یک دوره خداشناسی وهابی‏ + نقد از طرف خود اهل سنت

یک دوره خداشناسی وهابی‏ + نقد از طرف خود اهل سنت 

خداى وهّابیّت غیر از ریش و عورت همه چیز دارد!

خداوند وهّابیّت چهار انگشت بزرگتر از عرش است!

کرسى در اثر سنگینى خداى وهّابیّت ناله مى کند!

خداوند وهّابیّت و هروله (دویدن)!

خداى وهّابیّت با چشم قابل رؤیت است!

خداى وهّابیّت مى خندد!

خداى وهّابیّت به صورت نوجوان و مو فرفرى است!

خداى وهّابیّت نمى تواند همه جا باشد!

خداى وهّابیّت مى تواند بر روى پشه قرار گیرد!

خداى وهّابیّت از عرش به زیر مى آید!

وهابیان درباره ‏ى توحید و خداوند باورهاى گوناگونى دارند که ایمان به آنها را لازمه‏ى ایمان به یکى از ارکان خود مى‏دانند مانند:

1.       ایمان مى‏ آوریم به اینکه باریتعالى سخن مى‏گوید با هر چیز و هر زمان و هر گونه که بخواهد.

2.       ایمان مى‏آوریم به اینکه خدا داراى چهره‏اى آراسته و عظمت و بزرگى و انعام و احسان است.

3.       ایمان مى‏آوریم به این که خداوند داراى دو دست گرامى و عظیم و بزرگ است چنان که مى‏فرماید ایمان مى‏آوریم به این که مؤمنان، در روز قیامت خدا را خواهند دید.

این عبارتهایى که در بالا ذکر شد بخشى از باورهاى نادرست وهابیان نسبت ذات اقدس الهى است.[1]

وهابیان و حکمت پیامبران: وهابیان در مورد وجود پیامبران چنین بیان مى‏کنند که اولین آنها حضرت نوح (علیه السلام) و آخرین پیامبر اسلام است.

از نظر وهابیان ما داراى پنج پیامبر هستیم ولى در مذهب شیعه اعتقاد بر 124000 پیامبر است و این 5 پیامبر، پیامبران الوالعزم هستند و داراى مقام ویژه هستند و اگر بخواهیم بگویم که اولین پیامبر چه کسى است باید بگویم اولین آنها حضرت آدم و آخرین آنها حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است. [2]

                        خداى وهّابیّت غیر از ریش و عورت همه چیز دارد!

ابو بکر ابن عربى مى گوید: فردى که مورد وثوق من بود نقل کرد که ابویعلى، (امام و پیشواى ابن تیمیّه) مى گوید: در باره خدا هر عضوى را جز ریش و عورت اثبات خواهم کرد: «إذا ذکر اللّه تعالى وما ورد من هذه الظواهر فى صفاته، یقول: ألزمونى ماشئتم فإنّى ألتزمه، إلّا اللحیة والعورة»[3]

                        خداوند وهّابیّت چهار انگشت بزرگتر از عرش است!

قال ابوبکر ابن العربى فى العواصم: (الرحمن على العرش استوى) قالوا: «إنّه جالس علیه، متّصل به، وأنّه أکبر بأربع أصابع، إذ لایصحّ أن یکون أصغر منه، لأنّه العظیم، ولا یکون مثله لأنّه (لیس کمثله شى‏ء) فهو أکبر من العرش بأربع أصابع» [4]

ابن عربى در تفسیر آیه شریفه (الرحمن على العرش استوى) مى گوید: خداوند بر روى عرش مى نشیند و چهار انگشت از عرش بزرگتر (پهن تر) مى باشد زیرا خداوند عظیم است و نمى شود که با عرش یکسان باشد و از این روى چهار انگشت از عرش بزرگتر مى باشد.

طبرى در تفسیر خود در ذیل آیه شریفه (وسع کرسیّه السماوات والأرض) از عبد اللّه بن خلیفه از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل کرده که فرمود: «وإنّه لیقعد علیه فما یفضل منه مقدار أربع أصابع، ثمّ قال بأصابعه» خداوند بر روى کرسى مى نشیند و از هر طرف به مقدار چهار انگشت از کرسى پهن تر مى باشد، آنگاه حضرت فرمود: به مقدار چهار انگشت خداوند.

