، 43)
3ـ عبادت خالصانه. «وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» (کهف، 110)
4ـ عبادت خاشعانه. «فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ» (مؤمنون، 2)
5ـ عبادت مخفیانه. پیامبر صلى اللَّه علیه و آله فرمودند: «اعظم العبادة اجراً اخفاها» (بحار، ج 70، ص 251)
6ـ عبادت عاشقانه. پیامبر صلى اللَّه علیه و آله فرمودند:«افضل الناس مَن عَشق العبادة» (بحار، ج 70، ص 253)
و خلاصه در یک نگاه باید بگوییم که براى عبادت سه نوع شرط است:
الف: شرط صحّت، نظیر طهارت و قبله.
ب: شرط قبولى، نظیر تقوى.
ج: شرط کمال، نظیر اینکه عبادت باید آگاهانه، خاشعانه، مخفیانه و عاشقانه باشد که اینها همه شرط کمال است. (براى تفصیل بیشتر به کتاب پرتوى از اسرار نماز و تفسیر نماز نوشته حجت الاسلام قرائتی مراجعه نمایید)
1ـ دعوت انبیا، عمومى است و همه مردم را دربر مىگیرد. «یا أَیُّهَا النَّاسُ»
2ـ از فلسفههاى عبادت، شکرگزارى از ولى نعمت است. «اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ»
3ـ اوّلین نعمتها، نعمت آفرینش، و اوّلین دستور، کُرنش در برابر خالق است.
«اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ»
4ـ مبادا بتپرستى یا انحراف نیاکان، ما را از عبادت خداوند دور کند، حتّى آنان
نیز مخلوق خداوند هستند. «وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ»
5ـ عبادت، عامل تقواست. اگر عبادتى تقوى ایجاد نکند، عبادت نیست.
«اعْبُدُوا» «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»
6ـ به عبادت خود مغرور نشویم که هر عبادتى، تقوا ساز نیست. «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»
آمنه اسفندیاری
منابع:
1- تفسیر نور ،ج1
2- تفسیر نمونه، ج1
3- بحارالانوار، ج 70
پاسخ: خداوند غنى و بى نیاز از همه چیز است، چون غیر از خدا هر چه موجود است ، همه مخلوق خدا است و نیازمند به او.
قرآن میفرماید : «اى مردم! شما همگى نیازمند به خدایید. تنها خداوند است که بى نیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است»(1)
بنابر این خداوند بى نیاز مطلق است و مخلوقات همه محتاج اویند. او است که همه نیازهاى مخلوقاتش را بر طرف میکند.
ما انسانها که یکى از مخلوقات خداییم ، سراسر وجودمان را نیاز و احتیاج
فرا گرفته است، مانند نیاز به آب و غذا و هوا و . . . که با نبود یکى از
این ها قادر به ادامه حیات نیستیم . ما چند دقیقه یا چند ثانیه نمیتوانیم
بدون هوا زنده بمانیم. همه این نیازمندیها به وسیله آب و هوا و غذا و . . .
بر طرف میشود که خداى مهربان با خلق آن نیاز ما را برطرف کرده است . آرى
این خداى حکیم ومهربان است که به هنگام تولد بچه، خون را تبدیل به شیر
میکند و نوزاد آن را از پستان مادر تغذیه مینماید.
یکى از نیازهاى ما نیازهاى روحى است مثل احتیاج به محبت . از این رو
بچههایى که در خانواده خود احساس کمبود محبت کنند، دچار اختلالات روحى و
روانى میگردند. یکى از نیازهاى واقعى و اساسى روح بشر مسئله عبادت و پرستش
است، چون خداوند انسان را براى تکامل آفریده است و تکامل او جز از راه
عبادت و بندگى به دست نمی آید.
بنابر این خداوند نیاز به عبادت ما ندارد، بلکه ما محتاج به عبادت او هستیم
که با بندگى او به نعمت هاى جاودان نایل شویم. قرآن میفرماید: « هر کسى
کفر ورزد و حج را ترک کند، به خود زیان رسانده است . خداوند از همه جهانیان
بى نیاز است».(2)
در آیه دیگر فرمود : «کسى که جهاد و تلاش کند ، براى خود جهاد مى کند؛ چرا که خداوند از همه جهانیان بى نیاز است». (3)
در جاى دیگر میفرماید: « کسى که عمل صالحى به جا آورد ، به سود خود به جا
آورده است، و کسى که کار بدى انجام دهد ، به زیان خود او است. سپس همه شما
به سوى پروردگارتان باز میگردید».(4)
در آیه دیگر فرمود: «کسى که پاکى گزیند، به نفع خود او است».(5)
نتیجه اینکه انسان در پرتو اعمال صالح تکامل مییابد و به آسمان قرب خدا
پرواز میکند وبه خوشبختى همیشگى میرسد. و بر اثر جرم و گناه سقوط میکند و
بر بدبختى ابدى گرفتار میشود .
عبادت خداوند انجام هر عملی است که انسان را به خدا نزدیک ساخته واز زشتی ها دور نماید .
بدیهی است عبادت خدا منحصر در نماز نیست.خدمت خالصانه به انسان ها ،
دستگیری از انسان ها و کمک به ضعیفان و بیچارگان ، ادب و احترام و نگه
داشتن دست و زبان و گوش و ...همگی عبادت اند. انجام هر عملی که در آیات و
روایات به انجام آنها توصیه شده عبادت است.
عبادات هدف و فلسفهای دارند که اگر انسان به آن بیتوجه باشد نصیبی از آن
نمیبرد. اگر انسان شرایط باطنی عبادات را رعایت نکند، بهره لازم از عبادت
را نخواهد برد. کسانی که رنج و مشقت عبادت را بر خود هموار ، اما از روح
عبادت غافلند. عبادات آنها به جای این که در روحشان خشوع و خضوع و کمالات
دیگر را به وجود آورد، عجب و غرور و رذایل دیگر را ایجاد میکند. چنین
عبادتی قطعا جز خستگی نتیجهای ندارد، اما نباید این نکته کسی را از انجام
عبادت باز دارد و نا امید کند؛ بلکه فقط هشداری است که انسان مراقب باشد
عبادتش دارای باطن باشد و روح عبادت را دریابد و عبادتش همراه با خشوع و
حضور قلب باشد. تا از آن بهره برده و مصداق این آیه قرار گیرد: «الذینهم
فی صلاتهم خاشعون» ، (6)
فلسفه عبادات را تنها در پرتو بینش توحیدی اسلام ، میتوان دریافت کرد.
بدیهی است تا زمانی که ابعاد مختلف این بینش، به درستی شناخته نشود،
جایگاه عبادات و هم چنین دیگر برنامههای عملی آن، روشن نخواهد شد. در بینش
اسلام و ادیان توحیدی، انسان و مجموعه هستی، آفریدههای خداوند و در مسیر
حرکت به سوی او و معرفت مبدأ خویشند. در این دیدگاه، هیچ غایتی جز معرفت
خداوند برای انسان متصوّر نیست و کمال انسان، تنها در این محدوده رقم
میخورد و تمامی جاذبههای دیگر، جملگی برای به حرکت درآوردن آدمی و فراخوان
وی به معرفت خداوند هستند.
در این مسیر است که «عبادت» جایگاه خود را پیدا میکند؛ آن هم به صورت
عبادتی موزون و حساب شده که باید به صورت خاصی به جای آورده شود. بدون این
عبادت، سرّ حیات بیرنگ خواهد شد و انسان در بیغوله جاذبههای دیگر، راه
اصلی را به فراموشی خواهد سپرد.
مثلاً نمازهای پنج گانه در تمامی عمر، همانند تابلوها و چراغهایی
است که در مسیری سخت، طولانی و پرحادثه، انسان را به تبعیت از خود فرا
میخواند تا او را از پرتگاههای سقوط و گزند حوادث سنگین، باز دارد. بدون
نماز، آدمی در مسیر زندگی، گوهر عبودیت خویش را در برابر ذات لایزال احدیت
به فراموشی خواهد سپرد و در نتیجه از کمال خویش باز خواهد ماند.خداوند نماز
را واجب نمود تا انسان با ذکر و یاد خدا ، از خواسته های شیطانی دست کشیده
از فحشاء و منکر بیرون آید(7) ؛ پس سود آن برای خود انسان است. از همین
رو، تمامی پیامبران الهی و کتابهای آسمانی، آدمی را به نماز دعوت
کردهاند. آنچه گفته شد، تنها اشارهای کوتاه به فلسفه فردی نماز بود و
نماز و دیگرعبادات ، از جهات مختلف اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و... دارای
حکمتهای عمیقی است.