وقال الدیلمى قال ابن عمر: «إنّ اللّه عزّ وجل ملأ عرشه یفضل منه کما یدور العرش أربعة أصابع بأصابع الرحمن عز وجل». [5]

دیلمى از عبد اللّه عمر نقل کرده که خداوند، عرش خود را پر مى کند به طورى که از هر طرف، چهار انگشت به اندازه انگشت خداوند، بیشتر مى آید.

                        کرسى در اثر سنگینى خداى وهّابیّت ناله مى کند!!!

سیوطى از طرق مختلف عن عمر نقل مى کند که زنى خدمت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید و گفت: دعا کن خداوند مرا وارد بهشت سازد، رسول گرامى (صلی الله علیه و آله و سلم) خدا را به عظمت یاد کرد و فرمود: کرسى خداوند سراسر آسمان و زمین را فرا گرفته است و هنگامى که خداوند بر روى کرسى قرار مى گیرد، در اثر سنگینى حق از کرسى، ناله اى همانند ناله شتر بچه خارج مى شود. و هیثمى در کتاب مجمع الزوائد این روایت را صحیح دانسته است‏

 ( (قال السیوطى: وأخرج عبد بن حمید وابن أبى عاصم فى السنة والبزار وأبو یعلى وابن جریر وأبو الشیخ والطبرانى وابن مردویه والضیاء المقدسى فى المختارة عن عمر، «أنّ إمرأة أتت النبى صلى الله علیه وسلم فقالت: أدع اللّه أن یدخلنى الجنّة، فعظمّ الرب تبارک وتعالى وقال: «إنّ کرسیّه وسع السماوات والأرض، وإنّ له أطیطاً کأطیط الرحل الجدید إذا رکب من ثقله». [6]

                        خداوند وهّابیّت و هروله (دویدن)!

از لجنه افتاى سعودى در باره صفت هروله سؤال شده و پاسخ داده اند که صفت هروله (دویدن) خدا در حدیث قدسى که بخارى و مسلم نقل کرده اند آمده که خداوند فرموده: اگر بنده اى یک وجب به من نزدیک شود، من یک ذراع (نیم متر) به او نزدیک خواهم شد و اگر او یک ذراع به طرف من بیاید، من به قدر فاصله دو کف دست (بیش از یک متر) به او نزدیک خواهم شد، اگر او قدم زنان به طرف من بیاید، من دوان دوان به طرف او خواهم رفت.

 ( (سألت عن اللجنة الدائمة للبحوث العلمیّة والإفتاء: هل للّه صفة الهرولة؟

أجابوا: نعم، صفة الهرولة على نحو ما جاء فى الحدیث القدسى الشریف على ما یلیق به قال تعالى: «إذا تقرّب إلىّ العبد شبراً تقرّبت إلیه ذراعاً، وإذا تقرّب إلىّ ذراعاً تقرّبت منه باعاً، وإذا أتانى ماشیاً أتیته هرولة» رواه البخارى ومسلم .[7]

بن باز مفتى أعظم سابق عربستان در پاسخ به استفتائى این چنین نوشته: «أمّا الوجه والیدان والعینان والساق والأصابع فقد ثبتت فى النصوص من الکتاب والسنّة الصحیحة وقال بها أهل السنّة والجماعة وأثبتوها للّه سبحانه على الوجه اللائق به سبحانه وهکذا النزول والهرولة جاءت بها الأحادیث الصحیحة ونطق بها الرسول صلى اللّه علیه وسلّم وأثبتها لربّه عزّ وجلّ على الوجه اللائق به سبحانه».[8]

آن چه که صورت و دست و چشم و ساق و انگشت، براى خداوند، در کتاب و سنت صحیح آمده و نظریه اهل سنت بر آن استوار است و همچنین نزول حق از عرش به آسمان عالم ماده و هروله و دویدن در احادیث صحیح وارد شده و رسول اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) این صفات را براى خداوند به آن گونه اى لایق او مى باشد، اثبات نموده است.

                        خداى وهّابیّت با چشم قابل رؤیت است!

در کتاب «منهاج السنّة» که در ردّ کتاب «منهاج الکرامة» علّامه حلّى نوشته است مى گوید: عموم منسوبین به اهل سنّت براى اثبات رؤیت خدا اتّفاق دارند واجماع سلف براین است که ذات احدیّت را در آخرت با چشم مى توان دید ولى در دنیا نمى توان دید.[9]

                        خداى وهّابیّت مى خندد!