نماز، عملاً موجب همبستگی مسلمانان و احساس روح یکرنگی در بین آنان
است؛ چرا که همه آنان به یک مشکل و به سمت یک قبله نماز میگذارند و این
موضوع، پیامدهای ارزندهای خواهد داشت.
از سوی دیگر ما با انجام عبادات به کمال می رسیم ولی باید دانست که : رابطه
کمال و عبادت یک رابطه وضعى و قراردادى نیست؛ بلکه رابطهاى ذاتى و تکوینى
است. همان طور که جسم سرد در اثر مجاورت اجسام گرم حرارت مىپذیرد، انسان
نیز در پرتو ارتباط و انس با کمال مطلق، رو به کمال مىرود.
در اینجا بیان چند مقدمه ضرورى است:
1. غیر از خداوند کمال مطلقى نیست.
2. جز در سایه ارتباط با کمال مطلق، استکمال حاصل نمىشود.
3. ارتباط با کمال مطلق، راه ویژههاى خود را دارد که خداوند بهترین آنها را در قالب عبادات بیان کرده است.
در نتیجه روشن مىشود که از غیر این راهها، رسیدن به کمال خواب و خیالى بیش نخواهد بود.
در نگرش اسلامى، احکام الهى همه منطبق با مصالح و مفاسد نفس الامرى هستند؛
یعنى، اگر مثلاً دستور به نماز با جزئیات و شرایط خاصى داده شده است، همه
به خاطر مصالح واقعى است که در آن عمل نهفته و انسان در مسیر کمال و سعادت
جاودان، سخت بدان نیازمند است و بدون آن زیانکار خواهد بود. البته در
مواردى راهکارهاى بدیل وجود دارد، ولى این موارد نیز در دین الهى مشخص
مىگردد، نه با استفاده از خرد خود بنیاد.
دیگر اینکه عبادت و رابطه با خدا دو طرف دارد:
1. خداوند که معبود و مورد ستایش و نیایش است.
2. انسان پرستشگر و نیایشگر.
همچنین اساسىترین چیزى که انسان در مسیر عبادت و راهیابى به سوى خدا نیاز دارد، دو چیز است:
معبودشناسى؛یعنى، ابتدا باید معرفتى نسبتا درست از او داشته باشد و بداند که با چه کسى روبهرو مىشود.
راهشناسى؛یعنى، بداند که چگونه مىتواند با او رابطه برقرار کند و
بهترین، نزدیکترین، پذیرفتهترین و سالمترین راه به سوى او چیست؟
اکنون این سؤال پدید مىآید که آیا خداوند - که علم مطلق است - خود و
نیکوترین راه بشر به سوى خود را بهتر مىشناسد؟ یا انسانى که نه تنها خدا،
بلکه حتى خویشتن را هنوز به درستى نشناخته است؟ پس اگر او بهتر مىشناسد و
براساس آن بهترین راه را فرا روى بشر قرار داده و پیمودن آن را امر فرموده
است، کدامین منطق سلیم و استوارمىپذیرد که آن را کنار زده و به راه دیگر
برویم!
خلاصه اینکه راه و روش زندگى - در همه ابعاد، حتى در عبادت خداوند -
نیازمند قاعده و قانون صحیح است و تخطّى از آن، جز به بیراهه رفتن و انحطاط
و نابودى نمىانجامد و هیچ قاعده و قانونى که بتواند انسان را به کمال او
هدایت کند، جز قانون خداوندى نیست: (وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً
لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ)؛(8) چه اینکه او آفریننده همه موجودات و عالم هستى
است و خود بهتر مىداند که چه آفریده و بر اساس هدفمندى عالم خلقت (به
مقتضاى حکمت) به کدام سو و به چه شیوهاى باید رهسپار گردد و طىّ طریق و
سلوک کند. از این رو، روى گردانى از شریعت الهى - که به وسیله پیامبران
ابلاغ مىشود - و روى آوردن به هر قاعده و قانون غیر خدا را «رویکرد جاهلى»
مىداند (9)
پى نوشتها:
1. فاطر (35) آیه15.
2 .آل عمران (3) آیه97
3 .عنکبوت (28) آیه 6.
4 .فجر (89) آیه 27-30.
5 .ذاریات (51) آیه 56.
6 .مؤمنون، آیه 2.
7. عنکبوت (29) آیة 45.
8 .مائده (5)، آیه 50.
9 .همان.
ایکس – شبهه: این سؤالاتی است که مفسرین و محدثین با استناد به آیات و روایات و هم چنین حکما و متفکرین با اتکا به دلایل عقلی، حِکَمی و نقلی به آن پرداخته و پاسخهای متعدد و مطالب مشروحی در این خصوص نوشتهاند. چرا که از بدیهیترین و مهمترین سؤالاتی است که در ذهن بشر ایجاد میشود و پاسخ صحیح به آن است که تکلیف هدفگذاری و نیز چه باید کرد و چه نباید کردهای بشر را معین مینماید. لذا در جستجوی علت آفرینش باید اولاً عمیق و مستمر مطالعه نمود و ثانیاً از موضعگیری و برخورد احساسی، جوّی و شعاری پرهیز نمود، چرا که عالم حقیقت است و حقایق با جوّسازی و جوّگرایی و شعار متغیر نمیگردند. ما هستیم و این عالم هم هست و قابل انکار نمیباشد. پس موضوع بسیار جدی است.
الف - همین که برای ذهن هر انسانی این سؤال مطرح میشود که «من و ما و این عالم برای چه خلق شدهایم؟»، خود گواه بر آن است که نظام خلقت بیهوده و عبث آفریده نشده است – همین نتیجهی قطعی خود دلیل است که اولاً آفریننده دارد - ثانیاً آفریننده حی، علیم، حکیم، واحد و بیمانند است و ثالثاً آفرینش به سوی آن هدف رهسپار است:
«أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لَا تُرْجَعُونَ * فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ» (المؤمنون، 115، 116)
ترجمه: آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریدهایم و اینکه شما به سوى ما بازگردانیده نمىشوید * پس والاستخدا فرمانرواى برحق خدایى جز او نیست [اوست] پروردگار عرش گرانمایه»
ب – شاید برخی بگویند که به فرض آفریننده و هدفی در کار باشد، اما نمیدانیم که کیست یا چیست و چه هدفی دارد. اما اگر دقت کنیم معلوم میشود که هر کسی، هر چیزی یا هر مقصدی به نشانههایش شناخته میشود و نه به ذاتش [قبلاً در این خصوص مطالب بسیاری درج شده است (لینک: 1 – 2 - 3)].
پس اگر فایده خلقت عالم برای مخلوق [به ویژه انسان برخوردار از قوای عاقله، اختیار و انتخاب]، فقط هیمن شناخت مبدأ و معاد و یا به تعبیر دیگری «آغاز و انجام» و بالتبع شناختن راه رشد و کمال، کفایت میکند.
ج – اما «هدف» یک موقع برای مخلوق مورد سؤال قرار میگیرد و یک موقع برای خالق و در مورد دوم، اصل سؤال غلط است. چرا که هدف مخلوق همیشه رفع نقص و رسیدن به کمال است، اما خالق نقصی ندارد که بخواهد آن را با تحقق هدفی مرتفع نموده و به کمال برساند؛ لذا بینیاز (غنی) است. او هستی و کمال محض است، از هر نقصی منزه (سبحان) است و کسری در او وجود ندارد که بخواهد کاملش کند.
آیتالله جوادی آملی (ادام الله ظله) در پاسخ این سؤال که: «هدف خدا از آفرینش چیست؟» میفرمایند: «... این سؤال صحیح نیست، چون خدا خود هدف است، نه این که هدف داشته باشد. هر کسی کاری را انجام میدهد، برای آن است که نقص خود را با آن کار برطرف کند. احتیاجی دارد و میخواهد آن احتیاج را بر طرف کند تا به کمال برسد». (پرسشها و پاسخها – دفتر بیستم، ص 128)
د – خلقت، تجلی ذات باریتعالی است. وقتی رحمت، علم، قدرت، حکمت، جود، کرم، غنا، جمال و سایر اسمای الهی ظهور یابند، خلقت (وجود) در مراتب متفاوت خود متجلی میگردد و موجودات پدید میآیند. (به مَثَل مانند تجلی نور است که خود پیداست و سبب پیدایش چیزهای دیگر میشود – الله نور السموات و الارض).
ﻫ – اما میشود پرسید: ما برای چه آفریده شدهایم، یا خدا برای چه ما را خلق کرد؟ یعنی غایت ما کجاست و چگونه حاصل میشود؟ قرار است چه کنیم، به کجا برسیم و چرا؟ خداوند کریم در پاسخ میفرماید:
«وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ» (الذاریات - 56)
ترجمه: و من جن و انس را نیافریدم مگر براى این که عبادتم کنند.
در نگاه ساده به این آیه و واژه و مفهوم «عبادت»، همان سؤال پیش میآید: برای چی؟ مگر خدا به عبادت ما نیاز داشت که ما را آفرید تا عبادتش کنیم؟
اما اگر معنای «عبادت» را درست و بیشتر درک کنیم، این سؤال پاسخ داده میشود. بیان شد که حق تعالی نور است. نور یعنی هستی. پس از او «نور» ساتع میشود. یعنی هستی بخش است. اما مخلوقی که هستیاش را از دیگری گرفته است، کامل نیست و عشق بیحدی به مبدأ خود، یعنی همان «کمال محض» دارد. لذا باید اندیشه کند، خود را بشناسد، هدف را بشناسد و به سوی هدف حرکت کند.
هدف انسان هر چه که باشد، به سوی آن میرود. اگر این هدف ناقص و فانی باشد، انسان نیز به کمال نرسیده و به هلاکت میافتد، اما اگر هدف کامل و باقی باشد، این انسان همیشه به سوی کمال رفته و حیات و بقا مییابد. حال چه هدفی به غیر از کمال مطلق «الله جل جلاله» کامل و باقی است؟ هر چه به غیر از خداوند متعال در نظر گرفته شود، خود مخلوق، محتاج و فانی است. لذا فرمود: انسان را آفریدم تا با عقل، اختیار، علم، راهنمایی توسط انبیاء و کتاب و نیز با تبعیت از انسان کامل، مرا هدف بگیرد و به سوی من حرکت کند تا به کمال برسد. این یعنی «عبادت» [عبادت یعنی وابستگی صرف که منجر به رهروی و اطاعت میگردد] لذا خلق نکردم مگر برای این که مرا عبادت کند، یعنی او را خلق نکردم که بندگی دیگران را بنماید، بلکه خلق کردم تا به کمال برسانم و این کمال فقط در راستای وابستگی به خودم حاصل میشود. پس، معلوم میشود که مخلوق به عبادت نیاز دارد و نه معبود.
البته چنان که بیان شد، بحث در این مورد بسیار است که از منظرهای گوناگون مطرح و بررسی میشود.
عاشق شو، ار نه روزی کار جهان سرآید
ناخوانده درس رمزی، از کارگاه هستی (حافظ)انسان نعمت را دوست دارد حتی همین نعمت ناقص دنیا را چنان دوست دارد که می خواهد جاودان و تندرست بماند. لذا اصلی ترین مشکل ذهن انسان "بودن" نیست، چگونگی بودن است که مثلا چرا ما تکلیف داریم و حساب وکتاب و پاداش و جزا؟ لذا پرسش اول ذهن، نسبت به برنامه عالم است تا خود عالم.
اما بررسی پاسخ که محتاج تامل و دقت نظر شما خواننده عزیز است؛
خداوند بی نیاز و غنی مطلق است و معنا ندارد خالقی به مخلوقش محتاج باشد. پس خداوند امر کرده تا تو را نجات دهد مثل تو که برای نجات ماهی بیرون آب، هرچه هم از تو بترسد اما او را به جبر گرفته و به آب برمیگردانی. طبیب امر به درمان می کند، نه چون نیازی به اطاعت تو دارد، چون می داند تنها راه درمان تو همان است.
اما خدا چرا راهی داده که در آن باید پرستش باشد؟
"إِنْ
تَکْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنْکُمْ وَ لا یَرْضى لِعِبادِهِ
الْکُفْرَ وَ إِنْ تَشْکُرُوا یَرْضَهُ لَکُمْ وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ
وِزْرَ أُخْرى ثُمَّ إِلى رَبِّکُمْ مَرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما
کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ إِنَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ ا لصُّدُورِ
ترجمه؛
اگر ناسپاسى کنید، خدا از شما بى نیاز است. و ناسپاسى را براى بندگانش
نمى پسندد. مى پسندد که سپاسگزار باشید. و هیچ کس بار گناه دیگرى را بر
دوش نمى کشد. بازگشت همه شما نزد پروردگارتان است. او شما را از کارهایى
که مى کرده اید آگاه مى کند. او به آنچه در دلها مى گذرد آگاه است."(1)
پناه بر خدا از نفس سرکش آدمی که این زبان زیبا را به رهاشدگی و سرگشتی چند روزه دنیا می فروشد. فرموده خداوند راضی نیست برای بندگانش که کفران کنند و از حق روی گردانند. یعنی شان انسان خلافت الهی است و درنظام زیبای هستی خداوند که تنها زیبا را می پسندد برای بنده اش زیبایی شکر را می پسندد و نه زشتی نمک نشناسی را. چه ناپسند است که دوستی برای ما هدایای ارزشمند و فراوان آورد و ما آن را گرفته و بعد به او پشت کنیم و مشغول کار خود شویم. این را دورترین فرد بشر از علم نیز درک می کند که سپاس گزاری در برابر خوبیها لازمه اخلاق انسانی و از اصول بنیادین اخلاق است که به این ویژگی عمومی در الهیات فطرت زیبادوستی و با شرحی فطرت خداپرستی می گویند. خالق بی نیاز قادر است برما سخت بگیرد طوری که برترین امپراتورها را خاک مال کند و کاری کند که مویشان از شدت رنج و ترس سفید و پوستشان چروکیده شود و شرابشان همراه زخم دهان تا منتهای گلو باشد و طعامشان با سوزش دلی باشد که چرک از بدنشان بیرون زند. اما به ما راه درست را با بیانی نرم نشان می دهد که چرک های قلب ما را ببرد و ترس از او در قلبمان به عشق و محبت بدل شود و بدانیم که او از هر مادری دلسوزتر است و راه نشان می دهد. همچنان که مادر نهی می کند طفلش را از لب پرتگاه تا مبادا هلاک شود. خالق هم که نظامی دقیق خلق کرده و به ریز و درشت و اثرات آن واقف است، در این نظام هستی به ما خبر داده که چگونه باشیم تا از آفات و هلاکت ایمن باشیم و سنت خدا ثابت است و او بهتر میداند کدام فعل برتر است. پس خدایی تنها سزاوار اوست، و توکل،همراهی و همرنگی با خالق و خلقش شایسته ما بندگان است که نعمت اختیار داریم.
اما خدا چرا درد داده که درمانش پرستش باشد؛ یعنی چرا ما را طوری خلق کرده که برای سعادت محتاج پرسش باشیم؟
خلق
نظام احسن در کمال حکمت صورت گرفت و در این نظام گل سرسبدی بود که بنی آدم
بود که قوای خدایی داشت از قدرت و علم و اراده و ...، خداوند راهنمای
استفاده درست از این برترین ویژگی ها را به ما داده تا هرچه بیشتر در جهت
نظام احسن قرار بگیریم. همه فقها تا فلاسفه شیعه متفقد که امر و نهی الهی تابع مصالح برتر تکوینی نظام هستی است
و نه یک عمل و جایزه قراردادی، که به آن در اصطلاح اصولی می گویند "احکام
تابع مصالح و مفاسد (حقیقی) است". چیزی مانند قوانین رانندگی و تبعات آن، و
مانند قانون مجازات قاتل در حالی که سودی
برای مقتول ندارد اما لازمه عدل بشری است. جزا در امور الهی نیز لازمه حکمت
و عدالت در عین رحمت الهی است و لذا عالم انسانی لغو و لهوی خواهد بود اگر
درآن نیکوکار و بدکار مساوی باشند، مثل اینکه در عالم ماده نور و
تاریکی فرق نکنند. "هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصیرُ أَمْ هَلْ
تَسْتَوِی الظُّلُماتُ وَ النُّورُ"(2)
مثل اینکه بین قاتلین هیروشیما و هیتلر، با راشل کوری و انسان های سالم و صالح زمین فرقی نباشد. چه زشت و دردآور بود آنچنان دنیایی. برای
تصور بهتر مثال دیگر مادی در مورد نظام احسن و برنامه الهی برای بهره درست
از آن، می تواند مثال برق باشد. برق نعمتی بزرگ و در عین حال نیروی
ویرانگر و خطرناک دارد. بنابراین برای بهره از آن نیازمند آگاهی است والا
فرد جاهل خود را نادانسته هلاک می کند، در حالی که برق در نظام هستی نعمت
بزرگی است و تنها باید برنامه بهره آنرا بدانی. فرض کنید قبل از کشف بشری،
کتاب کاملی که اطلاعات برق را در اختیار بشر قرار دهد چقدر با ارزش بود.