ابن تیمیّه در رساله «عقیدة الحمویّة» مى نویسد: خداوند مى خندد، و روز قیامت در حال خنده بر بندگان خود تجلّى مى کند.[10]

بخارى از ابو هریرة از قول یکى از صحابه نقل مى کند که از مهمانى پذیرائى کرده بود، به محضر پیامبر گرامى محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید و حضرت فرمود: «ضحک اللّه اللیله». خداوند شب گذشته به خاطر پذیرائى تو از مهمان، خندید. [11]

بخارى در صحیح خود از ابو هریر نقل کرده که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «یضحک اللّه إلى رجلین یقتل أحدهما الآخر فکلاهما یدخل الجنّة» خداوند مى خندد بر دو نفرى که همدیگر را مى کشند و هر دو وارد بهشت مى شوند.[12]

                        خداى وهّابیّت به صورت نوجوان و مو فرفرى است:

ابو یعلى از ابن عباس نقل کرده که پیامبر گرامى (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «رأیت ربى عز وجل، شاب أمرد جعد قطط، علیه حلیة حمراء». [13]

خداوند را به صورت نوجوانى دیدم که هنوز موى صورتش در نیامده، سرش پرمو، پیچ پیچ (فرفرى) و داراى زیور و آلات سرخ بود.

ابو یعلى در کتاب دیگرش گفته: ابوزرعه دمشقى این روایت را صحیح شمرده ... و أحمد بن حنبل گفته: «هذا حدیث رواه الکبّر عن الکبّر، عن الصحابة عن النبى (صلی الله علیه و آله و سلم) ، فمن شک فى ذلک أو فى شى‏ء منه فهو جهمىّ لا تقبل شهادته ولا یسلّم علیه، ولا یُعاد فى مرضه».

این حدیث را بزرگان از بزرگان از صحابه روایت کرده اند و هر کس در صحت این روایت شک نماید او جهنمى و شهادت او پذیرفته نیست، سلام نباید به او داد و به هنگام مریضى از وى نباید عیادت کرد.[14]

پیامبر وهّابیّت در کنار خداى آنان جلوس مى کند

ابن قیم شاگرد ابن تیمیّه مى نویسد: «إنّ اللّه یجلس على العرش، ویجلس بجنبه سیّدنا محمد محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) وهذا هو المقام المحمود»[15]

خداوند بر روى عرش مى نشیند و رسول اکرم محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز در کنار او جلوس مى کند، و این همان مقام محمود و شایسته اى است که قرآن وعده داده است‏.

                        خداى وهّابیّت نمى تواند همه جا باشد!

از هیأت عالى افتاى سعودى پرسیده شده: از نظر شرعى حکم کسى که معتقد است که خداوند همه جا وجود دارد چیست؟ و چگونه مى شود به او پاسخ داد؟

هیأت جواب داد: عقیده اهل سنّت این است که خداوند بالاى عرش قرار گرفته، و در درون جهان نیست بلکه خارج از این عالم مى باشد.

ودلیل بر علوّ خداوند و بالا بودن او از مخلوقات، همان نزول قرآن از طرف اوست، و مسلّم است که نزول همواره از بالا به پایین صورت مى گیرد، همانطورى که در قرآن نیز آمده است: (وَأَنزَلْنَآ إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقّ ...): ما قرآن را به سوى تو به حق نازل نمودیم.

تا آنجا که مى نویسند: رسول گرامى (صلی الله علیه و آله و سلم) از کنیزى که مى خواستند آزاد نمایند پرسید: خداوند کجاست؟ پاسخ داد: در آسمان ها است. حضرت پرسید: من، چه کسى هستم؟ پاسخ داد: پیامبر خدا.

آنگاه حضرت به صاحب آن کنیز فرمود: او شخص با ایمانى است، و مى توانى وى را در راه خدا آزاد نمایى.

و همچنین رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)) فرمود: من امین کسى هستم که در آسمان هاست، و اخبار آسمان هر صبح و شب به اطلاع من مى رسد.

آن گاه هیأت عالى افتاى سعودى مى نویسد: «من اعتقد أنّ اللّه فى کلّ مکان فهو من الحلولیّة، ویردّ علیه بماتقدّم من الأدلّة على أنّ اللّه فى جهة العلوّ، وأنّه مستو على عرشه، بائن من خلقه، فإن انقاد لما دلّ علیه الکتاب والسنّة والإجماع، وإلّا فهو کافر مرتدّ عن الإسلام».