امر و نهی الهی همان کتاب برنامه و بهره برداری درست در کل نظام هستی است
نه صرف چند روز مختصر دنیا. لذا آن راهنمای هر طالب هدایتی است و به ما خبر
از حقایق هستی داده که بدون آن علم بشری از آن خبری نمی یافت و امکان کشف
برایش نبود. نه اینکه خداوند اول احکام بگذارد و بعد جوایزی برای آن قرار داد کند.
خداوند برنامه نظام هستی را در اختیار بشریت قرار داد تا گمراه و سرگردان
نباشند. از همین رو می فرماید ما بواسطه ایمان بر شما منت داریم و با ایمان
آوردن خود منت بر ما نگذارید. "یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ
لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ
هَداکُمْ لِلْإیمانِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ"(3) ترجمه؛ منت مىنهند بر تو
که اسلام آوردند بگو منت مگذارید بر من اسلامتان را بلکه خدا منت مىگذارد
بر شما که هدایت کرد شما را براى ایمان اگر هستید راستگویان(4) براستی این
نعمت بزرگی است که خداوند قوانین و علم حقایق هستی و ملکوتی را در اختیار
بشر قرار داد تا راه و گمراهی را بشناسد.
اما چرا احسن مخلوقات را آفرید تا بعد بخواهد برنامه دهد؛ اگر نبودند که برنامه نیاز نبود؟
احسن
مخلوقات زیباترین گل آفرینش است و فیض الهی اگر این برترین اثر را زیبا را
نمی آفرید جای سوال و تعجب بود که توانای فیاض چه مانع شد که خلقی در کمال
زیبایی و قوای الهی را خلق نکند. لذا انسان در اصل برترین خلقی است که می شناسیم، مشروط بر اینکه خودش کار را خراب نکند.
زیرا او قوه الهی تفکر و اختیار را دارد و این بسیار عظیم تر از نعمت برق و
انرژی اتمی است. و اختیار یعنی بتواند راه خیر برود یا نرود که اگر نرود
پس راه شر و خلاف کل نظام کائنات را انتخاب کرده است. اگر عده ایی پلید
انرژی اتمی را بمب بر سر زن و کودک بی پناه کرده، آیا معقول است که بگوییم
انرژی و قدرت و عقل و اختیار بد هستند؟ اگر
خداوند به ما فرصت داده تا خلیفه خدا در زمین باشیم یعنی اینکه خداگونه
باشیم و بتوانیم اراده و اختیار داشته باشیم و خود خیر را برگزینیم.
اگر بنا شود خداوند در ظلم اختیار انسان را بگیرد و مانع شود، این نعمت
اختیار که تباه شده است، و آدمیان مرتبه و شانی نداشتند همان طور که یک
زندانی برای دزدی نکردن مورد تشویق قرار نمی گیرد و هیچ هنر و زیبایی از
خود نشان نداده. خداوند هم در نظام احسن اراده فرمود ما زیبایی خلیفه الهی
را نمایان کنیم و این در گرو اختیار است و الا ما هنری نکرده ایم وقتی مجوز
خطا نداشته باشیم. لذا ما باید در جایگاه بی نظیر خلیفه الهی بیشتر تامل
کنیم. خلیفه الهی باید ویژگی های الهی داشته باشد و الا مترسک است نه خلیفه.
شاید عزیزی در تامل اینکه چه مانع فیض و خلق باشد بگوید؛ مانعش این بود که من نمی خواهم جهنم روم؛
تامل بیشتر کلید حل این مشکل نیز هست؛ هیچ کس نمی خواهد و هیچ کس برای جهنم خلق نشده است.
رحمت
خداوند بی کران است و کافی است بنده میل خدایی نکند و بداند بنده است و
چند مدتی کوتاه برنامه نظام احسن را بکار گیرد و عالم را بخاطر خود و هوس
خود بهم نریزد. آن موقع انسان رنگ الهی گرفته و همان گل برتری از نظام احسن
که بود می ماند و با عزت در جوار نعمت و رحمت خالق خود جاودان در زیبایی
ها می شود.
"نَبئ
عِبَادِى أَنىّ أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ * وَ أَنَّ عَذَابىِ هُوَ
الْعَذَابُ الْأَلِیمُ*"(5) با این آیه چرا دل به خدا ندهیم و با آن ترس
عذاب چه چیز جز کبر و خود بزرگ بینی سبب نگاه مکدر به خالق حکیم می شود
زیرا او فقط همراهی با خلقت زیبا را خواستار است و ما را به آن راهنمایی
کرده، چه می شود که انسان نادان با دانش
اندکش این راه روشن و سهل را رها کند و از عذاب هم نترسد و سراغ خودسری در
نظام احسن برود و عرصه را بر سایر مخلوقات زمین و دریا وآسمان تنگ کند
و بعد هم بگوید هرچه کردم کردم نه توبه می کنم و خدا هم نباید مرا عذاب
کند و جهلش را با چالش در تدبیر و کار خداوند تکمیل کند. به درستی که چنین
مریض معاندی سزاوار محرومیت از رحمت و غفران الهی است.
پس
مدتی صبر کنیم تا بشنویم؛ "سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ
عُقْبَى الدَّارِ* ترجمه؛ سلام بر شما بسبب آنچه صبر کردید پس خوبست سر
انجام آنسراى."(6)، و نگذاریم جهل ما به برخی حقایق همه هستی ما را تباه
کند. چرا که ما وقتی علم به نسخه طبیب نداریم، بازهم از مصرف آن منصرف نمی
شویم و به او اعتماد می کنیم چرا که بهتر می داند.
"صِبْغَةَ
اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ
عابِدُونَ* ترجمه؛ رنگ خدا، و چه رنگى از رنگ خدایى بهتر است؟! و ما عبادت
کنندگان اوییم."(7)
"اسْتَجیبُوا
لِرَبِّکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ
اللَّهِ ما لَکُمْ مِنْ مَلْجَإٍ یَوْمَئِذٍ وَ ما لَکُمْ مِنْ نَکیرٍ*
ترجمه؛ قبل از آن که روزى بیاید که در برابر خداوند هیچ بازگشتى نباشد،
پروردگارتان را اجابت کنید، در چنین روزى براى شما هیچ پناهگاهى نیست، و
شما را هیچ انکارى نیست"(8)
همه
خوبیها از خداست و هر چه بدی می کنیم خودمان به خود می کنیم، فقر و جنگ
همه نتیجه خودپرستی و خودخواهی ما و سوء استفاده از قوای ویژه الهی است. ما
همه می دانیم که آب نعمت است و اگر کسی خود یا دیگری را در آن خفه کند
چیزی از ارزش آب کم نمی شود. این ما هستیم که با خودسری و مخالفت با برنامه نظام احسن عالم را پر از سیاهی و تاریکی و جنگ بی فرجام کرده ایم. والا اگر به برنامه سازنده خود گوش می دادیم گردی بر قبای کسی نمی نشست و همه سعادتمند در دوسرا بودیم.
در
عالم همه موجودات در حد خود نقش آفرین نظام احسن هستند و قادر بر خدایی
نیستند، بجز انسان و مقداری جن که قدرت خدایی به او عطا شده که تصمیم بگیرد
و اراده کند و لذا خلیفه الهی همین قوا و استعدادهای انسان است و هر انسان
بالقوه یک جانشین خدا در روی زمین است، اما نباید با سوء استفاده یا جهالت
از توان بی نظیر خود، ردای خلافت اشرار به تن کند و نظام را بر هم زند.
و اگر عزیزی این امور را متوجه نشد یک مطلب کلی را فراموش نکند؛ "خداوند بهتر می داند"،
همین قدر بدان که او بهتر می داند و علم ما اندک است، پس بهتر است به جای
چالش در صنع بی نظیر او، همراه آن حکیم بی همتا شویم که در حالی که ترس و
نیازی به ما که کمترین هستیم نداشت، با این حال فرمود؛ من خلقی حکیمانه
کردم و مهربان به بندگان هستم و به آنها راه درست در این نظام گسترده را
نشان داده ام. "إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا
کَفُوراً * ترجمه؛ ما راه را به او نشان دادیم که یا شکر مىکند و یا
ناسپاسى مىنماید." (9)
ادامه مطلب را در بخش دوم ببینید؛
آیا خدا محتاج پرستش و بندگی است؟ بخش دوم؛ نتیجه، تامل و راه حلی برای تو!
پی نوشت؛
1. الزمر: 7، ترجمه آیتی
2. الرعد: 16
3. الحجرات: 17
4. ترجمه اشرفی، آیه 17 حجرات
5. الحجر: 49-50، به بندگانم خبر بده که منم غفور و رحیم * و عذاب من همانست عذاب الیم * ترجمه احسن الحدیث: سید على اکبر قرشى
6. الرعد: 24 ، ترجمه اشرفی
7. البقره : 138، ترجمه ارفع
8. الشوری: 47، ترجمه برزی
9. الانسان: 3، ترجمه ارفع
بنابراین به طور خلاصه میتوان گفت که: به چند دلیل باید نماز بخوانیم: الف: نماز خواندن فرمان خداوند است و او دستور داده و بر بنده واجب است بدون هیچ حرف و سخنی از فرمان خداوند اطاعت کند. ب: هر
انسانی در زندگی نیاز به تکیه گاه و جائی که در سختیها به او پناه ببرد،
دارد، و بهترین تکیه گاه برای بشر اعتقاد به خداوند و ایمان به اوست،
بنابراین شخص مؤمن با خدا احساس آرامش خاصی در زندگی خود دارد که افراد غیر
مؤمن از آن محرومند، همین خدای مهربان که در تمام زندگی از ابتدای کودکی و
حتی زمانی که ما انسان ها جنین و در شکم مادر هستیم، تا آخرین لحظات زندگی
از نعمتهای بی کران او برخورداریم اجازه داده است که با او صحبت کنیم، و
این صحبت و مناجات، نیاز ماست، و گر نه او از هر چیز و هر کس بی نیاز است،
و این صحبت با خالق هستی هنگام نماز است که او را ستایش میکنیم و از او
میخواهیم که به ما کمک کند و به راه راست هدایت فرماید، و این کار را ما
باید به دلیل عقل که شکر منعم را لازم و واجب میداند انجام دهیم. در هر
صورت نماز، رمز ارتباط انسان با خدا و وسیله رسیدن انسان به کمال است و بر
انسان واجب گردانید تا از این طریق به کمال بیشتر دست پیدا کند. ج: نماز؛ تشکر از خداوند است در برابر نعمتهای مختلفی که به ما داده است و عقلا و شرعا تشکر از ولیّ نعمت واجب است. د: هدف
از خلقت انسان، رسیدن به کمال آفرینش است و راه رسیدن به کمال آفرینش و
رسیدن به مقام قرب خداوندی و برخوردار شدن از نعمتهای الهی در عالم آخرت،
ارتباط با خدا و عبادت خداوند است و به همین جهت در قرآن فرموده است که «و
ما خلقتُ الجنّ و الإنس إلا لیعبدون»؛ هیچ جن و انسی را خلق نکردم مگر
برای عبادت. مهمترین وسیله ارتباط با خدا و مهمترین عبادت خداوند
نماز است که در نماز انسان مستقیما با خداوند حرف میزند و با خداوند صحبت
میکند. ه:
نماز خواندن در هر شبانه روز، کفاره گناهان است که بین دو نماز انجام
میشود و اگر کسی با رعایت شرایط قبولی و صحت نمازهای شبانه روز را بخواند و
حقوق مردم را ادا کند، خداوند نیز به واسطه نماز، گناهان او را میبخشد. از
امیرالمؤمنین علی(ع) نقل شده است: «قَالَ(ع) سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(ص)
یَقُولُ إِنَّمَا مَنْزِلَةُ الصَّلَوَاتِ الْخَمْسِ لِأُمَّتِی کَنَهْرٍ
جَارٍ عَلَى بَابِ أَحَدِکُمْ فَمَا ظَنُّ أَحَدِکُمْ لَوْ کَانَ فِی
جَسَدِهِ دَرَنٌ ثُمَّ اغْتَسَلَ فِی ذَلِکَ النَّهْرِ خَمْسَ مَرَّاتٍ فِی
الْیَوْمِ أَ کَانَ یَبْقَى فِی جَسَدِهِ دَرَنٌ فَکَذَلِکَ وَ اللَّهِ
الصَّلَوَاتُ الْخَمْسُ...»؛ حضرت فرمود از رسول خدا شنیدم که فرمود:
نمازهای پنج گانه برای امت من هم چون یک نهر آب جاری است که بر در خانه یکی
از شما باشد، آیا گمان میکنید اگر کثافتی در تن او باشد و سپس پنج بار
در روز در آن نهر غسل کند، آیا چیزی از آن بر جسد اوخواهد ماند؟(مسلّما نه)
هم چنین است به خدا سوگند نمازهای پنجگانه برای امت من. یعنی نمازهای پنجگانه گناهان امت من را پاک میکند.
چرا ما باید نماز بخوانیم؟ مگر خدا به عبادت ما نیاز دارد؟
پس غرض از خلقت آدمی این است که در سیر صعودی خود ، از پایین ترین رتبه ی وجود ، شروع به حرکت تکاملی نموده ، حقیقت و کمال وجودی تک تک موجودات را به دست آورد و به جایی برسد که از تمام ملائک نیز فراتر رفت%
عبادت، به معنای اظهار
ذلّت، عالی ترین نوع تذلّل و کرنش در برابر خداوند است. در اهمیّت آن، همین
بس که آفرینش هستی و بعثت پیامبران (عالم تکوین و تشریع) برای عبادت است.
خداوند می فرماید:
«وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»**ذاریات، آیه 56.***
هدف آفرینش هستی و جن و انس، عبادت خداوند است.
کارنامه همه انبیاء و رسالت آنان نیز، دعوت مردم به پرستش خداوند بوده
است: «وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ
اللَّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّغُوتَ»**نحل، آیه 36.***
پس هدف از خلقت جهان و بعثت پیامبران، عبادت خدا بوده است.
روشن است که خدای متعال، نیازی به عبادت ما ندارد، «فَإِنَّ اللَّهَ
غَنِیٌّ عَنکُمْ»**زمر، آیه 7.*** و سود عبادت، به خود پرستندگان برمی
گردد، همچنانکه درس خواندن شاگردان به نفع خود آنان است و سودی برای معلّم
ندارد.
آنچه انسان را به پرستش و بندگی خدا وادار می کند (یا باید وادار کند) اموری است، از جمله:
1- عظمت خدا
انسان وقتی خود را در برابر عظمت و جلال خدایی می بیند، ناخودآگاه در
برابر او احساس خضوع و فروتنی می کند. آن سان که در برابر یک دانشمند و
شخصیت مهم، انسان خویشتن را کوچک و ناچیز شمرده، او را تعظیم و تکریم می
کند.
2- احساس فقر و وابستگی
طبیعت انسان چنین است که وقتی خود را نیازمند و وابسته به کسی دید، در برابرش خضوع می کند.
وجود ما بسته به اراده خداست و در همه چیز، نیازمند به اوییم. این احساس
عجز و نیاز، انسان را به پرستش خدا وامی دارد. خدایی که در نهایت کمال و بی
نیازی است. در بعضی احادیث است که اگر فقر و بیماری و مرگ نبود، هرگز گردن
بعضی نزد خدا خم نمی شد.
3- توجّه به نعمت ها
انسان، همواره در
برابر برخورداری از نعمت ها، زبان ستایش و بندگی دارد. یادآوری نعمت های
بیشمار خداوند، می تواند قوی ترین انگیزه برای توجه به خدا و عبادت او
باشد. در مناجات های امامان معصوم، معمولاً ابتدا نعمت های خداوند، حتی قبل
از تولّد انسان، به یادآورده می شود و از این راه، محبت انسان به خدا را
زنده می سازد آنگاه درخواست نیاز از او می کند. خداوند هم می فرماید:
«فَلْیَعْبُدُواْ رَبَّ هَذَا الْبَیْتِ ، الَّذِی أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَءَامَنَهُم مِّنْ خَوْفِ»**قریش، آیه 3 و 4.***
مردم پروردگار این کعبه را بپرستند، او را که از گرسنگی سیرشان کرد و از ترس، ایمنشان نمود.
در آیه ای دیگر است، پروردگارتان را بندگی کنید، چون شمارا آفرید.