هر کس معتقد باشد که خداوند همه جا هست، قائل به حلول و دخول خداوند در درون عالم شده، باید به چنین فردى با دلیل ثابت کرد که خداوند بر بالاى عرش قرار دارد، و خارج از جهان مى باشد، و اگر نپذیرفت او کافر و مرتدّ و خارج از اسلام است‏

کیف الردّ على القائلین بأنّ (اللّه فى کلّ مکان) تعالى عن ذلک، وما حکم قائلها؟

وأجابت اللجنة: أوّلا: عقیدة أهل السنّة والجماعة أنّ اللّه سبحانه وتعالى مستو على عرشه بذاته، وهو لیس داخل العالم بل منفصل وبائن عنه .... وممّا یدلّ على علوّه على خلقه نزول القرآن من عنده، والنزول لا یکون إلّا من أعلى إلى أسفل، قال تعالى (وَأَنزَلْنَآ إِلَیْکَ الْکِتَ- بَ بِالْحَقّ مُصَدّقًا لّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ وَمُهَیْمِنًا عَلَیْهِ) [16]

إلى أن ذکرت قول رسول اللّه لجاریة: أین اللّه؟ قالت: فى السماء قال: من أنا؟ قالت: أنت رسول اللّه، قال: أعتقها فإنّها مؤمنة. أخرجه مسلم وأبوداود والنسائى وغیرهم، وفى الصحیحین حدیث أبى سعید الخدرى رضى اللّه عنه قال: قال رسول اللّه صلى اللّه علیه وسلّم: «ألا تأمنونى وأنا أمین من فى السماء، یأتینى خبر السماء صباحاً ومساءً». [17]

وثانیاً: من اعتقد أنّ اللّه فى کلّ مکان فهو من الحلولیّة، ویردّ علیه بماتقدّم من الأدلّة على أنّ اللّه فى جهة العلوّ، وأنّه مستو على عرشه، بائن من خلقه، فإن انقاد لما دلّ علیه الکتاب والسنّة والإجماع، وإلّا فهو کافر مرتدّ عن الإسلام.[18]

                        خداى وهّابیّت مى تواند بر روى پشه قرار گیرد!

و همچنین گفته: «ولو قد شاء لاستقرّ على ظهر بعوضة فاستقلّت به بقدرته ولطف ربوبیّته فکیف على عرش عظیم»[19]

اگر خداوند بخواهد با قدرت خویش مى تواند بر پشت یک پشه اى هم قرار گیرد، پس چگونه نتواند بر روى عرش استقرار بیابد.

                        خداى وهّابیّت از عرش به زیر مى آید!

ابن تیمیّه مى گوید: هر شب هر طور که بخواهد به آسمان دنیا فرود مى آید، و مى گوید: آیا کسى هست که مرا بخواند و من اجابتش کنم، و طالب مغفرتى هست که او را ببخشم ... خدا این کار را تا طلوع فجر انجام مى دهد.

و پس از نقل مطلب فوق مى نویسد: «فمن أنکر النزول أو تأوّل فهو مبتدع ضالّ» (هر کس فرود آمدن خدا را به آسمان دنیا انکار یا توجیه کند بدعتگذار و گمراه است) .[20]

 «ابن بطوطه» در سفرنامه خود مى نویسد: «ابن تیمیّه» درمسجد جامع دمشق که من حضور داشتم، بر بالاى منبر گفت: «إنّ اللّه ینزل إلى السماء الدنیا کنزولى هذا» (خداوند به آسمان دنیا فرود مى آید، همچنان که من از پلّه این منبر فرود مى آیم)، سپس یک پلّه پایین آمد، «ابن الزهراء» از فقهاء مالکى اعتراض کرد، و اظهارات وى را به اطلاع ملک ناصر رساند، وى دستور داد تا او را زندانى کردند، و در زندان از دنیا رفت. [21]

نقد عقائد فوق از زبان خود اهل سنت:

احمد بن حنبل و بطلان نظریه قائلین به تجسیم:

بیهقى از بزرگ شخصیتهاى علمى اهل سنت مى گوید: «وأنکر أحمد على من قال بالجسم وقال: إنّ الأسماء مأخوذة من الشریعة واللغة، وأهل اللغة وضعوا هذا الإسم على ذى طول وعرض وسمک وترکیب وصورة وتألیف، واللّه سبحانه خارج عن ذلک کلّه، فلم یجز أن یسمّى جسماً لخروجه عن معنى الجسمیّة ولم یجئ فى الشریعة ذلک فبطل» .[22]

امام احمد بن حنبل نظریه قائلین به جسمانیت حق تعالى را باطل دانسته و گفته است: اسم ها از شریعت و لغت گرفته مى شود و اهل لغت کلمه «جسم» را در برابر چیزى که داراى طول، عرض، ارتفاع، ترکیب و صورت باشد، قرار داده اند و خداوند متعال از تمامى این ها منزّه است و شایسته نیست که او را جسم بنامیم زیرا او از هرگونه معنا و مفهوم جسم، خارج است و در شریعت نیز این لفظ وارد نگردیده است، بنا بر این عقیده به جسمانیت باطل است.