4- فطرت
پرستش، جزئی از وجود و کشش فطری انسان است. این روح پرستش، که در انسان
فطری است، گاهی در مسیر صحیح قرار گرفته و انسان به «خدا پرستی» می رسد،
گاهی انسان در سایه جهل یا انحراف، به پرستش سنگ و چوب و خورشید و گاو و
پول و ماشین و همسر و پرستش طاغوت ها کشیده می شود.
انبیا، برای ایجاد حسّ پرستش نیامده اند، بلکه بعثت آنان، برای هدایت این غریزه فطری به مسیر درست است.
علی علیه السلام می فرماید: «فَبَعث اللّهُ مُحَمَّداً بِالْحقّ
لِیُخرِجَ عِبادَهُ مِنْ عِبادَةِ الاَؤثان اِلی عِبادَتهِ»**نهج البلاغه،
خطبه 147.*** خداوند، محمّد صلی الله علیه و آله را به حق فرستاد، تا
بندگانش را از بت پرستی، به خدا پرستی دعوت کند.
بیشتر آیات مربوط به
عبادت در قرآن، دعوت به توحید در عبادت می کند، نه اصل عبادت. زیرا روح
عبادت در انسان وجود دارد. مثل میل به غذا که در هر کودکی هست، ولی اگر
راهنمایی نشود، به جای غذا، خاک می خورد و لذّت هم می برد!
اگر رهبری
انبیا نباشد، مسیر این غریزه منحرف می شود و به جای خدا، معبودهای دروغین و
پوچ پرستیده می شود. آنگونه که در نبود حضرت موسی و غیبت چهل روزه اش،
مردم با اغوای سامری، به پرستش گوساله طلایی سامری روی آوردند.
عبادت، قرار دادن همه
ابعاد زندگی در مسیر خواست و رضای الهی است. اینگونه رنگ خدایی زدن به
کارها، تأثیرهای مهمّی در زندگی انسان دارد که به گوشه ای از آنها اشاره می
شود:
1- باقی ساختن فانی
انسان، و همه تلاش هایش از بین رفتنی
است، امّا آنچه برای رضای خدا انجام گیرد و متعلّق به اللّه باشد، به صورت
ذخیره درمی آید و باقی است. قرآن می فرماید:
«مَا عِندَکُمْ یَنفَدُ وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ»**نحل، آیه 96.***
آنچه نزد شماست پایان می پذیرد و آنچه نزد خداست، ماندگار است.
و نیز: «کُلُّ شَیْ ءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ»**قصص، آیه 88.***
هر چیزی نابود می شود مگر آنچه وجهه و رنگ و روی الهی داشته باشد.
2- تبدیل مادیّات به معنویات
اگر هدف در کارها خدا باشد و انسان بتواند نیّت و انگیزه و جهت کارهایش را
در مسیر خواست خدا قرار دهد و بنده او باشد، حتی کارهای مادّی از قبیل
خوردن، پوشیدن، مسافرت، دیدار، کار روزانه، خانه داری، تحصیل، همه و همه،
معنوی می شود. برعکس، گاهی مقدّس ترین کارها، اگر با هدف مادّی و دنیوی
انجام گیرد، از ارزش می افتد. اوّلی نهایت استفاده است، دوّمی نهایت زیان.
3- سازندگی فرد و جامعه
عبادت و توجّه به خدا و پرستش او، چون همراه با نادیده گرفتن هوس ها و
تمایلات، و تفاخر نداشتن نسبت به نژاد و لباس و زبان و زمین و شهر است و
انس گرفتن با خدا و دل بستن به بی نهایت قدرت و کمال و تشکر از صاحب نعمت
است، این مسائل، در ساختن فکر و زندگی فردی و اجتماعی مردم نقش دارد.
عبادت، حرکت در مسیر مستقیم الهی است: «وَأَنِ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَطٌ مُّسْتَقِیمٌ»**یس، آیه 61.***
عبادت، بار نیست، بلکه اهرم حرکت است: «وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ
وَالصَّلَو ةِ»**بقره، آیه 45 و 153.*** از صبر و نماز کمک بگیرید.
عبادت، هم انسان را به صورت فردی، از بردگی هوس ها و گناهان و شیطان نجات
می دهد، و هم یک جامعه عابد، که خدارا می پرستد، از پرستش طاغوت ها و
ستمگران و ابرقدرت ها آزاد می شود. اقبال لاهوری می گوید:
آدم از بی بصری بندگی آدم کرد - گوهری داشت ولی نذر قباد و جم کرد
یعنی از خوی غلامی ز سگان پست تر است - من ندیدم که سگی پیش سگی سر خم کرد
عبادت، هم «فرد ساز» است و هم جامعه ساز، فساد جوامع، بیشتر از گرایش به عبودیت و پرستش غیر خدا سرچشمه و ریشه می گیرد.
چرا باید خدا را عبادت کنیم؟
قطعا بهترین کسی که میتواند به این سوال پاسخ صحیح دهد، خود حضرت حق، تبارک و تعالی است. پس بی شک این پاسخ را باید از قرآن جست.
در چند جاى قرآن پاسخ این پرسش چنین آمده است:
* چون خداوند خالق و مربّى شماست. خداوند در آیه 21 سوره بقره میفرماید «اعْبُدُواْ رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ »1
* چون تأمین کننده رزق و روزى و امنیت شماست. در آیه 3 و 4 سوره قریش آمده است: «فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَیْتِ الَّذِی أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَ آمَنَهُم مِّنْ خَوْفٍ »
* چون معبودى جز او نیست. در آیه 14 سوره طه میخوانیم: «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی»
عبادت انسان، هدف آفرینش انسان است نه هدف آفریننده که خداوند تبارک باشد چرا که او نیازى به عبادت ما ندارد، اگر همه مردم زمین کافر شوند او کماکان بىنیاز است چنان که خود میفرماید: «إِن تَکْفُرُواْ أَنتُمْ وَ مَن فِی الأَرْضِ جَمِیعًا فَإِنَّ اللّهَ لَغَنِیٌّ ...»2 مگر نه این است که اگر همه مردم رو به خورشید خانه بسازند یا پشت به خورشید، در خورشید اثرى ندارد. با این که عبادت خدا بر ما واجب است، چون خالق و رازق و مربّى ماست، ولى باز هم در برابر این اداى تکلیف، پاداش مىدهد و این نهایت لطف اوست.
آنچه انسان را وادار به عبادت مىکند امورى است، از جمله:
1. توجّه به نعمتهاى او که خالق و رازق و مربّى ماست.
2. توجّه به فقر و نیاز خود.
3. توجّه به آثار و برکات عبادت.
4. توجّه به آثار سوء ترک عبادت.
5. توجّه به این که همه هستى، مطیع او و در حال تسبیح او هستند، چرا ما وصله ناهمرنگ هستى باشیم.
6. توجّه به این که عشق و پرستش، در روح ماست و به چه کسى برتر از او عشق بورزیم.
حال یک قدم فراتر رویم: وقتی به آیه 99 سوره حجر می رسیم میبینیم که حضرت باری تعالی فرمودهاست: «وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ » یعنى عبادت کن تا به یقین برسى. اینجاست که این پرسش به ذهن میآید که: پس آیا اگر کسى به یقین رسید، دیگر نیازی به عبادت نیست و میتواند مثلا نمازش را ترک کند؟!
شاید بهتر باشد با این مثال مطلب را پاسخ گوییم که: اگر کسی به شما بگوید نردبان بگذار تا دستت به شاخه بالاى درخت برسد، معنایش این نیست که هرگاه دستت به شاخه رسید، نردبان را بردار، چرا که عاقبت این کار سقوط است. کسى که از عبادت جدا شود، مثل کسى است که از آسمان سقوط کند؛ «فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاء»3 روش آنان که به یقین رسیدهاند مانند رسول خدا و امامان معصوم، نیز موید همین معناست چرا که ایشان لحظهاى از عبادت دست برنداشتند. بنابراین، معنای فرمایش خداوند بیان آثار عبادت است نه تعیین محدودهى عبادت.
از "400 نکته از تفسیر نور"، محسن قرائتی، با تصرف
گروه دین و اندیشه – حسین عسگری
1- مشرکان خالقیّت را پذیرفته ولى ربوبیّت را انکار مىنمودند، خداوند در این آیه دو کلمه «ربّکم» و «خلقکم» را در کنار هم آورده تا دلالت بدین نکته کند که خالق شما، پروردگار شماست.
2- ابراهیم، 8.
3- حج، 31. وَ مَن یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاء ؛ و هر کس که به ، خدا شرک آورد، چونان کسی است که از آسمان فرو افتد.
پاسخ: خداوند غنى و بى نیاز از همه چیز است، چون غیر از خدا هر چه موجود است ، همه مخلوق خدا است و نیازمند به او.
قرآن میفرماید : «اى مردم! شما همگى نیازمند به خدایید. تنها خداوند است که بى نیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است»(1)
بنابر این خداوند بى نیاز مطلق است و مخلوقات همه محتاج اویند. او است که همه نیازهاى مخلوقاتش را بر طرف میکند.
ما انسانها که یکى از مخلوقات خداییم ، سراسر وجودمان را نیاز و احتیاج
فرا گرفته است، مانند نیاز به آب و غذا و هوا و . . . که با نبود یکى از
این ها قادر به ادامه حیات نیستیم . ما چند دقیقه یا چند ثانیه نمیتوانیم
بدون هوا زنده بمانیم. همه این نیازمندیها به وسیله آب و هوا و غذا و . . .
بر طرف میشود که خداى مهربان با خلق آن نیاز ما را برطرف کرده است . آرى
این خداى حکیم ومهربان است که به هنگام تولد بچه، خون را تبدیل به شیر
میکند و نوزاد آن را از پستان مادر تغذیه مینماید.
یکى از نیازهاى ما نیازهاى روحى است مثل احتیاج به محبت . از این رو
بچههایى که در خانواده خود احساس کمبود محبت کنند، دچار اختلالات روحى و
روانى میگردند. یکى از نیازهاى واقعى و اساسى روح بشر مسئله عبادت و پرستش
است، چون خداوند انسان را براى تکامل آفریده است و تکامل او جز از راه
عبادت و بندگى به دست نمی آید.
بنابر این خداوند نیاز به عبادت ما ندارد، بلکه ما محتاج به عبادت او هستیم
که با بندگى او به نعمت هاى جاودان نایل شویم. قرآن میفرماید: « هر کسى
کفر ورزد و حج را ترک کند، به خود زیان رسانده است . خداوند از همه جهانیان
بى نیاز است».(2)
در آیه دیگر فرمود : «کسى که جهاد و تلاش کند ، براى خود جهاد مى کند؛ چرا که خداوند از همه جهانیان بى نیاز است». (3)
در جاى دیگر میفرماید: « کسى که عمل صالحى به جا آورد ، به سود خود به جا
آورده است، و کسى که کار بدى انجام دهد ، به زیان خود او است. سپس همه شما
به سوى پروردگارتان باز میگردید».(4)
در آیه دیگر فرمود: «کسى که پاکى گزیند، به نفع خود او است».(5)
نتیجه اینکه انسان در پرتو اعمال صالح تکامل مییابد و به آسمان قرب خدا
پرواز میکند وبه خوشبختى همیشگى میرسد. و بر اثر جرم و گناه سقوط میکند و
بر بدبختى ابدى گرفتار میشود .
عبادت خداوند انجام هر عملی است که انسان را به خدا نزدیک ساخته واز زشتی ها دور نماید .
بدیهی است عبادت خدا منحصر در نماز نیست.خدمت خالصانه به انسان ها ،
دستگیری از انسان ها و کمک به ضعیفان و بیچارگان ، ادب و احترام و نگه
داشتن دست و زبان و گوش و ...همگی عبادت اند. انجام هر عملی که در آیات و
روایات به انجام آنها توصیه شده عبادت است.
عبادات هدف و فلسفهای دارند که اگر انسان به آن بیتوجه باشد نصیبی از آن
نمیبرد. اگر انسان شرایط باطنی عبادات را رعایت نکند، بهره لازم از عبادت
را نخواهد برد. کسانی که رنج و مشقت عبادت را بر خود هموار ، اما از روح
عبادت غافلند. عبادات آنها به جای این که در روحشان خشوع و خضوع و کمالات
دیگر را به وجود آورد، عجب و غرور و رذایل دیگر را ایجاد میکند. چنین
عبادتی قطعا جز خستگی نتیجهای ندارد، اما نباید این نکته کسی را از انجام
عبادت باز دارد و نا امید کند؛ بلکه فقط هشداری است که انسان مراقب باشد
عبادتش دارای باطن باشد و روح عبادت را دریابد و عبادتش همراه با خشوع و
حضور قلب باشد. تا از آن بهره برده و مصداق این آیه قرار گیرد: «الذینهم
فی صلاتهم خاشعون» ، (6)
فلسفه عبادات را تنها در پرتو بینش توحیدی اسلام ، میتوان دریافت کرد.
بدیهی است تا زمانی که ابعاد مختلف این بینش، به درستی شناخته نشود،
جایگاه عبادات و هم چنین دیگر برنامههای عملی آن، روشن نخواهد شد. در بینش
اسلام و ادیان توحیدی، انسان و مجموعه هستی، آفریدههای خداوند و در مسیر
حرکت به سوی او و معرفت مبدأ خویشند. در این دیدگاه، هیچ غایتی جز معرفت
خداوند برای انسان متصوّر نیست و کمال انسان، تنها در این محدوده رقم
میخورد و تمامی جاذبههای دیگر، جملگی برای به حرکت درآوردن آدمی و فراخوان
وی به معرفت خداوند هستند.
در این مسیر است که «عبادت» جایگاه خود را پیدا میکند؛ آن هم به صورت
عبادتی موزون و حساب شده که باید به صورت خاصی به جای آورده شود. بدون این
عبادت، سرّ حیات بیرنگ خواهد شد و انسان در بیغوله جاذبههای دیگر، راه
اصلی را به فراموشی خواهد سپرد.
مثلاً نمازهای پنج گانه در تمامی عمر، همانند تابلوها و چراغهایی
است که در مسیری سخت، طولانی و پرحادثه، انسان را به تبعیت از خود فرا
میخواند تا او را از پرتگاههای سقوط و گزند حوادث سنگین، باز دارد. بدون
نماز، آدمی در مسیر زندگی، گوهر عبودیت خویش را در برابر ذات لایزال احدیت
به فراموشی خواهد سپرد و در نتیجه از کمال خویش باز خواهد ماند.خداوند نماز
را واجب نمود تا انسان با ذکر و یاد خدا ، از خواسته های شیطانی دست کشیده
از فحشاء و منکر بیرون آید(7) ؛ پس سود آن برای خود انسان است. از همین
رو، تمامی پیامبران الهی و کتابهای آسمانی، آدمی را به نماز دعوت
کردهاند. آنچه گفته شد، تنها اشارهای کوتاه به فلسفه فردی نماز بود و
نماز و دیگرعبادات ، از جهات مختلف اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و... دارای
حکمتهای عمیقی است.
نماز، عملاً موجب همبستگی مسلمانان و احساس روح یکرنگی در بین آنان
است؛ چرا که همه آنان به یک مشکل و به سمت یک قبله نماز میگذارند و این
موضوع، پیامدهای ارزندهای خواهد داشت.
از سوی دیگر ما با انجام عبادات به کمال می رسیم ولی باید دانست که : رابطه
کمال و عبادت یک رابطه وضعى و قراردادى نیست؛ بلکه رابطهاى ذاتى و تکوینى
است. همان طور که جسم سرد در اثر مجاورت اجسام گرم حرارت مىپذیرد، انسان
نیز در پرتو ارتباط و انس با کمال مطلق، رو به کمال مىرود.
در اینجا بیان چند مقدمه ضرورى است:
1. غیر از خداوند کمال مطلقى نیست.
2. جز در سایه ارتباط با کمال مطلق، استکمال حاصل نمىشود.
3. ارتباط با کمال مطلق، راه ویژههاى خود را دارد که خداوند بهترین آنها را در قالب عبادات بیان کرده است.
در نتیجه روشن مىشود که از غیر این راهها، رسیدن به کمال خواب و خیالى بیش نخواهد بود.
در نگرش اسلامى، احکام الهى همه منطبق با مصالح و مفاسد نفس الامرى هستند؛
یعنى، اگر مثلاً دستور به نماز با جزئیات و شرایط خاصى داده شده است، همه
به خاطر مصالح واقعى است که در آن عمل نهفته و انسان در مسیر کمال و سعادت
جاودان، سخت بدان نیازمند است و بدون آن زیانکار خواهد بود. البته در
مواردى راهکارهاى بدیل وجود دارد، ولى این موارد نیز در دین الهى مشخص
مىگردد، نه با استفاده از خرد خود بنیاد.
دیگر اینکه عبادت و رابطه با خدا دو طرف دارد:
1. خداوند که معبود و مورد ستایش و نیایش است.
2. انسان پرستشگر و نیایشگر.