علماى اهل سنت و تکفیر مجسّمه:

1.    امام قرطبى پس از نقل اقوال دیگر عالمان، پیرامون مجسمه مى گوید: «والصحیح القول بتکفیرهم إذ لا فرق بینهم وبین عبّاد الأصنام والصور»[23]قول صحیح این است که قائلین به جسمانیت حق تعالى کافر هستند زیرا تفاوتى میان آنان و بت پرستان و چهره پرستان نیست.

2.    نَوَوى از علماء بزرگ اهل سنت مى گوید: «فمِمَّن یُکَفّر، من یجسّم تجسیماً صریحاً ومن ینکر العلم بالجزئیّات»[24]از جمله کسانى که کفر آنان ثابت است، قائلین به جسمانیت حق تعالى و آنان که علم به جزئیات او را انکار مى کنند.

3.عبد القاهر بغدادى متوفاى 429 ه-، از متکلّمان بلند آوازه اهل سنت مى گوید: «وأمّا جسمیّة خراسان من الکرامیّة، فتکفیرهم واجب لقولهم: بأنّ اللّه تعالى له حدّ ونهایة من جهة السفل ومنها یماس عرشه، ولقولهم: بأنّ اللّه تعالى محلّ للحوادث» [25] فرقه کرامیه منطقه خراسان که معتقد به جسمانیت حق تعالى هستند، تکفیرشان واجب است زیرا خداوند متعال را محدود به حدود دانسته و براى او از ناحیه پایین، نقطه پایانى قائل هستند که با عرش تماس دارد و محل عروض حوادث است.

و همو در کتاب الفرق بین الفرق ضمن شمردن امورى که اهل سنت بدان اجماع نموده اند، مى گوید: «وقالوا بنفى النهایة والحدّ عن صانع العالم». اهل سنت، هرگونه حدود و نقطه پایانى را از خداوند متعال نفى کرده اند[26]

تا آن جا که مى گوید: «وأجمعوا على أن لا یحویه مکان ولا یجرى علیه زمان، خلاف قول من زعم من الشهامیّة والکرامیّة أنّه مماسّ لعرشه، وقد قال أمیر المؤمنین على رضى اللّه عنه: إنّ اللّه تعالى خلق العرش إظهاراً لقدرته لا مکاناً لذاته»[27] اهل سنت اجماع دارند که خداوند متعال را نه مکانى در بر گرفته و نه زمانى بروى مى گذرد، (ذات مقدسش فراتر از مکان و زمان است» بر خلاف قول باطل شهامیّه و کرامیّه که مى گویند: ذات اقدس ربوبى با عرش، در تماس است امیر مؤمنان على (علیه السلام) مى فرماید: خداوند عرش را به خاطر قدرت نمایى آفریده، نه براى جایگاه خویش.

4.    ابن نجیم متوفاى 970 ه-، از فقهاى بزرگ اهل سنت مى گوید: «والمشبّه إن قال: إنّ للّه یداً أو رِجْلًا کما للعباد فهو کافر، وإن قال: إنّه جسم، لا کالأجسام فهو مبتدع» [28] مشبهه (آنان که خداوند را به بندگان تشبیه مى کنند) اگر بگویند که خداوند همانند بندگان داراى دست و پا هست، کافر هستند و اگر بگویند خداوند داراى جسم است ولى نه مانند اجسام، بدعت گذار هستند.