همچنین اساسىترین چیزى که انسان در مسیر عبادت و راهیابى به سوى خدا نیاز دارد، دو چیز است:
معبودشناسى؛یعنى، ابتدا باید معرفتى نسبتا درست از او داشته باشد و بداند که با چه کسى روبهرو مىشود.
راهشناسى؛یعنى، بداند که چگونه مىتواند با او رابطه برقرار کند و
بهترین، نزدیکترین، پذیرفتهترین و سالمترین راه به سوى او چیست؟
اکنون این سؤال پدید مىآید که آیا خداوند - که علم مطلق است - خود و
نیکوترین راه بشر به سوى خود را بهتر مىشناسد؟ یا انسانى که نه تنها خدا،
بلکه حتى خویشتن را هنوز به درستى نشناخته است؟ پس اگر او بهتر مىشناسد و
براساس آن بهترین راه را فرا روى بشر قرار داده و پیمودن آن را امر فرموده
است، کدامین منطق سلیم و استوارمىپذیرد که آن را کنار زده و به راه دیگر
برویم!
خلاصه اینکه راه و روش زندگى - در همه ابعاد، حتى در عبادت خداوند -
نیازمند قاعده و قانون صحیح است و تخطّى از آن، جز به بیراهه رفتن و انحطاط
و نابودى نمىانجامد و هیچ قاعده و قانونى که بتواند انسان را به کمال او
هدایت کند، جز قانون خداوندى نیست: (وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً
لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ)؛(8) چه اینکه او آفریننده همه موجودات و عالم هستى
است و خود بهتر مىداند که چه آفریده و بر اساس هدفمندى عالم خلقت (به
مقتضاى حکمت) به کدام سو و به چه شیوهاى باید رهسپار گردد و طىّ طریق و
سلوک کند. از این رو، روى گردانى از شریعت الهى - که به وسیله پیامبران
ابلاغ مىشود - و روى آوردن به هر قاعده و قانون غیر خدا را «رویکرد جاهلى»
مىداند (9)
پى نوشتها:
1. فاطر (35) آیه15.
2 .آل عمران (3) آیه97
3 .عنکبوت (28) آیه 6.
4 .فجر (89) آیه 27-30.
5 .ذاریات (51) آیه 56.
6 .مؤمنون، آیه 2.
7. عنکبوت (29) آیة 45.
8 .مائده (5)، آیه 50.
9 .همان.
به گزارش پایگاه خبری آستان مقدس حضرت معصومه علیهاالسلام، خداوند در بیست آیه اول بقره مردم را به سه دسته تقسیم و صفات هر یک را بیان می کند:
1- مومنان و اهل تقوا : صفـات این گروه در پنج آیـه اول به این صـورت آمـده است:به غیب ایمـان دارند،نمــاز می خوانند، انفاق می کنند، به قرآن و سایر کتب آسمانی ایمان دارند،به قیامت یقین دارند و هدایت شده و رستگارند.
2- کافران و منکران: در دوآیه بعدی کافران (کفار معاند مانند ابوجهل و ابولهب)اینگونه معرفی می شوند: کسانی هسـتند که نصیـحت بر آن ها هیـچ اثری ندارد، قلب، چشم و گوششـان مسـدود است، حقیقت را نمی بینند و نمی شنوند. (نرود میخ آهنین برسنگ)
3- منافقان: دوازده آیه بعدی درباره ویژگی های منافقان است: به زبان میگویند ایمان داریم ولی در قلبشان ایمان ندارند، خدعه می کنند، بیمارند، فساد می کنند و نام آن را اصلاح می گذارند، مومنان را مسخره می کنند و گمراهند.
خطر منافقان بسیاربیشتر ازگروه قبل است و بیشترین ضربه را به اسلام زده اند؛ چون لباس دین را می پوشند و به دین ضربه می زنند.
* چرایی و چیستی عبادت
آیه بیست ویکم سوره بقره شروع مباحث اعتقادی و اخلاقی در این سوره است.بعد از این دسته بندی سه گانه ، خداوند می فرماید:
«یا اَیها الناس اعبدوا ربّکمُ الذی خَلَقَکم و الذین من قبلِکم لعلَّکم تتَّقون»
این آیه دارای سه نکته است:1- دستور(عبادت و بندگی خدا) 2- حکمت(شکر خالق) 3- نتیجه(تقوا و پرهیزگاری)
در قرآن برعبادت،بسیارتاکید شده است و خداوند درآیه 36 سوره نحل میفر ماید: «همه انبیاء برای دعوت به بندگی و عبادت آمده اند.»
چرا عبادت می کنیم؟
1-حس تقدیر:
(که در آیه 21 بقره آمده است)خداوند خالق ماست و ما را از عدم به وجود آورده است؛ آفرینش یک نعمت است وبخاطر شکر نعمت عبادت می کنیم.
2- کسب آرامش :
یاد خدا به دلها آرامش می دهد. خداونددر قرآن می فرماید: «الا بذکرالله تطمئن القلوب»
امام صادق علیه السلام فرمود که در تورات نوشته شده است:«یابن آدم، تُفرِّغ لعبادتی اَملَآ قلبک غِنی: ای پسر آدم،فارغ شو از برای عبادت من تا پرکنم قلبت را از بی نیازی»(1)
آلکسیس کارل نویسنده و پزشک فرانسوی در کتاب نیایش خود آورده است:« نیایش باعث می شود انسان در معرض پرتوهای آرامش قرار بگیرد.»
4- نشانه عقل و خرد:
عبادت انسان اختیاری است، بر خلاف عبادت سایرموجودات که و جبری است. عبادت نشانه رشد انسان و عقل و خرد اوست. انسان عاقل و خردمند عمر خود رافقط صرف خوردن و خوابیدن نمی کند.
5- اعتدال شخصیت:
خداوند در آیات 19تا22سوره معارج می فرماید: «انسان حریص ، ناسپاس و فراموش کار آفریده شده است، مگر کسی که نمازگزار است.» هرکس بندگی خدا رابکند شخصیت او متعادل خواهد شد.
اگر انسان به عبادت دعوت شده است به این دلیل است که آثار عبادت به خود او بر می گردد. خداوند نیازی به ستایش ندارد.(ان الله غنی حمید)
عبادت چیست؟
رکن عبادت و عمده ی آن نماز است، اما عبادت فقط نماز نیست. دوازده مصداق برای عبادت میتوان شمرد که بعضی از آنها عبارتند از:
1- همه ی اعضای ما عبادت میکنند، نمونه هایی از عبادت اعضاء عبارتند از:
– عبادت ذهن: تفکر درجهان خلقت، تفکر درباره گناه و توبه بعد از آن،حسن ظن به بخشش خداوند و…
– عبادت چشم: نگاه به قرآن،پدر و مادر، کعبه ،دریا و…
– عبادت گوش:گوش دادن به موعظه،گوش دادن به تلاوت قرآن،اذان و…
– عبادت پا: پیاده روی به مسجد،پیاده روی برای رفع نیاز مردم و…
2- ترک عادت غلط، مانند نگاه به نامحرم، بدزبانی، وسواس و… عبادت است. تمام ایامی که انسان ترک عادات غلط می کند عبادت است. حضرت علی علیه السلام فرمودند: « أفضل العبادة غلبة العادة: بالاترین عبادت غلبه برعادت (ناپسند) است.»(2)
3- رعایت حقوق مردم و ادای آن عبادت است.مانند آزار نرساندن به همسایه، حفظ حقوق مردم حین رانندگی و…
4- پرنکردن شکم و ارضاء نکردن قوای جنسی از راه حرام عبادت است! امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «ما عبدالله بشیءٍ أفضل،من عفّة بطنٍ و فرج: خداوند با چیزی برتر از عفت شکم و دامن پرستیده نشده است.»(3)
5- کمک و یاری رساندن به مردم عبادت است. امام صادق (علیه السلام) فرمود: «شخصی خدمت حضرت عیسی(ع) آمد، پیامبر خدا از او پرسید: چکار می کنی؟ آن شخص پاسخ گفت: عبادت می کنم. فرمود: خانواده ات را چطور تأمین می کنی؟ گفت: برادرم. مسیح(ع) پاسخ داد: برادرت از تو عابدتر است.»
برگزیده سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین رفیعی
زمان:چهارشنبه 24آذر
مکان: شبستان امام خمینی(ره)
پیاده سازی و تقریر : باصری
————————————————————-
پی نوشت ها:
1- بحار، جلد71
2- میزان الحکمة، جلد6،صفحه 20
3- الکافی، جلد2،صفحه79
انتهای پیام/ ۹۶۱۱۱