5.    غزالى آن عالم بلند آوازه اهل سنت مى گوید: فإن خطر بباله أنّ اللّه جسم مرکّب من أعضاء فهو عابد صنم فإنّ کلّ جسم فهو مخلوق، وعبادة المخلوق کفر، وعبادة الصنم کفر لأنّه مخلوق وکان مخلوقاً لأنّه جسم، فمن عبد جسماً فهو کافر بإجماع الأئمة، السلف منهم والخلف .[29]اگر کسى به ذهنش خطور کند که خداوند تعالى داراى جسمى هست که از عضوهاى متعدد تشکیل یافته، او بت پرست است زیرا هر جسمى مخلوق و آفریده شده است و به اجماع تمام علماى و پیشوایان دینى در تمام زمان هاى پیش و نزدیک، پرستش مخلوق، کفر و بت پرستى است.

 دخول تجسیم از کانال یهود:

یقول الشهرستانى: «وضع کثیر من الیهود الذین اعتنقوا الإسلام أحادیث متعددة فى مسائل التجسیم والتشبیه وکلّها مستمدّة من التوراة».[30]

. شهرستانى مى گوید: بسیارى از یهودیان که به طرف اسلام کشیده شدند احادیث متعددى را در جسمانیت حق تعالى ساختند و وارد شریعت اسلامى کردند، و تمامى احادیث تجسیم از تورات سر چشمه گرفته است.

 



[1] . کتاب عقیده اهل سنت/ 23/ 39

. [2] عقیده اهل سنت/ 51

[3] . (العواصم من القواصم: 210، الطبعة الحدیثة: 2/ 283، دفع شبه التشبیه بأکف التنزیه لابن الجوزى: 95، 130- الهامش.)

[4] . (العواصم من القواصم: 209.)

[5] . فردوس الأخبار ج 1 ص 219

[6] . الدر المنثور ج 1 ص 328. قال الهیثمى: رواه البزار ورجاله رجال الصحیح. مجمع الزوائد ج 1 ص 83. وقال أیضاً: رواه أبو یعلى فى الکبیر ورجاله رجال الصحیح غیر عبد اللّه بن خلیفة الهمذانى وهو ثقة. مجمع الزوائد ج 10 ص 159.

[7] . فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث والإفتاء: 3/ 196، فتوى رقم 6932 ..

[8] . فتاوى بن باز، ج 5 ص 374

[9] . مختصر منهاج السنّة: 2/ 240

[10] . مجموعة الرسائل الکبرى، رساله یازدهم: 451

[11] . صحیح بخارى، ج 4، ص 226، کتاب المناقب، باب مناقب الأنصار

 [12] . صحیح بخارى، ج 3، ص 210، کتاب الجهاد مناقب، باب وجوب النفیر، صحیح مسلم، ج 6، ص 40، کتاب الإمارة، باب بیان الرجلین یقتل أحدهما الآخر

[13] . طبقات الحنابلة: ج 3 ص 81 ج 82، ط ج مکتبة العبیکان، مکة المکرمة ج جامعة أم القرى.

 [14] . إبطال التأویلات لأبى یعلى: ج 1 ص 141، ط 1 ج مکتبة دار الإمام الذهبى الکویت، 1410 ه-.، إبطال التأویلات: ج 1 ص 145

[15] . بدائع الفوائد، ج 4، ص 39

[16] . المائدة: 48.

[17] . مسند أحمد (3/ 4، 68، 73) والبخارى (فتح البارى) برقم 3344، 4351، ومسلم برقم 1064

[18] . فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلمیّة والإفتاء: 3/ 216- 218

[19] . التأسیس فى ردّ أساس التقدیس: ج 1 ص 568

[20] . مجموعة الرسائل الکبرى، رساله یازدهم: 451

[21] . رحلة ابن بطوطة: 113

[22] . طبقات الحنابلة: 2/ 298، اعتقاد الإمام ابن حنبل للتمیمى: 298، العقیدة لأحمد بن حنبل: 110، تهنئة الصدیق المحبوب لسقاف: 39

[23] . تفسیر القرطبى: ج 4 ص 14، التذکار: ص 208

[24] .المجموع: ج 4 ص 253

[25] . اصول الدین: 337، یراجع: التندید بمن عدد التوحید للسقاف: 52

[26] . الفرق بین الفرق: 40، تحقیق لجنة إحیاء التراث العربى، ط. دار الجیل- بیروت‏

[27] . الفرق بین الفرق: 41

[28] . البحر الرائق: ج 1 ص 611

[29] . إلجام العوام عن علم الکلام: 209، دراسات فى منهاج السنة: 145، نقلا عن الرسالة التدمریّة: 92

[30] . الملل والنحل: 1/ 117


لطفا با ذکر منبع منتشر کنید! ( منبع : 73 فرقه http://313muslims.blog.ir)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد